بازگشت

گفت و گو با ام حبيبه


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ام حبيبه خادمه زينب (س) در دوران حضور وي در كوفه، صداي ام كلثوم را كه مي شنود، مي گويد: «غير از اهل بيت پيامبر اكرم (ص) صدقه بر احدي حرام نمي باشد. اينان كه هستند؟»

زينب (س) نگاهي به ام حبيبه مي كند و مي فرمايد: «من الان از سرزمين كربلا مي آيم. اين گرد و غبار، گرد و غبار رنج كربلاست.»

اما، گويي ام حبيبه او را نمي شناسد.

زينب (س) با سوز دل مي فرمايد: «ام حبيبه! منم، زينب، دختر علي (ع)، تو در اين كوفه كنيز من بودي. چگونه است كه مرا اينك نمي شناسي؟»

ام حبيبه نگران و مضطرب سؤال مي كند: «اگر تو زينب هستي، او هيچ گاه بدون برادرش حسين جايي نمي رفت، بگو حسينت كجاست؟»

دل زينب (س) آتش مي گيرد و مي فرمايد: «نگاه بر نوك نيزه رو به رويت بنما. آن، سر بريده حسين مي باشد!» [1] .


پاورقي

[1] عقيله بني هاشم، ص 41 و 42.