بازگشت

تشكيل مجلس عزاداري


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

يزيد تغيير مسلك داد. به روايت ابي مخنف و ديگران، وي امام سجاد(ع) را بين ماندن شام و حركت به سوي مدينه مخير نمود. آن حضرت به پاس تكريم عليا مخدره زينب (س) فرمود: بايستي در اين باب با عمه ام زينب (س) صحبت كنم، چون پرستار يتيمان و غمگسار اسيران اوست.

يزيد از اين سخن بر خود لرزيد.

چون آن حضرت با زينب كبري (س) سخن در ميان نهاد، فرمود: هيچ چيز را بر اقامت در جوار جدم رسول خدا (ص) اختيار نخواهم كرد، ولي اي يزيد بايستي براي ما خانه اي خالي بنمايي كه مي خواهيم به مراسم عزاداري بپردازيم، زيرا از وقتي كه ما را از جسد كشتگان خود جدا نمودند، نگذاشته اند كه بر كشتگان خود گريه كنيم، و بايستي هر كس از زنان كه مي خواهد بر ما وارد بشود كسي او را منع ننمايد.

يزيد از اين سخنان بر خود لرزيد، و بسي بيمناك شد، چون مي دانست آن مخدره در آن مجلس، يزيد و ساير بني اميه را با خاك سياه برابر نموده و بغض و عداوت او در قلوب مردم مستقر خواهد كرد و آثار آل محمد (ص) را تازه خواهد نمود، و زحمات او و پدرش را كه مي خواسته اند آثاز آل محمد (ص) را نابود كنند به باد فنا خواهد داد. ولي از اجابت چاره نديد، فرمان داد تا خانه وسيعي براي آنها تخليه كردند و منادي ندا كرد: هر زني بخواهد به سر سلامتي زينب (س) بيايد، مانعي ندارد. چون اين خبر منتشر شد، زني از هاشميه در شام نماند، مگر آنكه در مجلس حضرت زينب (س) حاضر گرديد.

زنان امويه و بنات مروانيه نيز با زينت و زيور وارد مجلس شدند. اما چون آن منظره رقت آور را مشاهده كردند، يكباره زيورهاي خود را ريخته و همگي لباس سياه مصيبت در بر كردند و از زنان شام جمع كثيري به آنها پيوستند و همي ناله و عويل از جگر بر كشيدند و جامه ها بر تن دريدند و خاك مصيبت بر سر ريختند و موي پريشان كرده صورتها بخراشيدند، چندان كه آشوب محشر برخاست و بانگ و زاري به عرش رسيد، در آن وقت زينب كبري (س) به روايت بحار انشاد اين اشعار نمود و قلب عالم را كباب نمود.

از مرثيه آن مخدره گفتي قيامتي بر پا شد. فرمود: اي زنان شام بنگريد كه اين مردم جاني شقي، با آل علي (ع) چگونه معامله كردند و چه به روز اهل بيت مصطفي (ص) در آوردند؟! اي زنان شام، شما اين حالت و كيفيت را ملاحظه مي نماييد، اما از هنگامه كربلا و رستخيز روز عاشورا و حالت عطش اطفال و شهادت شهدا و برادرم و حالات قتلگاه بي خبر هستيد و نمي دانيد كه از ستم كوفيان بي وفا و پسر زياد بي حيا و صدمات طي راه، بر اين زنان داغدار و يتيمان دل افگار و حجت خدا سيد سجاد (ع) چه گذشت!

زنان شام و هاشميان از مشاهده اين حال و استماع اين مقال، جملگي به و لوله در آمدند. آنان تا مدت هفت روز مشغول ناله و سوگواري بودند و افغان به چرخ كبود رسانيدند.

در بحرالمصائب گويد:

آن مخدره در آن وقت روي به بقيع آورده و اين اشعار را خطاب به مادر قرائت نمود، چنان كه گفتي آسمان و زمين را متزلزل ساخت. به نظر حقير، اين اشعار هم زبان حال است كه به آن مخدره نسبت داده اند:



ايام ام قد قتل الحسين بكربلاء

ايا ام ركني قد هوي و تزلزلا



ايام ام قد القي حبيبك بالعرا

طريحا ذبيحا بالدماء مغسلا



ايا ام نوحي فالكريم علي القنا

يلوح كالبدر المنير اذ انجلا



و نوحي علي النحر الخضيب و اسكبي

دموعا الخد التريب مرملا