بازگشت

روز تاسوعا و برخورد با يك افسر عالي رتبه


ساعاتي مردد بودم از ميان خاطراتي كه جمع آوري كرده ام كداميك را به عنوان اولين خاطره بنويسم، عاقبت انديشيدم چون مهمترين ويژگي و خصوصيت رسول ترك در اين بوده است كه او در عزاداريهاي سيد الشهداء عليه السلام به خصوص در روزهاي تاسوعا و عاشورا تأثيري شگفت و عميق بر روي هر بيننده و ناظري مي گذاشته است مناسبت دارد تا به عنوان اولين خاطره، خاطره اي ذكر شود تا به روشني معلوم كند كه رسول ترك نه تنها بر روي آدمهاي متدين و عادي بلكه بر روي آدمهاي غير متعارف و غير متشرع نيز تأثير گذار بوده است. و گريه ها و حالتهاي عزاداريهاي او حتي آدمهاي غير متعارف را نيز تحت تأثير قرار مي داده است.

تا از اينجا پي توان بردن كه در دريا چه طوفان است.

در يكي از روزهاي تاسوعا باز هم بسياري از مردم در بازار منتظر مانده بودند تا دسته ي رسول ترك از راه برسد. رسول ترك اغلب عادت داشت تا در انتهاي همه ي هيئتها و دسته هاي آذربايجانيها حركت كند.


او و اطرافيانش بسيار ساده و بي آلايش بودند و فقط زمزمه و ناله و گريه و اشك از نشانه ها و علامتهاي آنها بود.

آن روز يكي از افسرهاي عاليرتبه ي رژيم طاغوتي نيز با لباسهاي نظامي به بازار آمده بود تا ناظر و شاهد عزاداريهاي سوگوران امام حسين عليه السلام باشد. معلوم نبود كه آن افسر آيا تاكنون آوازه ي رسول ترك را شنيده است يا نه؟ آن افسر در گوشه اي ايستاده بود و به صورت عادي در حال تماشاي هيئتها و دسته هاي عزادراي بود كه كم كم دسته ي رسول ترك به مقابل او رسيد. رسول ترك نگاهي به آن افسر انداخت و آرام آرام به سوي او حركت كرد. رسول ترك گريه كنان و با آن حال و هوايي كه در روزهاي تاسوعا و عاشورا داشت به آن افسر مي گويد: «شايد شماها (شما نظامي ها) بهتر از هر شخص ديگري اين اشعاري را كه من دارم مي خوانم مي توانيد درك كنيد.»

سپس رسول ترك در ميان حلقه ي جمعيت و با نگاه به آن افسر شروع به خواندن اين شعرهاي تركي مي نمايد:



مين نفر دعواده اولسا افسر صاحب هنر

رسم دعوا دور علمداري گوزتلر دسته لر



تابونون نعشينه ديمزلر بولون بو مطلبي

يخسالار آتدان ولي دوغرالار صاحب منصبي



آن افسر در حاليكه به شدت تحت تأثير قرار گرفته بود با گلويي بغض كرده مبهوت و حيران رسول را تماشا مي كرد. از نگاههايش پيدا بود كه معناي اين شعرهاي تركي را نمي فمد. در اين هنگام رسول


ترك شروع به ترجمه ي آن اشعار كرد:

اگر در يك جنگ و نزاعي هزار نفر از افسرهاي كارآزموده و متخصص هم كه وجود داشته باشند.

باز هم از رسمها و قانونهاي جنگ است كه نگاههاي همه دسته ها و لشگرها به علمدارهاست.

اگر يك سربازي در جنگ بر زمين بيافتد ديگر هيچكس بانعش و جنازه ي او كاري ندارد.

ولي اگر يك صاحب منصب و علمداري را از اسب بر زمين بياندازند جنازه ي او را نيز رها نخواهند كرد و بر سرش مي ريزند و تكه تكه اش مي كنند.

جمله هاي بالا ترجمه ي نويسنده است، اما خدا مي داند كه رسول ترك چگونه آن اشعار را براي آن افسر ترجمه كرده بود كه ناگاه همه كسانيكه در آنجا حضور داشتند مشاهده كردند كه آن افسر به يكباره بغضش تركيد و به شدت به گريه افتاد. او به اندازه اي منقلب مي شود كه از روي ناراحتي در حاليكه سيلي از اشك از چشمهايش سرازير بوده است كلاه نظامي اش را از سرش برمي دارد و محكم بر زمين مي كوبد!

اين خاطره و ماجرا در بين كساني كه با رسول ترك آشنايي و رفاقتي داشته اند بسيار مشهور و معروف است و يكي از كساني كه آن روز در آنجا حضور داشته و اين قضيه را بي واسطه تأييد مي كرد جناب آقاي ميرزا علي اكبر شالچيان مي باشد. ايشان يكي از روضه خوانهاي قديمي و كهنسال آذربايجاني مقيم تهران مي باشد.