بازگشت

نگاهي كوتاه به زندگينامه و شخصيت حاج رسول دادخواه خياباني (رسول ترك)


در روز پنجم اسفند سال 1284 هجري شمسي در محله ي خيابان كه يكي از محله هاي قديمي شهر تبريز مي باشد كودكي چشم به جهان گشود كه نامش را رسول گذاشتند و بعدها نام اين محله (خيابان) و اسم شهري كه آن كودك در آن متولد شده بود به عنوان قسمتي از اسم و فاميلي آن مولود بر سنگ قبرش حك گرديد يعني با نام حاج رسول دادخواه خياباني تبريزي [1] .

نام پدرش مشهدي جعفر بود و مادرش نيز آسيه خانم نام داشت. آسيه خانم زني بسيار مظلوم و آرام بود و آنطوري كه دخترش (ربابه خانم) تعريف مي كرد او يكي از زنهاي پاكدامني بوده است كه در جلسه هاي روضه ي امام حسين عليه السلام بسيار گريان مي شد و زياد اشك مي ريخت. بنابراين رسول ترك در دامان مادري كه با عشق و با گريه ي بر


امام حسين عليه السلام به فرزندانش شير مي داد بزرگ شد اما بازيهاي روزگاز كم كم رسول را در سنين جواني به راههاي خلاف كشانيد به خصوص بعد از سنين بيست و چهار سالگي كه او مجبور شد شهر و ديارش تبريز را رها كند و به تهران بيايد.

نمي دانم آيا لازم است تا به سرگذشت و قصه هايي از دوره ي قبل از توبه ب رسول نيز پرداخته شود يا نه؟ اما هر چه فكر مي كنم به نظرم مي رسد كه بهتر است به طوركلي كاري به گذشته و به دوره ي قبل از توبه ي رسول ترك نداشته باشيم زيرا مگر نه اين است كه خداوند در بخشي از سوره ي فرقان بعد از آنكه گناهكاران را به عذابي جاودان تهديد مي كند در آيه ي 69 مي فرمايد: الا من تاب و امن و عمل عملا صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات و كان الله غفورا رحيما

مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد كه خداوند گناهان اين گروه را به حسنات تبديل مي كند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

و مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد كه خداوند گناهاني اين گروه را به حسنات تبديل مي كند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

و مگر هشتمين جانشين و خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم امام علي بن موس الرضا عليه السلام به ريان بن شبيب نفرمود كه گريه ي بر امام حسين عليه السلام تمام گناهان را محو و نابود مي سازد؟

«... از ريان بن شيب روايت شده است كه گفت: در يك روزي كه اولين روز از ماه محرم بود به خدمت امام رضا عليه السلام مشرف شدم. پس در آن روز امام رضا عليه السلام از من پرسيد: اي پسر شبيب، آيا شما امروز


روزه هستي؟

من عرض كردم: نه

پس آن حضرت فرمود: به درستي كه امروز همان روزي است كه زكرياي پيغمبر به سوي خداي عزوجل دعا كرد و درخواست نمود كه: پروردگار از روي لطف خودت به من يك ذريه و فرزندي پاك و طاهر عطا بفرما كه فقط تو شنونده و برآورنده ي دعاها و حاجات هستي.

پس خداوند دعاي زكريا را اجابت كرد و به فرشتگانش امر كرد تا آنها به حضرت زكريا در همان حالتي كه در محراب به نماز ايستاده بود ندا دادند كه: اي زكريا خداي متعال تو را به ولادت يحيي مژده و بشارت مي دهد.

پس هر كسي كه در اين اولين روز از ماه محرم روزه بگيرد و سپس از خداي متعال چيزي بخواهد خداوند دعاي او را مستجاب خواهد كرد همانطوريكه دعاي حضرت زكريا عليه السلام را مستجاب كرد.

