بازگشت

ايا در ميان شما مسلماني نيست


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حميد بن مسلم مي گويد: سوگند به خدا، هيچ مغلوبي را مانند حسين كه فرزندان و ياران و اهل بيتش را شهيد كرده باشند، پابر جاتر و قوي دل تر نديده بودم زيرا آن حضرت با اين همه گرفتاري كه ديده بود، باز هم هر گاه رجاله پسر سعد به وي حمله مي آوردند شمشير مي كشيد و آنها را مانند روباهان كه شير شرزه در ميانشان افتاده باشد از راست و چپ متفرق مي ساخت.

شمر كه ديد به سادگي نمي تواند بر حسين (ع) دست پيدا كند سواره ها را به كمك خوانده و آنها را پشت سر پياده ها قرار داده و به تير اندازان دستور داد تا بدن شريف او را هدف تيرها ساختند و بالاخره آن قدر تير بر بدن آن حضرت وارد شد كه گويي از تير پر برآورده بود.

حسين (ع) از زيادي خستگي و نوك پيكانهاي بيداد از كار ماند و دست از نبرد برداشت. لشكر هم در برابر او ايستادند. زينب كه برادر را از هر جهت بي يار و ياور ديد، پيش خيمه ها آمده عمر سعد را مخاطب ساخته و فرمود: اي پسر سعد! مي بيني زاده زهرا را مي كشند و تو همچنان ايستاده و تماشا مي كني. پسر سعد پاسخي نداد و رو از آن جناب برگردانيد. زينب (س) به لشكر توجه كرده گفت: آيا در ميان شما مسلماني نيست، باز هم پاسخي نشنيد. در اين وقت شمر سواره و پياده را مخاطب ساخته و گفت: واي بر شما! در انتظار چه هستيد؟ مادرتان به عزايتان بنشيند، چرا كار او را به پايان نمي رسانيد؟

لشكر كه خود را جيره خوار پسر زياد مي دانستند، ديدند از ادب دور است پاسخ او را هم ندهند، به همين مناسبت از هر طرف به او حمله آوردند [1] .


پاورقي

[1] کتاب الارشاد، ص 466 و 467.