بازگشت

درخواست آب براي علي اصغر


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زينب (س) خواهر امام حسين (ع) كودك را بيرون آورد و گفت: «برادر جان! اين كودك تو، سه روز است كه آب ننوشيده است. براي او جرعه اي آب بخواه». پس حضرت او را بالاي دست گرفت و فرمود: «اي مردم! شما پيروان و خانواده ام را كشتيد و تنها همين كودك باقي مانده است كه از تشنگي بي تاب شده؛ او را با جرعه اي آب سيراب كنيد.»

هنگامي كه حسين (ع) با ايشان سخن مي گفت، يك نفر از لشكريان تيري پرتاب نمود كه گلوي كودك امام را پاره كرد. سپس امام او را نفرين كرد كه اجابت آن به دست مختار به وقوع پيوست. هنگامي كه حرملة را دستگير كردند و مختار او را ديد گريست و گفت: «واي بر تو! چه چيز سزاي كار توست كه كودكي كوچك را كشتي و گلويش را دريدي. اي دشمن خدا! آيا نمي دانستي كه او فرزند پيامبر است؟» سپس دستور داد تا او را نشانه تيرها قرار دهند و آن قدر به او تير زدند تا مرد. [1] .


پاورقي

[1] لهوف ص 137.