بازگشت

شفاي بيماري


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت حجة الاسلام حاج شيخ محمد تقي صادق در تحقيقاتي كه در مورد داستان ذيل كرده و براي مرحوم آية الله العظمي بروجردي (ره) نوشته و فرستاده كه ترجمه آن اين است كه معظم له بعد از سلام و درود به مخاطب خود و به تمام مؤمنين از شيعه آل محمد (ص) مي نويسد:

و تقديم مي دارم به سوي تو كرامت را كه هيچ گونه شك و شبهه اي در او نباشد و آن كرامت از عليا مكرمه حضرت زينب (س) بانوي بانوان عالم و برگزيده امت است و آن قضيه اين است كه: زني به نام فوزية زيدان از خاندان مردمي صالح و متقي و پرهيزكار در يكي از قراء (روستاهاي) جبل عامل به نام جوية مبتلا به درد پاي بي درماني شد تا جايي كه به عنوان عمل جراحي متوسل به بيمارستانهاي متعددي گرديد ولي نتيجه اين شد كه سستي در رانها و ساق پاي وي پديد آمد و هيچ قادر به حركت نبود، مگر اينكه نشسته و به كمك دو دست راه مي رفت و روي همين اصل بيست و پنج سال تمام خانه نشين شد و به همان حال صبر مي كرد و مدام با اين حال مي بود تا اينكه عاشوراي آقا ابي عبدالله الحسين (ع) فرا رسيد ولي او ديگر از مرض به ستوه آمده بود و عنان صبر را از دست او گرفته، ناچار برادران و خواهران خود را كه از خوبان مؤمنين به شمار مي روند خواست و از آنان تقاضا كرد كه او را به حرم حضرت زينب (س) در شام برده تا در اثر توسل به ذيل عنايت دختر كبراي علي (ع) شفا يافته و از گرفتاري مزبور به در آيد ولي برادران پيشنهاد وي را نپذيرفتند و گفتند كه شرعا مستحسن نيست كه تو را با اين حال به شام ببريم و اگر بناست حضرت تو را شفا دهد همين جا كه در خانه ات قرار داري براي او امكان دارد.

فوزيه هر چه اصرار كرد بر اعتذار آنان مي افزود ناچار وي خود را به خدا سپرده و صبر بيشتري را پيشه نمود، تا اينكه در يكي از روزهاي عاشورا در همسايگي مجلسي عزايي جهت حضرت سيدالشهداء (ع) بر پا بود فوزيه به حال نشسته و به كمك دو دست به خانه همسايه رفت، از بيانات وعاظ استماع كرد و دعا كرد و توسل نمود و گريه زيادي كرد، تا اينكه بعد از پايان عزاداري با همان حال به خانه بر مي گردد. شب با حال گريه و توسل بعد از نماز مي خوابد و نزديك صبح بيدار مي شود كه نماز صبح را بخواند مي بيند هنوز فجر طالع نشده او به انتظار طلوع فجر مي نشيند در اين اثناء متوجه دستي مي شود كه بالاي مچ وي را گرفته و يك كسي به او مي گويد: (قومي يا فوزيه) برخيز اي فوزيه. او با شنيدن اين سخن و كمك آن دست فوري بر مي خيزد و به دو قدمي خود مي ايستد و از عقال و پاي بندي كه از او برداشته شده بي اندازه مسرور و خوشحال مي شود. آن وقت نگاهي به راست و چپ مي كند، احدي را نمي بيند. سپس رو مي كند به مادرش كه در همان اطاق خوابيده بود و بنا مي كند به «الله اكبر» و «الا اله الا الله» گفت وقتي كه مادرش او را به آن حال ديد مبهوت شد سپس از نزد مادرش بيرون دويد و به خارج از خانه رفت و صداي خود را به «الله اكبر» و «لا اله الا الله» بلند كرد تا اينكه برادرانش با صداي خواهر به سوي او مي آيند وقتي آنان او را به آن حال غير مترقبه ديدند، صدا به صلوات بلند كردند. آن گاه همسايگان خبردار مي شوند، و آنها نيز صلوات و تهليل و تكبير بر زبان جاري مي كنند.

اين خبر كم كم به تمام شهر رسيد و ساير بلاد و قراء مجاور نيز خبردار مي شوند و مردم از هر جانب براي ديدن واقعه مي آيند و تبرك مي جويند و خانه آنها مركز رفت و آمد مردم دور و نزديك مي شد. پس سلام و درود بي پايان بر تربت پاك مكتب وحي حضرت زينب (س) باد. [1] .


پاورقي

[1] کرامات الحسينية، ص 55 - 57.