بازگشت

روز اول محرم- سال اول عام الفيل (پنجاه و سه سال پيش از هجرت)


هجوم ابرهه به مكه معظمه جهت نابودي خانه خدا. [1] .

ابرهه بن صباح كه با پشتيباني قيصر روم و نجاشي حبشه، بر كشور يمن استيلا يافته بود، براي خوار كردن ساكنان يمن و عرب هاي شبه جزيره عربستان، از هيچ تلاشي كوتاهي نمي ورزيد و به هر كردار ناشايستي اقدام مي نمود، او، بر طايفه (حمير)و بزرگان آن بسيار سخت گرفت و (ريحانه) دختر علقمه بن مالك را كه از جهت زيبايي و كمالات نفساني، در طايفه خود كم نظير بود، به اجبار و اكراه از همسرش (ابومرة سيف بن ذي يزن) جدا كرد و خود با او ازدواج نمود.

بسياري از يمينيان به دست حبشيان به فرماندهي ابرهه كشته و بسياري ديگر اسير گرديدند و به عنوان (برده) به حبشه و روم فرستاده شدند و مابقي به ناچار سر در طاعت ابرهه در آوردند و او را به اميري خويش ‍ پذيرفتند.

ابرهه در «صنعا» (پايتخت فعلي يمن) كنيسه اي بسيار مجلل و زيبا به نام «قليس» بنا كرد و از تمامي عرب ها خواست كه از بت خانه ها و زيارت كعبه (خانه خدا) دست برداشته و جهت زيارت و عبادت، به صنعاء رفته و قليس را عبادت گاه خويش قرار دهند.

بزرگان عرب از اين ماجرا خشمگين شدند و مردي از طايفه «بني فقيم»يا «بني مالك» را به سوي قليس فرستاده تا در آن ساختمان نشسته و بر زمينش پليدي و بي حرمتي كند. ابرهه از اين خبر بسيار ناراحت و خشمگين شد و تصميم به انتقام از عرب ها گرفت. او با تجهيز سپاهي سنگين از نيروهاي حبشي، عازم مكه گرديد. در بين راه يمن تا مكه، هر گروهي در مقابلش ايستادگي مي كرد، آنها را از دم تيغ و شمشير گذرانيده و به نابودي مي داد. كسي را ياراي پايداري در برابر وحشي گري هاي حبشيان نبود. از جمله، «ذو نفر» از طايفه حمير با گردآوري نيروهاي رزمي، به نبرد سپاهيان ابرهه رفت ولي كاري از پيش نبرد و متحمل شكست سنگين و بنيان كن شد و پس از نابودي سپاهيان، خود به اسارت ابرهه در آمد و به اجبار و اكراه، راهنماي حبشيان به سوي مكه شد.

حبشيان به محض نزديك شدن به شهر مكه، اقدام به غارت و تاراج اموال مردم نمودند.

آنان، هر چه از چهارپايان اهالي، مكه از قبيل شتر، اسب و گوسفند آنان را مي ديدند، غارت مي نمودند.

در اين ميان، دويست شتر عبدالمطلب، بزرگ و مهتر مكه نيز به غارت رفت. ابرهه به اهالي مكه پيام فرستاد كه قصد من، نابودي خانه خدا (كعبه) است. اگر مردم اين شهر در برابر او مقاومت كنند و او را از اين كار بازدارند، با آنان نبرد كرده و تمامي مردان را كشته و زنان و فرزندانشان را به اسيري مي گيرد.

اهالي مكه در آغاز قصد نبرد با سپاهيان خون آشام ابرهه را داشتند، ولي عبدالمطلب آنان را از اين كار بازداشت و به آنان گفت كه شما را ياراي برابري و نبرد با سپاه ابرهه نيست. بهتر است از شهر خارج شده و در دره ها و كوه هاي اطراف پناهنده شويد و از اهل و عيال خود محافظت و پاسباني نماييد. اين خانه (كعبه) از آن خدا است و او نيز از خانه خود دفاع خواهد كرد و اگر او از دفاع آن باز ايستد، ما چگونه مي توانيم از آن دفاع كنيم؟

گويا به عبدالمطلب اين گونه الهام شده بود كه اهلي مكه خود را به هلاكت نرسانند و صاحب خانه، از خانه خود دفاع و پاسداري مي كند.

با اين تدبير خردمندانه، اهالي مكه از كشتار و نابودي رهايي يافته و به اطراف شهر پناهنده و پراكنده شدند.

عبدالمطلب به همراه چند تن از بزرگان مكه به نزد ابرهه رفته و با او گفت و گو نمودند.

آنان از ابرهه پرسيدند: براي چه چيز اقدام به لشكركشي نمودي و به سرزمين ما تهاجم كردي؟

وي پاسخ داد: براي انتقام گرفتن از كاري كه شما بر معبد «قليس»انجام داديد.

عبدالمطلب و همراهان، گفتند: آن بي حرمتي، كار يك تن از نادانان بود. چرا همه مردم بايد به آتش او بسوزند و چرا بايد خانه خدا كه يادگار ابراهيم عليه السلام است دستخوش نابودي گردد؟

آنان هر چه گفتند، ابرهه بهانه آورد و گفتارشان را نپذيرفت و به آنان گفت: اگر شما در برابر من، مقاومت نكنيد، من كاري با شما ندارم و تنها مي خواهم به جبران كار شما معبد شما را تخريب كنم و ديگر كسي براي زيارت به اينجا نيايد. همه مردم بايد براي پرستش خدا به صنعا رفته و در قليس، خدا را عبادت كنند.

