بازگشت

حسين و شعار حق طلبانه


حسين (ع) به شعار هميشگي خود مي گفت من در راه حق و حقيقت كشته مي شوم و دست بناحق نخواهم داد. بني اميه از اين شعار حق و حقيقت مي ترسيدند، اين جنگ و جدال باقي بود تا اينكه امام حسن و معاويه درگذشتند و يزيد جانشين معاويه گرديد، حسين (ع) ديد از يكطرف حركات بني اميه كه (قدرت) مطلقه داشتند و دستورات اسلام را پايمال مي كردند نزديك است يكباره پايه هاي استوار و مستحكم اسلام را درهم ريزد و از طرف ديگر مي دانست كه به فرض اينكه از يزيد اطاعت بكند يا با او مخالفت ورزد بني اميه نظر بعد اوت و دشمني ديرينه خود از محو و نابودي بني هاشم دست بردار نيستند و اگر بيش از اين مسامحه كند نام و نشاني از اسلام و مسلمانان باقي نخواهد ماند اين بود كه تصميم گرفت در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كند و براي پايدار داشتن پرچم اسلام، پرچمي كه با فداكاري و از خودگذشتگيهاي جدش و با ايثار خون پاك صدها مسلمان غيرتمند برافراشته شده بود جان و مال و خانواده و


دوستان خود را فدا نمايد.

اين سرباز رشيد عالم اسلام به مردم دنيا نشان داد كه ظلم و بيداد و ستمگري پايدار نيست و بناي ستم هر چند ظاهراً عظيم و استوار باشد در برابر حق و حقيقت چون پر كاهي بر باد خواهد رفت.

پيروان وجدان اگر با نظر دقيق اوضاع و احوال آن دوره و پيشرفت مقاصد بني اميه و وضع (حكومت) و دشمني و عداوت آنها را با حق و حقيقت بنگرند، بدون تأمل تصديق خواهند كرد كه حسين (ع) با قرباني كردن عزيزترين افراد خود و با اثبات مظلوميت و حقانيت خود به دنيا درس فداكاري و جانبازي آموخت و نام اسلام و اسلاميان را در تاريخ ثبت و در عالم بلند آوازه ساخت. و اگر چنين حادثه ي جانگدازي پيش نيامده بود قطعاً اسلام به حالت كنوني خود باقي نمي ماند و ممكن بود يكباره اسلام و اسلاميان محو و نابود گردند.

حسين بن علي (ع) كه بعد از پدر مصمم در اجراي اين مقصود عالي بود بعد از برقراري يزيد بجاي معاويه از مدينه بدين قصد حركت كرد كه در مراكز مهمه ي اسلام مانند مكه و عراق اين خيال بزرگ و ايده آل مهم خويش را منتشر سازد و به جهان و جهانيان بگويد: بايد در راه دفاع از حق و حريت جانبازي كرد و مرگ را به اسارت ترجيح داد. در هر كجا كه حسين (ع) قدم مي گذارد و حقانيت اسلام را آشكار مي ساخت در قلوب مردم يك نفرت و انزجار شديدي نسبت به بني اميه توليد مي شد يزيد هم


كه از اين نكات باريك بي خبر نبود دانست كه اگر در يك نقطه از كشورش صحبت از حق و حقيقت بميان آيد و حسين در برابر او پرچم مخالفت را برافرازد با آنهمه نفرتيكه مسلمانان از وضع سلوك و حكومت بني اميه پيدا نموده بودند و آنهمه مهر و محبتي كه نسبت به حسين (ع) ابراز مي داشتند زوال (حكومت) او در خواهد رسيد، اين بود كه پس از نشستن بر اريكه ي «قدرت» قبل از هر اقدام مصمم قتل حسين (ع) گرديد و اين بزرگترين خبطهاي سياسي بني اميه بود و به واسطه ي يك خطاي سياسي نام و نشان خود را از صفحه ي عالم محو كردند.

