بازگشت

ما در اينجا غريبيم


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

نزديك غروب آفتاب كه مي شد، مردم دمشق، دست كودكان خويش را مي گرفتند و به تماشاي بچه هاي امام حسين (ع) مي آمدند. و پس از آن راهي خانه مي گشتند. روزي رقيه با ديدگان حسرت بار به آن جمع نگاه كرد. ناله اي دردناك از دل برآورد و روي به عمه اش زينب (س) نمود و گفت: اي عمه! اينها به كجا مي روند؟ حضرت زينب (س) فرمود: اي نور چشمم! اينها رهسپار خانه و كاشانه خود هستند. رقيه گفت: عمه جان! مگر ما خانه نداريم؟! زينب (س) فرمود: نه! ما در اينجا غريبيم و خانه نداريم. خانه ما در مدينه است. با شنيدن اين سخن صداي ناله و گريه رقيه بلند شد و فرياد زد: «واغربتاه، واذلتاه، و اكربتاه» اه از غريبي، واي از محنت و زاري ما [1] .


پاورقي

[1] داستان غم انگيز حضرت رقيه ص 40.