سپس امام رضا عليه السلام فرمود: اي پس رشبيب، به درستي كه محرم همان ماهي است كه حتي كساني كه در گذشته و در قبل از اسلام زندگي مي كردند نيز به خاطر احترامي كه به اين ماه مي گذاشتند ظلم و قتل و گشتار را در اين ماه به كلي ممنوع و حرام مي دانستند. اما اين قوم و امت نه بنابر روش و سيره اجدادشان به احترام و حرمت اين ماه توجه و اعتنايي كردند و نه به شأن و حرمت پيغمبرشان توجه و اعتنايي كردند و بدون هيچگونه ملاحظه و ترديدي فرزند و ذريه ي پيغمبرشان را در اين ماه كشتند و اهل حرمش را به اسارت گرفتند و


مال و اموالش را به غارت بردند كه خداوند هيچگاه از گناههاي آنها نگذرد و آنها را تا ابد نيامرزد.

اي پسر شبيب، هر گاه در حالتي بودي كه به علت امر و موضوعي گريه ات گرفته است پس اين اشكهاي خودت را فقط براي حسين بن علي بن ابيطالت عليه السلام بريز. براي آن عزيزي كه او را به درستي كه همانند گوسفند سر بريدند و همراه با او هيجده مرد از اهل بيتش را نيز به قتل رساندند. آن كشته شدگان و مرداني كه بر روي همه ي زمين شبيه و مانندي نداشتند. اين اشكها را براي آن عزيزي بريز كه به خاطر كشته شدن و قتلش همه ي آسمانها و زمين به گريه درآمدند و چهار هزار فرشته و ملك براي نصرت و ياري كردن به او به سوي زمين شتافتند اما او را مقتول و جان باخته يافتند. پس آن فرشتگان پريشان و غبار آلود بر سر قبر و تربت حسين عليه السلام تا قيام و ظهور قائم آل محمد عليه السلام در همانجا خواهند ماند و از انصار و يارانش خواهند شد و شعارشان نيز اين است كه «يالثارات الحسين»

اي پسر شبيب، بدان كه پدرم از پدرش و او از جدش روايت كرده است كه زماني كه جدم حسين عليه السلام كشته شد از آسمان خون و خاكي سرخ رنگ شروع به باريدن كرد.

اي پسر شبيب، هرگاه براي حسين عليه السلام به گريه افتادي بدان كه به محض اينكه اشكهاي تو بر گونه هايت سرازير شود همه ي گناهانت چه كوچك و چه بزرگ و چه كم و چه زياد همه را خداوند ببخشايد


و بيامرزد.

اي پسر شبيب، اگر دوست داري و مي خواهي كه ثوابي را كه شهيدان و كشته شده هاي با حسين عليه السلام برده اند تو نيز داشته باشي پس هرگاه و هر زمان كه به ياد حسين عليه السلام افتادي بگو:

يا ليتني كنت معهم فافوز فوزا عظيما

اي كاش من هم با آنها بودم و به آن فوز عظيم رسيده بودم.

اي پس رشبيب، اگر دوست داري و مي خواهي كه با ما اهل بيت عليه السلام در مقامات و درجه هاي بالاي جنان باشي و سير كني پس به خاطر سرود و شاديهاي ما شاد و مسرور باش و همراه با اندوه و ناراحتيهاي ما محزون و ناراحت باش. و بر تو باد كه در درستي و ولايت ما ثابت قدم و راسخ باشي زيرا كه اگر كسي سنگي را نيز دوست داشته باشد همانا خداوند او را در روز قيامت با همان سنگ محشور خواهد كرد» (بحار الانوار جلد 44 صفحه ي 285 و 286)

پس بنابراين ما فقط رسول تركي را مي شناسيم كه پاك و طاهر شده بود و از عاشقهاي امام حسين عليه السلام بود و فقط به همين اندازه اشاره مي شود كه رسول ترك بعد از آنكه در سالهايي از عمرش اهل نافرماني و عفلت از خداي خويش بوده است عاقبت همانطوري كه در صفحه هاي قبل خوانديد كه در يكي از ماههاي محرم آن واقعه و


مرحمت و دعوت ولايتي و معنوي برايش پيش مي آيد و او را به شدت دگرگون مي سازد. اما بايد توجه داشت كه اين عنايت و لطفي را كه آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام به رسول ترك مبذول و مرحمت داشته است بي حساب و كتاب و بي دليل و بهانه نيز نبوده است.