حسين (ع) از شهيد شدن خود قبل از مرگش خبر مي داد و از آن ساعتي كه از مدينه حركت كرد بدون پروا و وحشتي با صداي رسا مي گفت كه من براي كشته شدن مي روم و به همراهان خود محض اتمام حجت چنين گفت:

«هر كس به طمع جاه و جلال همراه من است ترك همراهي كند زيرا من براي مبارزه با ظلم و جور حركت مي كنم و كشته شدن من در راه حق و حقانيت مسلم است».

اگر منظور حسين (ع) اين موضوع نبود به كشته شدن تن نمي داد و در جمع نمودن لشكر كوشش مي كرد نه اينكه جماعتي را كه همراه داشت متفرق سازد چون قصدي جز كشته شدن كه مقدمه ي يك نهضت عظيم و عالي بود نداشت بزرگترين وسيله را بي كسي و مظلومي دانسته و آنرا اختيار كرد تا مصائب وي در قلوب عالم مؤثر واقع گردد. حسين (ع) به هفتاد


و دو تن از ياران خود چنين گفت: من ننگ دارم كه پسر معاويه شراب مي خورد و اشعار هوس آلود مي سازد و قبايل بيمناك اسلام را با زر و زور مي ترساند و پايه ي حكومت بيداد را استوار مي كند و دين خدا بي پناه باشد، من بايد قيام كنم و با خون خود دين اسلام را آبياري نمايم اگر شما از اين راه پرخطر مي ترسيد فوراً برگرديد و مرا بحال خود گذاريد. ولي يارانش كشته شدن و فداكاي را بر زندگي ترجيح دادند.

حسين (ع) مي دانست كه بعد از كشته شدن، زنان و اطفال بني هاشم (كه آل محمد بودند) اسير خواهند شد و اين واقعه در مسلمانان خاصه در عرب بيش از آنچه به تصور آيد مؤثر است چنانچه حركات و رفتار ظالمانه بني اميه و سلوك بي رحمانه آنان نسبت به اهل بيت حسين (ع) به اندازه اي در قلوب مسلمانان مؤثر افتاد كه اثرش از كشته شدن حسين (ع) و همراهانش كمتر نبود و عداوت بني اميه را با خاندان محمد «ص» و عقايد آنها را با اسلام و رفتارشان را با مسلمانان آشكار ساخت. اين بود كه حسين به دوستان خود كه او را ممانعت از اين سفر مي نمودند مي گفت: «من براي كشته شدن مي روم» دوستان حسين چون خيالاتشان محدود و از مقاصد عاليه حسين (ع) بي اطلاع بودند در منع مسافرت او اصرار مي كردند، حسين به آنها گفت: «خدا چنين خواسته و جدم چنين امر فرموده».

ياران حسين چون چنين ديدند به حسين (ع) پيشنهاد كردند و گفتند: حال كه براي كشته شدن ميروي زنان و بچه ها را همراه مبر. حسين در پاسخ آنها فرمود: (خدا عيال مرا اسير خواسته) و اين سخنان چون مسلم


شد. آنها فهميدند كه حسين (ع) جز اجراء اوامر خداوند مقصد ديگري به خاطر ندارد. اين بود كه فرمود: چون قيام من به واسطه جلوگيري از ظلم و جور است بعد از كشته شدن من و تحمل مصائب جانكاه خداوند جماعتي را برانگيزاند كه حق را از باطل جدا مي سازد و قبور ما را زيارت مي كنند و بر مصائب ما گريه مي نمايند و دمار از روزگار دشمنان آل محمد (ص) برميدارند. درست اگر در كلمات و گفتار حسين (ع) دقت شود معلوم خواهد شد كه هدف و آيده آل حسين جلوگيري از ظلم و ستم بوده و اينهمه قوت قلب و از خودگذشتگي را در راه مقصود عالي خويش به خرج داده است.

