بازگشت

كاروان اشك


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ



مي نويسم نامه اي با اشك و خون

از زبان داغ داران قرون



كاروان اشك و محمل هاي آه

در ميان لاله ها مي جست راه



لاله ها از سينه هاي چاك چاك

مي دميد از سينه گلگون خاك



بال هاي سوگ در پرواز بود

پرده هاي آه در آواز بود



كاروان را طاقت اين راه نيست

از دل زينب كسي آگاه نيست



دست ها در آرزوي پيكرند

مرغكان عشق، بي بال و پرند



دشت مي گريد در آغوش غروب

واي از سيماي مدهوش غروب!



ساقه هاي نيزه گل داده ست، آه!

دست ها هر سوي افتاده است، آه!



مي دود در لاله ها خون حسين

واي از رخسار گلگون حسين



زينب و بدرود مهمانان خاك

زينب و گلزخم هاي چاك چاك



جامه هاي زخم بر اندامشان

پيشگامان رهايي، نامشان



هر طرف سروي به خاك افتاده است

وين طلوع سرخ هر آزاده است



پيشگامان، ارغواني گشته اند

لاله رويان، جاوداني گشته اند