بازگشت

سفيد شدن موي و خم شدن كمر زينب


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

دل كندن از خرابه شام و رقيه براي زنان و كودكان، خصوصا حضرت زينب (س) بسيار مشكل بود. مگر مي شود نو گل بوستان ابي عبدالله (ع) و بلبل شاخسار ولايت را تنها گذاشت و رفت.

گوييا كه از شام بيرون روند، مگر نام «رقيه» از ياد مي رود. نسيم باد، در هر كجا بوي رقيه را بر كاروان مي افشاند و زينب در هر مكان، يادمان رقيه را فرياد مي كند. آن گاه كه باران اشك زينب، خاك قبر حسين (ع) را مي شويد، ياد رقيه، دل عمه اش را آتش ‍ مي زند و مي گويد: برادر جان! همه كودكاني را كه به من سپرده بودي، به همراه خود آوردم، مگر «رقيه ات» كه او را در شهر شام؛ با دل غمبار به خاك سپردم.! [1] .

و آن زمان كه پيام آور عاشورا پا به شهر پيامبر مي گذارد، از حكايت هاي كربلا و كوفه و شام، سخن مي راند در جمع زنان، ياد دختر كوچك برادر را پاس مي دارد و علت موي سفيد و خم شدن كمرش را مصيبت رقيه مي داند. [2] .



از غم آن مه لقا قدم خميد

در عزايش گشته موهايم سفيد



زين مصيبت شيشه صبرم شكست

قلب محزونم از اين ماتم برفت.



گويا همان محبت، زينب (س) را باز به شام آورد ديگر بار اشك شور در كنار قبر رقيه ريخت به ياد دوران اسارت و زمان شهادت دختر برادر، قطرات باران چشم بر گونه هايش غلطيد عقده دل باز كرد و در زينبيه، به ديدار مادر شتافت تا غصه كربلا و شام را براي حضرت زهرا (س) باز گويد. [3] .


پاورقي

[1] حضرت رقيه دختر امام حسين ص 47.

[2] ناسخ التواريخ ص 507.

[3] داستان غم انگيز حضرت رقيه ص 64 و 65.