به روايت ديگر، عبدالمطلب در آن ديدار به ابرهه گفت: سربازان تو شتران اهالي مكه، از جمله دويست شتر مرا غارت كرده اند، دستور بده آنها را به ما بازگردانند.

ابرهه گفت: چرا درباره كعبه كه دين تو و دين پدران تو است، چيزي ما نمي خواهيم؟ عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و كعبه را نيز صاحب است كه از آن نگهباني و نگهداري خواهد كرد.

ابرهه، دستور داد شتران عبدالمطلب را به وي بازگرداندند.

عبدالمطلب پس از گفت و گو با ابرهه، به همراه چند تن از قريش به نزد كعبه آمد و دست در حلقه در آن زد و با سرودن شعري حماسه اي، از خدا خواست كه شر ابرهه را به خويش بازگرداند و كعبه را از آسيب او در امان نگهدارد.

سرانجام وقت موعود فرا رسيد و ابرهه، فرمان تخريب كعبه را صادر كرد.

در اندك زماني، چندين هزار نيروي خشن و مغرور حبشي به سوي كعبه هجوم آوردند. در پيشاپيش آنان، چند فيل قوي هيكل و آموزش ديده در حركت بوده و فرماندهان بي نزاكت ابرهه بر آنها سوار بودند و به سوي كعبه، به پيش مي راندند. ولي هنوز پاي آنها به خانه خدا نرسيده بود كه فوجي پرنده از سمت دريا پديدار شدند و بر بالاي سر سپاه ابرهه، جولان دادند و آنان را از آسمان سنگ باران كردند. هر سنگريزه كه از منقار و يا پاهاي پرنده اي به زمين مي افتاد، به يكي از سپاهيان ابرهه برخورد كرده او او به هلاكت مي رسانيد.

وضعيت شگفت آوري پديد آمده بود. سپاهيان ابرهه از يكديگر پراكنده شده و هر كدام به جانبي مي گريختند ولي از حمله پرندگان در امان نبودند. به هر سو كه مي رفتند، مورد حمله و سنگ اندازي پرندگان قرار مي گرفتند. در اندك مدتي، سپاهيان ابرهه متحمل شكست سنگين شدند و همگي به هلاكت رسيدند و بجز تعدادي اندك كه موفق به فرار شدند، كسي از آنان در مكه باقي نماند.

ابرهه نيز كه از جمله فراريان بود، از هجوم بي امان پرندگان بي نصيب نماند و با بدن زخمي و خون آلود، مكه را ترك كرد، در حالي كه به هدف هاي پليد خود نرسيده بود. او كه به مانند جوجه مرغي شده بود، با سرافكندگي تمام و نااميدي به صنعا برگشت و در آن جا حالش بدتر شد و قلبش در سينه اش ‍ بشكافت و به هلاكت رسيد. [2] .

از سوي ابرهه، فرستاده اي به كشور حبشه رفت و ماجراي مكه را براي نجاشي تعريف كرد. نجاشي و همراهان او كه با ناباوري، گوش به سخنان فرستاده ابرهه مي دادند، يك دفعه مشاهده كردند كه پرنده اي در كاخش ‍ پيدا شد و در منقار خود سنگريزه اي دارد. آن سنگريزه را بر آن سرباز تيره بخت انداخت و او را در مجلس نجاشي به هلاكت رسانيد.

بنابراين، علاوه بر اهالي مكه و سپاهيان ابرهه، نجاشي و اهالي حبشه نيز معجزه بزرگ خدا را از نزديك مشاهده كردند.

تاريخ هجوم ابرهه به مكه، مصادف بود با نخستين روز ماه محرم الحرام سال 882 تاريخ ذوالقرنين (مطابق با سال 570 ميلادي)

در آن هنگام، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم در رحم مادرش ‍ حضرت آمنه عليه السلام بود. [3] و پس از دو ماه و هفده روز بعد، ديده به جهان گشود و عالميان را از نور جمالش پرفروغ گردانيد.

داستان فيل سوران ابرهه، به خاطر اهميتي كه براي عرب هاي شبه جزيره عربستان داشت و نشانه اي از نشانه هاي قدرت الهي در سركوبي ستم كاران و زورمداران بود، مبدا تاريخ عرب ها قرار گرفت و اهالي شبه جزيره آن سال را «عام الفيل» ناميدند. به همين جهت، ميلاد مسعود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم را در نخستين سال عام الفيل بر شمرده اند. [4] .

قرآن مجيد به ماجراي ابرهه و فيل سواران حبشه اشاره كرد و سوره ويژه اي

با نام «سورة الفيل» نازل فرمود. اين سوره كوتاه را به همراه ترجمه اش ‍ بيان مي نماييم:

بسم الله الرحمن الرحيم

الم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل. الم يجعل في تضليل. و ارسل عليهم طيرا ابابيل. ترميهم بحجارة من سجيل. فجعلهم كعصف ماكول

آيا نديدي كه پروردگارت با اصحاب فيل چه كرد؟ - آيا دسيسه آنان را تباه نساخت؟ - و فرستاد بر سر آنان پرندگاني فوج فوج - كه نشانه مي گرفت آنان را به سنگي از سجيل - پس گردانيد اصحاب فيل را به مانند برگ خورده شده.


پاورقي

[1] بحار الانوار، ج 56، ص 230، باب 5، روايت 15.

[2] نک: تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 64 و بحارالانوار، ج 65، ص 232، باب 5، روايت 15.

[3] بحارالانوار، ج 65، ص 230، باب 5، روايت 15.

[4] المبعث و المغازي، ص 36.