بازگشت

خشونت و ستم


ماهيت سقيفه از نگاهي ديگر، خشونت و زورگويي نسبت به اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه و آله و ياوران آنها مي باشد. هنگامي كه ابوبكر از قريش و اكثريت قريب به اتفاق انصار بيعت


گرفت نوبت به بني هاشم رسيد. برخي از آنان كه در خانه علي عليه السلام جمع بودند و حاضر به بيعت نمي شدند. ابوبكر عمر را مأمور كرد، از علي عليه السلام و اطرافيانش بيعت بگيرد. او نيز براي اخذ بيعت از هيچ خشونتي خودداري نكرد. چنانكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «دوره اي براي مردم پيش خواهد آمد كه در آن فرمانروايي جز از راه آدمكشي و زورگويي و برتري جويي به دست نمي آيد.» [1] .

ابن ابي الحديد از كتاب «السقيفه» جوهري داستان بيعت گرفتن از علي عليه السلام و يارانش را چنين نقل مي كند:

«ابوبكر به عمر و خالد بن وليد گفت: با هم نزد علي عليه السلام و زبير برويد و آنها را به اينجا بياوريد. عمر و خالد به در خانه ي زهرا عليهاالسلام آمدند، در خانه، جمعي از اصحاب از جمله مقداد و عده اي از بني هاشم حضور داشتند... عمر از پشت در گفت: «به خدايي كه جان من در دست اوست بايد براي بيعت بيرون آييد يا خانه را با خود شما آتش مي زنم» [2] .

عمر به زور وارد منزل شد و به علي عليه السلام گفت: «برخيز و بيعت كن». علي عليه السلام برنخاست و از بيعت امتناع ورزيد، عمر دست علي عليه السلام را گرفت و به اجبار از خانه بيرون آورد و به كمك خالد، علي عليه السلام و زبير را به طرف مسجد حركت دادند. مردم از هر سو آمدند و اجتماع كردند و تماشا مي نمودند به طوري كه كوچه هاي مدينه پر از جمعيت شد. فاطمه عليهاالسلام وقتي اين گونه رفتار از عمر ديد، زن هاي بني هاشم را اطراف خود جمع نمود و فرياد زد:«اي ابوبكر! چقدر زود بر اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله يورش برديد و جسارت كرديد! سوگند به خدا:، من ديگر با عمر سخن نمي گويم تا خداوند را ملاقات كنم!» [3] .

مؤلف كتاب بيت الاحزان علاوه بر مطالب فوق مي نويسد: «چون علي عليه السلام از بيعت خودداري كرد، او را به زور به طرف مسجد حركت دادند. فاطمه عليهاالسلام مانع بردن علي عليه السلام شد، عمر به پسرعمويش قنفذ گفت:«با تازيانه فاطمه را بزن» و او دستور را اجرا كرد و با


تازيانه به پشت و پهلوي فاطمه زد و به اين نحو توانستند او را از علي عليه السلام جدا كنند.» [4] .

مرحوم شيخ عباس قمي از طرق متعدد مسأله ي آتش زدن در منزل فاطمه عليهاالسلام و آسيب ديدن آن حضرت و سقط حملش را نقل نموده است. [5] .

بنابراين آنچه مسلم است و اكثر منابع نقل كرده اند اين است كه عمر و همراهانش به منزل علي عليه السلام هجوم آورده اند و با اهانت و خشونت او را جهت بيعت كردن با ابوبكر برده اند و فاطمه عليهاالسلام را به حدي خشمگين ساخته اند كه سوگند ياد كرد كه با عاملان جنايت هرگز سخن نگويد. و به آنها فرمود: شكايت شما را به رسول خدا صلي الله عليه و آله خواهم گفت: ابن قتيبه مي گويد:

فاطمه زهرا عليهاالسلام به شيخين فرمود:«اگر حديثي از پدرم نقل كنم مي شناسيد؟ گفتند: بله سپس فرمود: «آيا شما شنيديد از رسول خدا صلي الله عليه و آله كه فرمود: خشنودي فاطمه، خشنودي من است و ناراحتي او ناراحتي من؛ پس كسي كه دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته است. و كسي كه موجب خشنودي او شود باعث خشنودي من شده است. و كسي كه او را خشمگين سازد مرا خشمناك ساخته است؟» گفتند: بله. سپس فرمود:«خدا و ملائكه الهي را گواه مي گيرم كه شما موجب خشم و ناراحتي من شديد و رضايت مرا جلب نكرديد و هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله را ملاقات نمايم شكايت شما را خواهم كرد.» [6] .

چنانكه ابوبكر هنگام مرگ به عبدالرحمن گفت:«افسوس من براي از دست دادن چيزي از جهان نيست مگر اينكه دوست داشتم سه كار را كه انجام داده ام، انجام نداده بودم و سه كار را كه به جا نياوردم به جا مي آوردم: اي كاش خانه ي فاطمه را براي هيچ چيز بازرسي نمي كردم هر چند در آن را براي نبرد با من مي بستند... اي كاش فجاء سلمي [7] را زنده نمي سوزاندم... و اي كاش روزي كه در سقيفه بني ساعده آن وضعيت را به پا كردند من اين كار را به گردن يكي از آن دو عمر يا ابوعبيده مي انداختم. [8] .



پاورقي

[1] اصول کافي، ج 2، ص 91.

[2] شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 56، الامامة و السياسة، ابن‏قتيبه، ص 30.

[3] الامامة و السياسة، ص 30؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 50 الي 60، ترجمه و تلخيص.

[4] بيت الاحزان، شيخ عباس قمي، مترجم، اشتهاردي، ص 146 به نقل از کتاب علم اليقين، فيض کاشاني.

[5] همان.

[6] الامامة و السياسة، ابن‏قتيبه، ص 14.

[7] مراد از فجاء سلمي اباس بن عبدالله بن عبديا ليل السلمي است که به خاطر تعدي به جان و مال مردم مورد خشم ابوبکر واقع شد او دستور داد وي را سوزاندند؛ (شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 47.).

[8] الغدير، ترجمه، ج 14، ص 13 - 8؛ طبري، ج 4، ص 52؛ شرح نهج‏البلاغه، ابن ابي‏الحديد، ج 2، ص 47.