بازگشت

روز اول محرم- سال هفتم بعثت


آغاز تبعيد پيامبر ص و طايفه بني هاشم در شعب ابي طالب.

پس از آن كه به فرمان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم، گروهي از مسلمانان براي گريز از فشارها و سخت گيري هاي قريش مكه به كشور «حبشه» در آن سوي درياي سرخ مهاجرت نموده و در پناه نجاشي، سلطان بي آزار و رعيت پرور اين كشور قرار گرفتند و از سوي ديگر، ايمان و پشتيباني هاي بي دريغ ابوطالب عليه السلام و اسلام پذيري حمزه عليه السلام - دو تن از عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و از شخص قريش - موجب تقويت مسلمانان و افت قدرت شيطاني مشركان مكه گرديد، دهشت بزرگي، مشركان قريش را فرا گرفت و آنان، قدرت و شوكت خويش را بر باد رفته ديدند.

آنان براي تعريف موقعيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان و جلوگيري از گسترش و نفوذ اسلام، انجمني مهم برپا كرده و پس از گفت و گوهاي طولاني، بر محاصره اقتصادي و اجتماعي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان و پشتيبانان آنان هم دست شدند.

سران قريش در «دارالندوه»(مجلس اعيان و اشراف قريش) پيمان نامه اي به خط «منصور بن عكرمة» و امضاي صاحب نفوذان و بزرگان طايفه ها، نوشته و در داخل كعبه آويزان نمودند و سوگند ياد كردند كه ملت عرب تا آخرين نفس به آن پاي بند باشند. پيمان نامه آنان، شامل موارد ذيل بود:

1 - هر گونه معاشرت و ارتباط با پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان ممنوع است.

2 - خريد و فروش كالا و مواد غذايي و هر گونه معاملات اقتصادي با آنان ممنوع است.

3 - در تمام رويدادها، بايد از مخالفان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و دشمنان مسلمانان پشتيباني گردد.

سران قريش با انعقاد اين پيمان نامه، مسلمانان و حاميان آنان را در فشار قرار دادنهد و آنان را به شدت منزوي كرده و از جهت اقتصادي و اجتماعي از صحنه خارج نمودند.

حضرت ابوطالب عموي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، پس از آگاهي از پيمان نامه مشركان، ماندن در مكه را به مصلحت ندانسته و به ناچار دستور داد تمامي فرزندان عبدالمطلب و طايفه بني هاشم از شهر مكه خارج گردند و در دره اي ميان بلندي هاي اطراف مكه قرار دارد، نقل مكان نمايند.

تمامي بني هاشم و فرزندان عبدالمطلب، چه آناني كه اسلام را پذيرفته و در زمره مسلمانان در آمده بودند و چه آناني كه بر كيش پيشين خويش باقي بودند، به فرمان بزرگ خاندان خود، ابوطالب عليه السلام گردن نهاده و از مكه به سوي شعب كه بعدها به شعب ابي طالب عليه السلام معروف گرديد، نقل مكان كردند و در آن جا چادر زده و سكونت اختيار نمودند. در ميان آنان، تنها ابولهب «يكي از عموهاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم» مخالفت ورزيد و با مشركان قريش همراه و هم دست شده و در مكه باقي مانده بود.

وي تا آخر عمر بر كفرش پايدار بود و سرانجام با خواري و پستي به هلاكت رسيد.

بني هاشم، به مدت سه سال دست از خانه و كاشانه خويش كشيده و در شعب ابي طالب عليه السلام با نهايت عسرت و تنگ دستي به سر بردند و جز در ايام حج و ماه هاي حرام كه در سراسر حجاز و عربستان آتش بس و امنيت نسبي برقرار بود، نمي توانستند از شعب خارج شده و با ديگران ارتباط و رابطه اي داشته باشند. در اين مدت، افراد انگشت شماري به صورت پنهاني با بني هاشم ارتباط داشته و يا به آنان كمك اقتصادي مي نمودند.

از جمله آنان، حكيم بن حزام (برادر زاده حضرت خديجه عليه السلام)، ابوالعاص بن ربيع (همسر زينب دختر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) بن عمرو بودند.

