بازگشت

نفرين حضرت زينب


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زينب (س) گفت: كنار خيمه ايستاده بودم، ناگاه مردي كبود چشم به سوي خيمه آمد (و آن خولي بود) و آنچه در خيمه يافت، ربود. امام سجاد (ع) روي فرش پوستي خوابيده بود، آن نامرد آن پوست را آن چنان كشيد كه امام سجاد (ع) روي خاك زمين افتاد، سپس او به من متوجه شد و مقنعه ام را كشيد و گوشواره ام را از گوشم بيرون آورد كه گوشم پاره شد، و در عين حال گريه مي كرد. گفتم: غارت مي كني در عين حال گريه مي كني؟ گفت: براي مصايبي كه بر شما اهل بيت پيامبر (ص) وارد شده گريه مي كنم. گفتم: خداوند دستها و پاهايت را قطع كند و در آتش دنيا قبل از آخرت بسوزاند.

هنگامي كه مختار روي كار آمد و به دستور او خولي را دستگير كرده و نزدش آوردند، مختار به او گفت: تو در كربلا چه كردي؟ جواب داد: به خيمه علي بن الحسين امام سجاد (ع) رفتم، روسري و گوشواره زينب (س) را كشيدم و ربودم. مختار گريه كرد و گفت: در اين هنگام زينب (س) چه گفت: خولي جواب داد: گفت خدا دستها و پاهايت را قطع كند و تو را در آتش دنيا قبل از آخرت بسوزاند، مختار گفت: سوگند به خدا، خواسته او را بر مي آوردم، آن گاه دستور داد دستها و پاهاي خولي را بريدند و او را آتش ‍ زدند. [1] .


پاورقي

[1] سوگنامه آل محمد، ص 377 و 378.