بازگشت

زينب در ورود به كربلا


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از ورود به كربلا، امام دستهاي خويش را به آسمان بر مي دارد و نجوا مي نمايد: «اللهم اني اعوذ بك من كرب و البلاء!» ياد كلام جد و باب خويش مي كند كه او را از كربلا خبر مي دادند.

پس، بر خيل فداييان خويش بانگ بر آورد: «خيمه ها را همين مكان بر پا نماييد. اينجا قرارگاه ماست. اينجا محل ريختن خونهاي ماست.»

در ميان جمعيت، خواهر خود را مي بيند كه غمگين نشسته و خيره خيره اطراف را زير بال نگاه خود گرفته است. چهره اش از غم موج مي زند. حسين به سوي او مي آيد و او را تسلي مي دهد. صداي زينب حاكي از درد درون است كه مي فرمايد: «برادرم! بيا از اين مكان برويم از لحظه اي كه وارد اين سرزمين شده ايم و نام كربلا را شنيده ام، غمهاي عالم روي سينه ام جمع شده اند...!»

امام بر او آيه اميد و اطمينان مي خواند: «خواهرم! بر خداي متعال توكل بنما. هر چه هست، به دست اوست.»

سپس، دستور بر پايي خيام را صادر مي كند؛ ولي زينب (س) متحيرانه چشم دوخته كه چرا در درون دره خيمه ها را بر پا مي كنند. او شاهد جنگهاي باب خويش اميرالمؤمنين (ع) در مقابل دشمنان دين بود و از خيمه گاه آن دوران به ذهن خويش تصاوير زنده اي را به ياد دارد. در برابر امام خويش، با كمال متانت و ادب مي پرسد: «پدرم، هميشه خيمه ها را در مكان بلندي بر پا مي كرد. چه شده است كه شما خلاف او عمل مي كنيد؟»

امام مي فرمايد: «خواهرم! آن موقع، در جنگها فتح و پيروزي وجود داشت، اما ما مي دانيم كه اين جنگ در نهايت به كشته شدن ما و اسيري رفتن اهل بيت پيغمبر خدا مي انجامد. خواهرم! اگر قدري صبر نمايي، قضايا را خواهي فهميد، ولي بايد تحمل و صبر نمايي.»

زينب (س) با شنيدن اين جملات، پي به عمق واقعيت مي برد و مي داند كه روزگار وصل با حسين (ع) به سر رسيده و زماني ديگر شروع محنت و مصايب است. [1] .


پاورقي

[1] عقيل بني هاشم، ص 17 و 18.