بازگشت

ماجراي گز و پول و سيلي


آقاي حاج حسين نوتاش يك قضيه و خاطره ي شيريني را نيز از زبان رسول ترك تعريف مي كرد كه خواندنش شايد خالي از فايده و مزه نباشد. حاج حسين نوتاش در حاليكه مي خنديد مي گفت: حاج رسول خودش براي من تعريف مي كرد و مي گفت:

حسين آقا! اين خادم و كليددار مرقد حضرت رقيه عليهاالسلام يكي از براردهاي اهل تسنن است. او با اينكه خانه اش در كنار حرم حضرت رقيه قرار دارد باز هم هر روز خيلي بعد از آن ساعتي كه قرار بود حرم را باز كند درها را باز مي كرد. هر چه مي گذشت من ديدم كه نه هيچ فايده اي ندارد او عادت كرده است بي خيال باشد. من هم چون دوست داشتم هميشه صبحها به زيارت حضرت رقيه عليهاالسلام بروم از اين


وضعيت بسيار ناراحت بودم. عاقبت يك روز بلند شدم و به خانه ي آن آقا كه در مجاورت حرم بود رفتم.

ابتدا يك بسته ي گزي را گذاشتم جلوي او و گفتم افندي جان اين يك بسته گز.

سپس مقداري اسكناس درآوردم و به او دادم و گفتم افندي جان اين هم پول.

و سپس يك سيلي نيز خواباندم توي گوشش و گفتم افندي جان اين هم يك سيلي.

و بعد به او حالي كردم كه چرا هر روز دير مي آيد و حرم را دير باز مي كند.

حاج رسول مي گفت: آن گز و پول و سيلي كار خودشان را كرده بودند و آن مرد از آن روز به بعد هميشه به موقع درهاي حرم را باز مي كرد! [1] .



پاورقي

[1] شايد نيازي به تذکر نباشد که مرقدهاي حضرت زينب و جناب رقيه (سلام الله عليهما) بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي بازسازي و مرمت گرديده است و اين قصه مربوط به قبل از سال 1340 شمسي است که در آن زمان وضعيت مرقد حضرت رقيه عليهاالسلام به اين شکل نبوده است. و همچنين شايد نيازي به تذکر نباشد که هر گونه سيلي يا ضربت و شتمي بدون جواز شرعي و فقهي گناه و خلاف شرع مي‏باشد و اگر رسول ترک نيز مجبور بوده است تا يک سيلي به آن آقاي کليددار بزند حتما دليل شرعي و موجه بر آن مترتب بوده است به خصوص اينکه بعضي ديگر از افرادي که از اين قضيه مطلع بودند تاکيد مي‏کردند که آن آقاي کليددار با آنکه قبلا بعضي‏هاي ديگر نيز با او گفتگو کرده بودند ولي او نسبت به بازکردن و نگهداري از مرقد حضرت رقيه عليهاالسلام بسيار بي‏تفاوت و سرد بود و قبل از اينکه حاج رسول با او برخورد کند معمولا درهاي مرقد حضرت رقيه عليهاالسلام بسته بود.