آنان در نيمه شب، مقداري گندم و خرما بر شتري بار كرده و تا نزديكي شعب مي آوردند، سپس افسار شتر را بر گردنش انداخته و رها مي كردند. البته كمك و مساعدت آنان، بي خطر نبود. زيرا گاهي سران قريش از آن اطلاع يافته و كمك كنندگان را به سختي بازخواست و مجازات مي كردند.

بنابه نقل مورخان، در اين مدت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و همسرش حضرت خديجه عليه السلام تمام دارايي هاي خود را از دست دادند. اما خداي سبحان، پشتيبان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و ايمان آورندگان بود. روزي جبرئيل امين به پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شد و به آن حضرت خبر داد كه موريانه، پيمان نامه سران قريش را خورده و از بين برده است.

پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اين خبر را به اطلاع عمويش ابي طالب عليه السلام رسانيد و ابوطالب با خوش حالي تمام از شعب خارج شد و به سوي سران قريش حركت كرد.

از سوي ديگر، برخي از سران قريش از كرده ناپسند و ظالمانه خويش، به تدريج پشيمان شده و با برگزاري جلسات پنهاني چند نفري به اين نتيجه رسيدند كه نقض عهد كنند. آنان، پس از مدتي جرات كرده و در مجمع سران قريش، اظهار ندامت نمودند و خواستار ابطال پيمان نامه شدند. اين ها عبارت بودند از: هشام بن عمرو، زهير بن ابي اميه، مطعم بن عدي، ابوالبختري بن هشام و زمعة بن اسود.

سرانجام، ابوطالب عليه السلام در جمع سران قريش قرار گرفت و به آنان گفت: برادرزاده ام محمد صلي الله عليه و آله و سلم به من خبر داده است كه عهد نامه شما را موريانه خورده است و جز جمله «بسمك اللهم» (كه در عهد جاهليت بر بالاي نامه ها مي نوشتند)، بقيه را از ميان برده است. هم اكنون شما اي بزرگان قريش، آن نامه را بياوريد و در آن نظر افكنيد، اگر او راست گفته است، آيا حاضريد از كار خود دست برداشته و به دشمني با محمد صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانان پايان دهيد؟

سران قريش گفتند: آري اگر او راست گفته باشد، ما از آن عهد نامه چشم پوشي كرده و به دشمني با محمد صلي الله عليه و آله و سلم پايان مي دهيم. ولي تو، اي ابوطالب! آيا تعهد مي نمايي كه اگر او دروغ گفته باشد و پيمان نامه سالم مانده باشد، وي را به ما تحويل دهي و غائله را به پايان رساني؟

ابوطالب عليه السلام چون به گفته پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايمان داشت و مي دانست كه او از پيش خود سخن نمي گويد و آن چه را كه مي گويد، از سوي خدا است، در پاسخ آنان گفت: مي پذيرم!

مكه، وضعيت شگفتي پيدا كرده بود و باز كردن عهدنامه به سرنوشت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و دين اسلام، بستگي تمام پيدا كرده بود ولي ابوطالب عليه السلام بر گفتارش پافشاري مي نمود و به خبر غيبي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم ايمان كامل داشت.

سرانجام، پيمان نامه را آوردند و مهر آن را باز كرده و با شگفتي تمام دريافتند كه آن چه محمد صلي الله عليه و آله و سلم گفته بود، حقيقت دارد و موريانه، تمامي پيمان نامه، جز جمله «بسمك اللهم» را از ميان برده است.

آن عده از سران قريش كه از كرده خويش پشيمان شده بودند، داد سخن داده و سايران را نيز وادار به نقض عهدنامه كردند.

سران مشرك و كفرپيشه مكه، چاره اي جز تسليم نيافته و عهدنامه را ملغي نمودند.

بدين ترتيب، محاصره سه ساله به پايان رسيد و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به همراه ساير بني هاشم با سرافرازي و سربلندي از شعب خارج شده و به خانه هاي خود در مكه، بازگشت نمودند.

برخي از بزرگان قريش، آنان را استقبال كرده و در بازگشت به مكه و فراهم آوري مسكن به آنان مساعدت نمودند. [1] .


پاورقي

[1] نک: تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 397 و فروغ ابديت، ج 1، ص 351.