جناب آقاي حاج مير حسن قدس حسيني يكي از پيرمردهاي با سابقه ي هيئت مسجد شيخ عبدالحسين معروف به مسجد آذربايجانيهاي بازار تهران در حاليكه اسم و ياد رسول ترك او را به شدت منقلب كرده بود و قطره هاي اشك به دور چشمهايش حلقه زده بود بعد از آنكه تندتند چند بار تكرار مي كرد: «السلام عليك يا اباعبدلله السلام عليك يا اباعبدالله...» توضيح مي داد و مي گفت: «اين رسول در همان دوره و سالهايي كه هنوز توبه نكرده بود و از معصيت و گناه اجتناب و پرهيز نداشت در آن سالها نيز با خلوص نيت و فقط براي خاطر امام حسين عليه السلام در جلسات شركت مي كرد تا اينكه اين نيت پاك و صدق و صفاي او سبب شد كه او توبه نصوح و واقعي بكند و عاقبت به خير بشود.»

حاج مير حسن قدس در ادامه ي صحبتهايش در حاليكه همچنان به شدت گريه مي كرد مي گفت: «من در طول عمر هم حاج رسول را ديده ام و هم بر عكسش فردي را نيز ديده ام كه با آنكه از كودكي در هيئتها بود ولي متأسفانه چون اخلاص و نيتي پاك نداشت خداوند او را به وضعيتي دچار كرد كه خداوند به هيچكس نصيب نكند»

پس اگر ما بخواهيم بيش از اين هيچ نظري به گذشته و به دوره ي قبل


از توبه ي رسول ترك نداشته باشيم بايد در واقع روز تولد او را نيز از همان روزي به حساب بياوريم كه آقا امام حسين عليه السلام به بهانه ي آن خواب و رؤياي نانظم و مسئول آتشي به جان رسول ترك مي اندازد و او را به جرگه ي عاشقهايش وارد مي سازد.



مژده بده مژده بده يار پسنديد مرا

سايه ي او گشتم و او برد به خورشيد مرا



جان دل و ديده منم گريه ي خنديده منم

يار پسنديده منم يار پسنديد مرا



رسول ترك بعد از توبه و بازگشت به صراط مستقيم يكي از گريه كنندگان و دلسوخته هايي مي شود كه بسياري از پيرمرهاي هيئتهاي قديمي تهران چه از فارسها و چه از تركها با قاطعيت مي گويند كه «بعد از او هنوز نظيرش نيامده است»

يكي از شديدترين و چشمگيرترين جلوه هاي گريه هاي رسول ترك در روزهاي دهه ي اول محرم به خصوص در روزهاي تاسوعا و عاشورا بوده است. در روزهاي تاسوعا و عاشورا در ميان دسته هاي هيئتهاي آذربايجانيها كه گاه به طول دو سه كيلومتر مي رسيد، رسول ترك با ناله ها و ضجه هاي جانسوزش در انتهاي آن دسته ها حركت مي كرد و غوغايي بر پا مي كرد.

مي گويند: بسياري از مردم گاه فقط به انتظار مي ايستاده اند تا گريه ها و ناله هاي رسول را تماشا كنند.

همه ي آنهاييكه رسول را در آن روزهاي تاسوعا و عاشورا ديده اند


مي گويند: زماني كه رسول ترك، گريان و نالان از جلوي جمعيت عبور مي كرد صداي ناله و گريه ي مرد و زن و پير و جوان نيز به هوا برمي خاست.

مي گويند يكبار زماني كه رسول ترك در حال خواندن نوحه اي تركي بوده است عده اي از زنها و مردهاي فارسي زبان كه در گوشه اي از بازار به تماشاي او ايستاده بوده اند به قدري منقلب و محزون مي شوند كه صداي گريه و ناله هاي آنها نيز در فضاي بازار مي پيچد. در اين هنگام رسول ترك روي به آنها مي كند و از آنها مي پرسد: مگر شماها متوجه ي معناي حرفهاي من مي شويد؟

بعضي از آنها جواب داده بوده اند: ما تركي نمي فهميم ولي از حالتهاي تو به خوبي متوجه مي شويم كه الان از چه داري مي خواني و ما از حالتهاي تو عمق مصيبت را احساس مي كنيم!