حتي در آخرين دقايق زندگي، طفل شيرخوار خود را قرباني حق و حقانيت نمود و با اين عمل انديشه فلاسفه و بزرگان عالم را متحير ساخت، كه چگونه در اين دم آخر با آن همه مصائب جانكاه و افكار متراكم و عطش و كثرت جراحات باز هم از مقصد عالي خود دست بر نداشت و يا اينكه مي دانست بني اميه ستمگر، پر فرزند صغيرش رحم نخواهند كرد، محض بزرگ نمودن مصائب خود، او را هم بر سر دست گرفت و به ظاهر تمناي آب براي طفلش نمود، ولي با تير جواب شنيد، گويا حسين (ع) از اين حركت قصدش اين بود كه جهانيان بدانند عداوت بني اميه با بني هاشم تا چه حد است، و مردم گمان نبرند كه يزيد براي دفاع از خود ناچار بر اين اقدامات سبعانه دست زده، زيرا كشتن طفل شيرخواره در چنين حال با آن وضع دهشتناك جز عداوت سبعانه كه منافي با قواعد هر دين و مذهبي است چيز ديگري نبود و همين نكته مي تواند پرده از روي قبايح


اعمال و نيات فاسده و عقايد بني اميه بردارد و بر جهانيان، خاصه مسلمانان ظاهر شود كه بني اميه نه تنها بر خلاف احكام اسلام حركاتي مي كردند بلكه از روي عصبيت جاهلانه مي خواستند كه از بني هاشم خاصه بازماندگان محمد (ص) حتي يك طفل شيرخواره باقي نماند.

با اين خيالات عالي كه حسين (ع) در نظر داشت و با آن همه دانش و سياستي كه در او بود، تا موقعي كه شهيد گرديد مرتكب امري نگرديد كه بهانه اي بدست بني اميه بيايد و آنرا دليل بر كشتن حسين (ع) بدانند. حسين بن علي (ع) با آن عظمت و اقتدار و نفوذ كلمه اي كه داشت شهري از شهرهاي اسلام را مسخر نكرد و بر حكومتي از حكومت هاي يزيد حمله ننمود، با اين وصف وي را به دستور يزيد در بيابان لم يزرعي محاصره كردند.

حسين (ع) فقط فجايع بني اميه و نابودي اسلام را از رويه ي آنان گفته و از قتل خود خبر مي داد و از مظلوميت خود دلشاد بود، همين نكته كه سلامت نفس حسين (ع)را مي رساند منتهي درجه ي اثر را در قلوب مسلمانان بر عليه بني اميه بخشيد قبل از حسين هم بسياري از مردان فداكار آن مظلوم كشته شده اند و بعد از قتلشان هم نهضت عظيمي بر پا گرديده است.

تاريخ عاشوراء كاملا نشان مي دهد كه هيچيك از شهيدان كربلا عمداً خود را به كشتن نداده اند، يعني هر يك از كشته شدگان را دشمنان بر سر آنان تاخته و مظلومانه از پاي درآورده اند و به اندازه ي مظلوميتشان بر عظمت و بزرگي اسلام افزوده شده، ولي شهادت حسين (ع) از همه مهمتر و از روي دانش و بصيرت و سياست انجام گرفت و اين شهادت و شهامت در


تاريخ بشريت نظير ندارد.

حسين (ع) مدتها بود كه خود را آماده ي پيكار كرده و در انتظار چنين روزي دقيقه شماري مي كرد و مي دانست كه زنده ماندن نام جاويدان اسلام و قرآن مستلزم آنست كه او را شهيد كنند و با خون مقدسش درخت اسلام آبياري شود.

مصائبي كه حسين (ع) در راه احياي دين جدش بر خود وارد ساخت او را بر شهيدان پيش از او برتري دارد و بر احدي از گذشتگان چنين مصائبي وارد نيامده، اگر چه گفته مي شود كه ديگران هم در راه ديانت اسلام جان دادند، ولي به وضع حسين كه جان شيرين خود و فرزندان عزيز و برادران و برادرزادگان و دوستان و خويشاوندان و مال و عيال خود را در راه ديانت اسلام داده، نبوده و اين مصائب به طور ناگهاني و غير منتظره به وقوع نپيوسته كه در حكم يك واقعه ي غير منتظره بوده باشد بلكه به مرور زمان و يكي بعد از ديگري اين مصائب بوقوع پيوست.

