بازگشت

روز پانزده محرم- سال هفتم هجري قمري


وقوع غزوه خيبر و پيروزي مسلمانان بر يهوديان.

در تاريخ نبرد خيبر و پيروزيهاي غرور آفرين مسلمانان بر يهوديان اين ناحيه، اتفاق ديدگاهي ميان تاريخ نگاران و سيره نويسان اسلامي نيست.

مرحوم شيخ عباس قمي در «وقايع الأيام» بنا به روايتي اين جنگ را در روز پانزدهم محرم [1] و در منتهي الآمال، پس از 20 روز از بازگشت رسول خدا صلي الله عليه و آله از حديبيه ذكر كرده است. [2] .

ابن خلدون، اواخر محرم سال ششم هجري را خروج پيامبر صلي الله عليه و آله از مدينه براي نبرد با يهوديان خيبر مي داند. [3] .

شيخ طوسي در امالي، ابن هشام در سيره، طبري در تاريخ خود و مجلسي در بحارالانوار، تاريخ حركت سربازان اسلام را ماه محرم ذكر كرده اند. [4] .

ولي واقدي در مغازي، آن را ماه صفر يا اول ربيع الاول، [5] و ابن سعد و طبقات، آن را جمادي الاولي سال هفتم مي دانند. [6] .

صاحب وقايع الايام، فتح خيبر را در روز 24 رجب سال هفتم قمري بيان كرد و شرحي بر آن نگاشت. [7] .

ممكن است گفتار متعدد تاريخ نگاران و اختلاف آنان در نقل اين واقعه مهم، به اين صورت قابل جمع باشد كه فرمان اعزام سپاهيان از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله در نيمه محرم صادر گرديد و حركت آنان از اواخر محرم آغاز شد و حضور آنان در ناحيه خيبر در ربيع الاول به وقوع پيوست و جنگ آنان رد جمادي الاولي و پيروزي نهايي بر يهوديان در رجب همان سال محقق گرديده است.

به هر تقدير، پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله پس از بازگشت از سفر حديبيه و انعقاد صلح با مشركان قريش و كسب اطمينان خاطر از سوي آنان، متوجه گروه هاي ديگري از اهالي جزيرة العرب شد كه هر گاه فرصتي به دست آوردند، مخالفان و دشمنان اسلام را بر ضد پيامبر صلي الله عليه و آله و اهالي مدينه تحريك و تقويت مي نمودند.

دسته اي از اين مردم، يهويان بودند كه در «منطقه خيبر» سكونت داشتند. خيبر، جلگه وسيع و حاصل خيزي در شمال مدينه، به فاصله 32 فرسنگي قرار داشت و يهوديان براي سكونت خويش در آن مكان و حراست و نگهباني از آن، هفت دژ استوار برپا كرده بودند. جمعيت آنان در اين ناحيه بالغ بر 20000 نفر بود و در ميان آنان، مردان دلاور و جنگ آور فراواني از جمله «مرحب خيبري» به چشم مي خوردند. [8] .

پيامبر صلي الله عليه و آله با هزار و شش صد تن عازم خيبر شد. آن حضرت، پرچم سپاه را به «امام علي بن ابي طالب عليه السلام» سپرد و «سباع بن عرفطه غفاري» [9] و بنا به روايتي «غيله ليثي» را جانشين خويش در مدينه نمود.

هنگامي كه سپاه اسلام به خيبر رسيد، با دژهاي استوار چون: ناعم، قموص، كتيبه، نسطاة، شق، و طيح و سالم روبرو شدند. يهوديان براي حفاظت و كنترل خارج دژها، در كنار هر دژي، برج مراقبت ساخته و با گماشتن نگهباناني در آن برج، جريان خارج دژ را به داخل گزارش ‍ مي دادند.

ساختمان برج ها و دژها طوري ساخته شده بود كه ساكنان آنان بر بيرون قلعه كاملا تسلط داشتند و با منجنيق و ابزارهاي ديگر مي توانستند مهاجمان را سنگباران كنند.

در ميان جمعيت 20000 نفري خيبر، تعداد دو هزار مرد جنگي و دلاور زندگي مي كردند. [10] .

سپاه اسلام به فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله دژهاي نخستين را يكي پس از ديگري گشودند ولي در برابر دژهاي ديگري كه از استحكام و حالت تدافعي بيشتري برخوردار بودند، گشايشي پديد نيامد.

قهرمان و مدافع يكي از اين دژهاي نفوذناپذير، مرحب خيبري بود كه آوازه دلاوري و جنگجويي وي، مبارزان عرب را به انفعال و سستي مي كشانيد. به همين جهت چند تن از صحابه براي نبرد با دژي كه وي از آن دفاع مي كرد، از سوي رسول خدا صلي الله عليه و آله ماموريت مبارزه يافتند ولي كاري از پيش نبردند.

بنا به روايت تاريخ نگاران، روز نخست ابوبكر بن ابي قحافه و روز دوم عمر بن خطاب، پرچم اسلام را به دست گرفته و به سوي اين دژ هجوم آوردند ولي بدون درگير شدن با دشمن بازگشت نمودند. [11] .

پيامبر صلي الله عليه و آله كه با چنين وضعيتي روبرو شده بود و روحيه مسلمين را تضعيف شده مي ديد، با صلابت و قاطعيت فرمود: لاعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله؛ و يحبه الله ورسوله، اين پرچم را فردا به دست كسي مي دهم كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

ياران رسول خدا صلي الله عليه و آله لحظه شماري مي كردند و منتظر بودند ببينند كه اين فرد كيست؟ و اين قرعه به نام كدام يك از آنها بيرون خواهد آمد.