آقاي حاج ناصر كدخدايي يكي از فرش فروشهاي قديمي بازار تهران مي گفت: «من نه ترك هستم و نه با حاج رسول رفاقتي داشته ام بنابراين نمي توانم نسبت به او تعصبي داشته باشم. اما واقعا مي گويم كه در آن زمان در روزهاي تاسوعا و عاشورا بسياري از افراد فقط براي تماشاي دسته ي رسول ترك به بازار مي آمدند. او هر زمزمه و حرفي را كه مي زد چون از درون دلش بود همه را به گريه مي انداخت. او يك حالتهايي داشت كه به خوبي معلوم بود اگر صداي ياري امام حسين عليه السلام را مي شنويد فوري براي ياري به پا مي خاست»

آقاي حاج سيد اسماعيل زري باف كه او نيز فارسي زبان و يكي از


سرشناسهاي بازار تهران مي باشد مي گفت: «حاج رسول يك آدمي بود كه گاهي با يك حرفهاي عادي مردم را به شدت به گريه مي انداخت و بسياري از مردم در روزهاي محرم گاهي تا ساعت سه، چهار بعداز ظهر در بازار به انتظار مي ايستادند و صبر مي كردند تا دسته ي رسول ترك از راه برسد و عزاداريهاي او را تماشا كنند»

رسول ترك آنچنان در عشق و محبت و ارادت به مولايش آقا اباعبدالله الحسين عليه السلام ذوب شده بود كه گاهي در جلسه هاي روضه به خصوص در روزهاي تاسوعا و عاشورا به اندازه اي منقلب و بي تاب مي شده كه همچون مادرهاي جوان مرده همانند ديوانه ها مي شده است. به همين دليل او در ميان بسياري از دوستان و ارادتمندانش به خصوص در بين بسياري از آذربايجانيها به «حاج رسول ديوانه» نيز معروف مي باشد.

مي گويند حاج رسول دادخواه خياباني تبريزي معروف به رسول ترك در بسياري از مواقعي كه از خود بيخود مي شده و گاهي نيز قبل از اينكه شروع به خواندن نوحه و جانسوز و با همان لهجه ي زيباي تركي اش اين يك بيت را مي خوانده است:

گويند خلايق كه به ديوانه قلم نيست [2] .

من گشتم و ديوانه توكلت علي الله


آقاي سيد علي زعفرانچي مي گفت: «من در رابطه ي با حاج رسول يك صحنه اي را هيچوقت فراموش نمي كنم. خوب يادم هست در يكي از روزهاي عاشورا كه هنوز من بچه بودم مرحوم پدرم، آقاي حاج سيد محمد زعفرانچي، كه از دوستان و رفقاي حاج رسول بود مرا با خودش به بازار و به ميان دسته ي هيئتهاي آذربايجاني بود. بعد از مدتي حاج رسول نيز از راه رسيد. او آن روز در يك حالت پريشان و انوهگيني بود كه براي من بسيار عجيب و و حشتناك بود. آن روز حاج رسول تا پدرم را ديد به سوي او آمد كه در اين هنگام من به قدري ترسيدم كه فوري به سوي پدرم پناه بردم و محكم او را چسبيدم. مرحوم پدرم كه از علت ترس و اضطراب من آگاه شده بود مرا نوازش كرد و گفت: نترس آقا سيد علي! نترس اين آقا با تو كاري ندارد او ديوانه ي حسين است!»



