بي تابي زينب كنار خيمه امام سجاد
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
يكي از سربازان دشمن مي گويد: بانوي بلند قامتي را كنار خيمه اي ديدم، در حالي كه آتش اطراف آن خيمه شعله مي كشيد، آن بانو گاهي به طرف راست و چپ و گاهي به آسمان نگاه مي كرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتي به هم مي زد، و گاهي وارد آن خيمه مي شد، و بيرون مي آمد، با سرعت نزد او رفتم و گفتم: اي بانو مگر شعله آتش را نمي بيني چرا مانند ساير بانوان فرار نمي كني؟
زينب (س) گريه كرد و فرمود: اي آقا! ما شخص بيماري در ميان اين خيمه داريم كه قدرت بر نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مي كشد؟ [1] .
پاورقي
[1] معالي السبطين، ج 2 ص 8.