بازگشت

كمك به خانواده هاي بي سرپرست


جناب آقاي محمد تقي ثبوتي سالها در بازار همسايه ي ديوار به ديوار رسول ترك بوده است.

ايشان تعريف مي كرد:

سالها پيش در زمان حيات حاج رسول سراي جمهوري سرايداري داشت به نام جعفر آقاي منظوري. اين جعفر آقا يك رابطه ي خوب و دوستانه اي با حاج رسول داشت. يك روز حاج رسول كه ظاهرا به كمك احتياج داشته است اين جعفر آقا را صدا مي كند و به او مي گويد: اكر كاري نداري بيا با هم به جايي مي رويم و برمي گرديم.

بعد مرحوم جعفر آقاي منظوري خودش براي من (ثبوتي) تعريف كرد و گفت:

آن روز با حاج رسول به يكي از محله هاي تهران رفتيم. كوچه به كوچه رفتيم تا بالاخره حاج رسول در جلوي خانه اي ايستاد و شروع به در زدن كرد. لحظاتي بعد خانمي در را باز كرد. آن زن مانند كسانيكه در انتظار باشند در را باز گذاشت و به داخل خانه بازگشت. حاج


رسول يك بفرمايي يه من گفت و سپس ما نيز پشت سر آن زن داخل خانه شديم. وقتي وارد اتاق شديم من ديدم چند تا بچه ي كوچك و قد و نيم قد در داخل آن اتاق مشغول بازي هستند. از سر و روي آنها پيدا بود كه يتيم و بي سرپناه هستند و در فقر و تنگدستي زندگي مي كنند. من آن روز از رفتار و برخوردهايي كه حاج رسول با آنها داشت فهميدم كه او هميشه و هر چند وقت يكبار به آنها سر مي زند و به آنها كمك و رسيدگي مي نمايد.

در همين رابطه آقاي حاج حميد واحدي يكي از دوستان و رفقاي رسول ترك كه مغازه اش نيز در نزديكيهاي حجره و مغازه ي او بوده است مطالبي را نقل مي كرد. حاج حميد واحدي مي گفت:

زماني كه حاج رسول رحلت كرد و از دنيا رفت بسياري از آدمهاي بي بضاعت و فقير به آشنايان و نزديكان حاج رسول مراجعه كردند و بيان داشتند كه حاج رسول به آنها رسيدگي و كمك مي كرده است. حتي بسياري از آنها گفته بودند كه او به صورت ماهيانه و يا هفته به هفته به آنها كمكهاي مالي مي نموده است. حتي من خودم نيز در همان روزها و هفته هاهي اولي كه حاج رسول از دنيا رفته بود چند مورد را خودم با چشمهاي خودم ديدم كه چند تا از اين خانواده هاي گرفتار و فقير كه تازه از فوت حاج رسول باخبر شده بودند با بچه هاي خردسالشان به جلوي مغازه ي حاج رسول آمده بودند و ابراز تأسف و اندوه مي كردند. آنها خودشان اظهار مي داشتند كه حاج رسول به طور مرتب و ثابت به آنها كمك مي كرده است.