بازگشت

روز بيست و سوم محرم- سال يكصد و شصت و نه هجري قمري


مرگ مهدي عباسي در ماسبذان. [1] .

مهدي عباسي (سومين خليفه عباسيان) پس از مرگ پدرش منصور دوانقي در سال 158 قمري بنا به وصيت كتبي و شفاهي پدرش به خلافت رسيد.

گرچه ابوالعباس سفاح، نخستين خليفه عباسيان چنين بنا نهاد بود كه پس از مرگش، برادرش منصور و پس از منصور پس از دست يابي به تخت خلافت و استحكام حكومت خويش، به تدريج فرزند خود مهدي را بر ديگران ترجيح داد و او را جانشين خود در مسافرت هاي مي كرد و سر آخر، وي را هم به صورت شفاهي و هم به صوت كتبي، ولي عهد و جانشين خود معرفي كرد و با اين كار، عملا پسر عموهاي خويش را از رسيدن به خلافت ناكام گذاشت. مهدي عباسي نيز پس از استقرار در منصب خلافت، با عيسي بن موسي بناي بدرفتاري در پيش گرفت و او را از طريق عاملان خويش مورد بي مهري و بي حرمتي قرار داد. تا اين كه روزي وي را به اجبار و اكراه به نزد مهدي عباسي فرا خوانده و از او خواستند كه خود را از ولايت عهدي مستعفي نمايد.

به هر تقدير، مهدي با نيرنگ و اجبار، عيسي بن موسي را از ولايت عهدي عزل و پسر خود «هادي» را به اين سمت منصوب كرد.

در زمان مهدي عباسي، بسياري از نوادگان امام حسن مجتبي عليه السلام و ياران آن ها كه پيش از اين به دستور منصور دوانقي در سياه چال ها گرفتار بودند، آزاد گرديده و يا از زندان گريختند. از جمله آنها، عيسي بن زيد بن امام زين العابدين عليه السلام بود، كه به كوفه متواري شد و تا آخر عمر در اين شهر به صورت ناشناس و مجهول النسب و در نهايت سختي و تنگدستي زندگي كرد، به طوري كه حتي همسر و فرزندش، او را نشناخته پي به نسب شريف وي نبردند. وي با همين وضعيت زندگي كرد و سر آخر، بدرود حيات گفت. [2] .

مهدي عباسي با اين كه پسر خود «هادي» را به ولايت عهدي برگزيده بود، در اواخر عمر از اين كار پشيمان شد و تصميم گرفت كه پسر ديگرش ‍ «هارون» را جايگزين هادي نمايد.

به همين جهت، هادي را كه در گرگان به سر مي برد فراخواند تا به بغداد برگردد و در آن جا به صورت رسمي، وي را از ولايت عهدي عزل و هارون را ولي عهد خود نمايد.

ولي هادي، اعتنايي به پيام پدرش نكرد و به بغداد برنگشت و خود را هم چنان ولي عهد مي دانست. اين عمل بر پدرش مهدي بسيار گران آمد و به ناچار به سوي گرگان حركت كرد تا در اين جا هادي را توبيخ و وي را از ولايت عهدي عزل نمايد. ولي همين كه مهدي عباسي به «ماسبذان» (از بلاد دينور و حدود كلهر) رسيد، در همان جا وفات يافت و به خواسته هاي خويش دست نيافت.

درباره مرگش گمانه هاي چندي گفته شده است. برخي گفته اند كه يكي از كنيزانش وي را زهر داد و مسموم نمود. برخي گفته اند كه يكي از كنيزانش ‍ يك عدد گلابي را براي كشتن كنيزي ديگر، زهر آگين ساخت و مهدي عباسي به اشتباه آن را تناول كرد و به سراي نيستي رهسپار گرديد.

ولي عده اي معتقدند كه وي از پي شكار مي تاخت و شكار او به خرابه اي گريخت. مهدي از پي او، داخل خرابه شد و به شدت با در خرابه برخورد كرد و پشتش شكسته شد و با همان درد و رنج، از دنيا رفت.

پس از مرگش، فرزندش هادي از گرگان به بغداد شتافت و زمام امور را به دست گرفت. [3] .


پاورقي

[1] وقايع الأيام، ص 164.

[2] وقايع الأيام، ص 164.

[3] نک: تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 319 و وقايع الأيام، ص 164.