در تاريخ دنيا هجوم اينگونه مصائب پي درپي مخصوص حسين (ع) است، اين است كه به مجرد اينكه حسين شهيد گرديد و زن و فرزند او را اسير كردند و آن واقعات دردانگيز پيش آمد يك مرتبه قبايح و فجايع اعمال بني اميه ظاهر شد و يك مرتبه جنبش و نهضت عظيمي در مسلمانان پيدا و عليه (حكومت) يزيد و آل اميه قيام كردند و بني اميه را مخرب اسلام دانستند و آنها را ظالم و غاصب ناميدند و بر عكس بني هاشم را مظلوم و شايسته ي خلافت دانسته و حقيقت اسلام را در آنها شناختند، از اين ببعد


مسلمانان زندگي نويني بوجود آورده و روحانيت اسلام را رونقي تازه دادند،مسلماناني كه جنبه ي روحانيت اسلام را به يكباره فراموش نموده بودند با يك جنبش روشني به دنبال حق و حقيقت رفتند و نهضتهاي عظيم اسلامي شروع شد و دنباله ي آن تا به امروز امتداد يافت و روز به روز واقعه ي بزرگ كربلا اهميت و درخشندگي بيشتري يافت.

مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه رياست روحاني كه در عوالم سياست داراي اهميت شاياني داشت، مجدداً به دست بني هاشم افتاد و بويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، چندي طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و جور معاويه و جانشينان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بني اميه سلب گرديد. منهدم شدن (قدرت) از بني اميه به قسمي شد كه امروز نام و نشاني از آنها نمودار نيست و اگر در متن كتب تاريخي نامي از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا هم نوشته شده و اين نيست مگر بواسطه ي قيام حسين و ياران با وفاي او.

و مي توان ادعا نمود كه تا به امروز تاريخ بشريت نظير چنين شخص مآل انديش و فداكار به خود نديده و نخواهد ديد، هنوز اسراي حسين (ع) نزد يزيد نرسيده بودند كه علم خون خواهي حسين (ع) برافراشته شد و نهضت عظيمي عليه يزيد آغاز شد، مظلوميت حسين (ع) بر همه ثابت شده و پرده از روي نيات و جنايات بني اميه برداشته شد و كار بجائي رسيد كه خاندان و حرمسرايان يزدي زبان شماتت بر او دراز كردند و با اينكه ممكن نبود نام حسين و خاندان علي (ع) در اطراف و جوانب يزيد به نيكوئي


برده شود. پس از اين واقعه در «پايتخت» يزيد همه جا صحبت از مظلوميت حسين و ياران او بود و خاندان علي (ع) را به تقديس و عظمت ياد مي كردند و با اينكه يزيد ياراي شنيدن چنين كلمات را نداشت جز سكوت چاره اي نديد و براي تبرئه نمودن خود قصور و گناه را به امراي خود نسبت داد و گفت: خدا لعنت كند پسر مرجانه را زيرا من به او دستور دادم كه اگر مي تواند از حسين (ع) بيعت بگيرد نه اينكه او را شهيد نمايد [1] و از بس مدح و ثناي حسين (ع) را پس از واقعه ي كربلا شنيد روزي گفت: «(حكومت) حسين بر من گواراتر بود نسبت به اين عظمت و تقدسي كه آل علي و بني هاشم ياد مي شوند» بالاخره پيروان حسين (ع) از اين نهضت هاي پي درپي فايده ثمربخشي حاصل نموده و بر عظمت و قوت بني هاشم افزوده مي شد و طولي نكشيد كه (حكومت) وسيع بني اميه منقرض گرديد و به قسمي آنها را از ميان برداشتند كه حتي نام و نشاني از آنها باقي نماند فقط چند نفري از آنها يكي بعد از ديگري در آندلس حكومت مي كردند.

امروزه از آن (قدرت) و جاه و غرور يك نفر ولو اينكه گمنام باشد پيدا نمي شود و اگر پيدا شود از بس مورد سرزنش مردم مي باشند ننگ دارند كه خود را معرفي نمايند [2] .



پاورقي

[1] اين گفتار يزيد بر خلاف واقع و نيرنگ و تنها به منظور تبرئه خود از نظر افکار عمومي بوده است، به بحث ما در اين باره در متن کتاب مراجعه شود.

[2] قيام حسين و يارانش صفحه‏ي 2 تا 17 به نقل از ريدرز دايجست چاپ نيويورک.