هر كه از عشق تو ديوانه نشد عاقل نيست

عاقل آن است كه از عشق تو ديوانه شود



آقاي حاج حميد واحدي يكي از همشهريها و يكي از بازاريهاي تهران با يك صفا و حزن و اندوهي خاص مي گفت: «حاج رسول يكي از عاشقها و ديوانه هاي حسيني بود؛ واقعا ديوانه ي امام حسين عليه السلام بود. وقتي او مشغول گريه و زاري مي شد انگار قيافه ي او را، شكل و نقشه ي صورت او را، به ديوانگي و عاشقي امام حسين عليه السلام نقش بسته بودند. يعني اگر گاهي كه او به طور مثال در روزهاي تاسوعا و عاشورا با مشت بر سرش مي زد هر كسي كه اين حالت را مي ديد برايش جلف و زننده نبود. همه او را عاشق و ديوانه ي حسين عليه السلام مي ديدند. هر كس او را


مي ديد منقلب مي شد. او در عزاداريها هر كاري كه مي كرد براي كوچك و بزرگ و زن و مرد و پير و جوان گريه آور بود حتي اگر كسي تا آنموقع براي امام حسين عليه السلام اشكي نريخته بود، زماني كه حاج رسول را در حال گريه و ناله مي ديد او هم به گريه مي افتاد. خدا رحمتش كند موقعي كه با مشت بر سرش مي زد و اين شعر را مي خواند:



گويند خلايق كه به ديوانه قلم نيست

من گشتم و ديوانه توكلت علي الله



در اين لحظات مرد و زن جيغ مي كشيدند و گريه مي كردند.»

حاج حميد واحدي همانند بسياري از دوستان و رفقاي رسول ترك اشاره مي كرد و مي گفت: «وقتي آدم در يك جلسه روضه اي شركت مي كند گاهي شايد ده دقيقه طول بكشد تا حالي براي گريه كردن پيدا بشود اما وقتي در مقابل ما اسم و نام حاج رسول ديوانه برده مي شود فوري ما را به ياد مظلوميت و عشق امام حسين عليه السلام مي اندازد و براي ما يك حالت حزن و سوگواري حاصل مي شود.»

و به راستي كه معلوم نيست رسول ترك چگونه مي ناليده است و چگونه با ضجه هاي جانسوزش مي سوخته است كه همه ي آنهاييكه ضجه ها و حالتهاي عاشقانه ي او را ديده اند به محض ذكر نام و ياد رسول ترك بلافاصله به ياد آقا و مولاي رسول ترك حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام مي افتند.



عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست

تا كرد مرا تهي و پر كرد ز دوست






اجزاي وجودم همگي دوست گرفت

نامي است ز من بر من و باقي همه اوست



آقاي حاج سيد احمد حسيني تقويان يكي از بانيهاي اصلي و از اعضاي هيئت امناي مسجد حضرت امير عليه السلام واقع در خيابان كارگر شمالي است. آقاي تقويان سالهاي زيادي با رسول ترك رفاقت و دوستي داشته است. ايشان مي گفت: «حاج رسول يك حسيني واقعي بود، خدا رحمتش كند. او به اندازه اي پاك و باتقوا شده بود كه ما نمي توانستيم باور كنيم كه او در جواني و در سالهايي از عمرش آدمي غافل و جاهل بوده باشد. او در عين اينكه مردي خشن به نظر مي رسيد ولي آدمي بسيار پاك و وارسته بود. زماني كه ماه مبارك رمضان از راه مي رسيد او به كلي مشغول عبادت مي شد و خيلي ار كارهايش را تعطيل مي كرد و كمتر به بازار و به حجره و مغازه اش مي رفت.»

آخرين نكته اي كه در اين قسمت بايد به آن اشاره شود مربوط به روضه خوانيهاي رسول مي باشد. رسول ترك به هيچوجه به طور رسمي نوحه خوان و يا مداح نبوده است، بلكه او گاهي در وسط جلسه هاي روضه ها زماني كه اشعار و نوحه هاي خوب و پرمحتوايي خوانده مي شده و يك لطايف و نكته هاي تكان دهنده و آتش افكني بر قلبش جاري مي شده برمي خاسته و آن نكات را با زبان و بياني بسيار مؤثر و منقلب كننده بيان مي كرده است كه البته گاهي اين شرح و تفسيرهاي رسول تا ساعتها به درازا مي كشيده است و همه ي نوحه خوانيها و مرثيه سراييهاي ديگر را تحت الشعاع قرار مي داده است!



پاورقي

[1] در شناسنامه‏ي آن مرحوم «رسول دادخواه خياباني» ثبت شده است.

[2] يعني ديوانه حساب و کتاب و بازخواست ندارد.