بازگشت

دعوت به استقامت


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حجت خدا در مقابل اجساد مطهر شهدا ايستاده و لب به سخن مي گشايد: «هل من ناصر ينصرني! هل من معين يعيني!» تك تك شهدا را صدا مي زند: «عباس كجايي؟ مسلم كجايي؟ برير كجايي؟ چرا جواب حسين را نمي دهيد؟ دلخوش بوديد كه من شما را صدا بزنم، اما اينك چه شده كه جواب نمي دهيد؟»

به سوي خيمه روانه مي گردد. اهل خيام را صدا مي زند و همه را بر صبر و بردباري و تحمل سفارش مي نمايد: «مبادا در مقابل دشمن بلند گريه نماييد تا دشمن شاد گردد...»

در ميان اهل بيت، متوجه عقيله بني هاشم حضرت زينب كبري مي شود كه مي لرزد. حسين بر سينه خواهر خويش دست ولايت مي نهد و او را به طمأنينه و استقامت بشارت مي دهد: «خواهرم! پس از من، در قبال تمام مشكلات صابر باش. پس از من، مصايب زيادي بر تو وارد خواهد گشت.»

دختر حضرت علي (ع) و يادگار فاطمه مي فرمايد: «برادر! فرمانت را تحمل مي كنم، ولي اگر اين اطفال سراغ تو را بگيرند، چه جوابي بدهم؟»

حسين نگاهي محبت آميز به خواهرش مي نمايد: «زينبم! مرا در نماز شب خودت فراموش نكن.» [1] .


پاورقي

[1] عقيله بين هاشم، ص 28 و 29.