برخي از ياران دلاور و نزديك به رسول خدا صلي الله عليه و آله احساس ‍ مي كردند كه منظور پيامبر صلي الله عليه و آله آنانند.

اما روز بعد فرا رسيد. پيامبر صلي الله عليه و آله پسر عم و داماد خويش ‍ علي بن ابي طالب عليه السلام را خواست و پرچم اسلام را به وي سپرد و خطاب به او گفت: قاتلهم حتي يشهدوا ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، فاذا فعلو ذلك فقد منعوا منك دمائهم الابحقها و حسابهم علي الله. [12] .

اي علي، با آنان مبارزه كن تا كلمه طيبه شهادتين را بر زبان جاري سازند. هنگامي كه اظهار مسلماني نمودند، خون آنان بر تو محترم است، مگر آناني كه مستحق نابودي اند و حساب آنان با خدا منان است.

امام علي عليه السلام با شهامت و دليري تمام به سوي دژهاي نفوذناپذير «و طيح» و «سلالم» به پيش تاخت و پرچم اسلام را در بيرون دژ به اهتزاز درآورد. از آن سو، دو قهرمان يهود خيبري يعني حارث و برادرش ‍ مرحب به همراه تعدادي از رزمندگان ديگر براي دفاع از دژ، بيرون آمده و با نيروهاي حضرت علي عليه السلام درگير شدند. حضرت علي عليه السلام در آغاز با حارث و پس از آن با برادرش مرحب به نبرد تن به تن پرداخت و با ضربات شمشيرش هر دو را به سزاي كيفرشان رسانيد. با كشته شدن دو قهرمان بلند آوازه يهود، ساير جنگجويان خيبري را وحشت فرا گرفته و به داخل دژ گريختند. و در دژها را بستند. مسلمانان با درهاي بسته دژها روبرو گرديدند. حضرت علي عليه السلام همين كه به در دژها رسيد با نام خدا به آنها حمله آورد و در بزرگ را از جايش كند و تا پايان نبرد از آن به جاي سپر استفاده نمود.

پس را آن كه در را بر زمين افكند، هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام كه ابو رافع از جمله آنان بود نتوانستند آن را از اين رو به آن رو كنند. [13] .

پيكي از جانب حضرت علي عليه السلام به محضر پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد و آن حضرت را از پيروزي بر يهوديان با خبر گردانيد. پيامبر صلي الله عليه و آله با خوشحالي تمام به سوي دژهاي گشوده شده حركت كرد. همين كه به حضرت علي عليه السلام رسيد، به وي فرمود: قد بلغني نباك المشكور و صنيعك المذكور، قد رضي الله عنك و رضيت انا عنك؛ اي علي، خبر ستايش آور و كارآمدي قابل تقديرت به من رسيد. خدا از تو خرسند است و من نيز از تو خرسندم.

در اين هنگام، اشك از ديدگان علي عليه السلام جاري شد. رسول خدا صلي الله عليه و آله پرسيد: اي علي، چرا گريه مي كني؟

علي عليه السلام گفت: فرحا بأن الله و رسوله عني راضيان [14] ؛ گريه من از خوش حالي است. از اين جهت مي گريم كه خدا و رسولش از من خشنود و خرسندند.

بدين ترتيب، سپاهيان اسلام وارد دژهاي خيبر شده و پرچم اسلام را بر فراز آنها به احتزاز درآوردند و مفسدان و فتنه انگيزان را به سزاي كيفرشان رسانيده و غنايم فراواني به چنگ آوردند.

بيشتر دژهاي خيبر با مبارزه و برخي با مصالحه به روي پيامبر صلي الله عليه و آله گشوده شدند. آن دسته از يهودياني كه مصالحه را ترجيح داده بودند، متعهد گرديدند كه نيمي از درآمدهاي سالانه خويش را به مسلمانان بدهند. [15] .

لازم به يادآوري است كه در همين غزوه، سرزمين «فدك» با مصالحه به تصرف پيامبر صلي الله عليه و آله درآمد و آن حضرت به خاطر دلاوري ها و تلاش هاي بي دريغ حضرت علي عليه السلام در نبرد با يهوديان خيبر، فدك را به دختر خود فاطمه زهرا عليه السلام همسر علي بن ابي طالب عليه السلام بخشيد. [16] .

از آن تاريخ تا اوايل خلافت ابوبكر بن ابي قحافه، باغستان هاي فدك در تملك حضرت زهرا عليه السلام و همسرش حضرت علي عليه السلام بود. ولي پس از تصاحب خلافت از سوي ابوبكر، وي با تحريك عمر بن خطاب، اين باغستان ها را با تزوير و اكراه از حضرت زهرا عليه السلام گرفت و آن حضرت و همسرش را از دسترسي به آنها بازداشت و در اختيار حكومت خويش قرار داد.


پاورقي

[1] وقايع الأيام، ص 15.

[2] منتهي الآمال، ج 1، ص 76.

[3] تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 436.

[4] فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ص 391؛ تاريخ الطبري ج 3، ص 9 و بحارالانوار، ج 21، ص 25.

[5] المغازي، ج 1، ص 634.

[6] فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 391.

[7] وقايع الايام، ص 317.

[8] فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ص 389.

[9] المغازي، ج 2، ص 636.

[10] فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ص 392.

[11] همان، ص 395.

[12] انساب الأشراف، ص 9.

[13] فرازهايي هر تاريخ اسلام، ص 397.

[14] المبعث و المغازي، ص 89.

[15] تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 437.

[16] فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله، ص 403 و بحارالانوار، ج 21، ص 25.