بازگشت

خواندن فكر


آقاي حاج حسين آذرمي يكي از نوحه خوانهاي افتخاري اباعبدالله الحسين عليه السلام خاطره ي زيبايي را از زبان جناب آقاي اسماعيل طايفي بازگو مي كرد. او نقل مي كرد كه آقاي طايفي مي گفت:

من يك روز به يكي از جلسه هاي آذربايجانيها رفته بودم. آن روز آن جلسه بسيار شلوغ بود و جمعيت زيادي در مجلس حاضر بودند. حاج رسول نيز در گوشه اي در آن سوي مجلس نشسته بود. من آن روز در يك حالت خاصي بودم و از نوحه خوانيها و مرثيه خوانيهاي مداحها گريه ام نمي گرفت، اما دلم به شدت گرفته بود و دلم مي خواست براي امام حسين عليه السلام گريه كنم و اشك بريزم. در همان موقع در ذهنم نيت و آرزو كردم كه اي كاش در كنار و در نزديكيهاي حاج رسول نشسته بودم و او بلند مي شد چند بيتي مي خواند و مرا به گريه مي انداخت.

از زماني كه من اين نيت را كردم لحظه هاي زيادي نگذشت كه ديدم حاج رسول بلند شد و به نزديكيهاي من آمد و شروع به خواندن


كرد سپس حاج رسول در بين شعرها و مرثيه هايي كه مي خواند يك نگاهي به سوي من انداخت و گفت:

اي كسي كه مي خواستي من براي تو بخوانم و گريه كني پس خوب گوش كن مگر تو خودت نمي خواستي من بخوانم و تو گريه كني؟!