بازگشت

حسين از نظر مسيو ماربين آلماني


مسيو ماربين آلماني درباره حسين بن علي (ع) و علل قيام آن حضرت و نتايج حاصله ي از آن چنين مي نويسد:

«حسين بن علي (ع) نبيره ي محمد (ص) كه از دختر محبوبه اش فاطمه (ع) متولد شده،تنها كسي است كه در چهارده قرن پيش در برابر حكومت جور و ظلم قد علم كرد، اخلاق و صفاتيكه در دوران حكومت عرب پسنديده و قابل احترام بود. در فرزند مولاي متقيان مشاهده مي شد، حسين شجاعت


و دلاوري را از پدر خود به ارث برده بود، به دستورات و احكام اسلام تسلط كاملي داشت، در سخاوت و نيكوكاري نظير نداشت در نطق و بيان زبردست بود و همه را مجذوب بيانات خود مي ساخت، مسلمانان جهان عقيده و ارادت زائد الوصفي به حسين عليه السلام دارند و هر ساله در ماه معيني (منظور ماه محرم است) براي او عزاداري مي كنند، كتب بسياري از فضائل و مناقب حسين (ع) توسط مسلمانان نوشته شده و از ملكات حسنه و سجاياي پسنديده ي او گفتگو مي شود، موضوعي را كه نمي توان ناديده گرفت اين است كه حسين (ع) اول شخص سياستمداري بود كه تا به امروز احدي چنين سياست مؤثري اختيار ننموده است. براي اثبات اين نكته بايد توجه نمود به تاريخ قبل از اسلام. بني اميه و بني هاشم دو طايفه اي بودند كه با هم قرابت و خويشاوندي داشتند، زيرا اميه و هاشم پسران عبدمناف بودند و قبل از اسلام بين اين پسرعموها نقار و كدورت بر قرار بود و مكرر با يكديگر نزاع مي نمودند و به اصطلاح اعراب خونخواه يكديگر بودند، در عرب طايفه ي قريش و در قريش بني هاشم و بني اميه عزيز و محترم بودند.

بني اميه از لحاظ ثروت و رياست و بني هاشم از لحاظ علم و معنويت، در صدر اسلام كدورت بني هاشم و بني اميه بالا گرفت تا وقتي كه محمد (ص) مكه را فتح نمود و طايفه قرش و بني اميه را مطيع و فرمانبردار خود ساخت و رياست روحاني و جسماني عرب را در دست گرفت بدين لحاظ بني هاشم تفوق و برتري پيدا كردند و بني اميه مجبور شدند از بني هاشم اطاعت نمايند.

اين پيش آمد آتش حسد را در سينه ي بني اميه شعله ور ساخت و


در صدد كشيدن انتقام از بني هاشم برآمدند تا پس از رحلت حضرت محمد (ص) موقع را مغتنم شمرده با كمال قوا كوشيدند كه جانشيني محمد (ص) با اصول ولايتعهدي [1] صورت نگيرد بالاخره براي تعيين جانشين اكثريت آراء مردم را انتخاب كردند [2] و چون بني اميه از لحاظ ثروت و رياست در بين مردم نفوذ كاملي داشتند، بني هاشم را عقب زدند و در اين ميدان مبارزه بني اميه كامياب شدند و بر بني هاشم غلبه پيدا نمودند و عثمان به خلافت رسيد به مناسبت همين خليفه تراشي بني اميه مقام بلندي حاصل كرده جاده را براي آينده خويش هموار كردند، هر روز اين جانشينان بناحق محمد (ص) بر جاه و جلال خود افزودند و در امور اسلام مداخلات ناروائي مي نمودند عثمان كه مردي بي اطلاع و جاه طلب بود هر روز آلت دست ديگران قرار مي گرفت.

بني اميه از موقعيت استفاده كرده و براي آينده خود جايگاه محكم و استواري بوجود آوردند و بنا بر عادت ديرين خود كه دشمن بني هاشم


بودند كمتر خلوص عقيدت و نيت پاك به اسلام ابراز مي داشتند و در باطن ننگ مي دانستند كه پيرو دين اسلام باشند زيرا دين اسلام از فداكاريها و جانبازي هاي بني هاشم پا بر جا مانده بود، ولي چون مسلمين نفوذ كاملي داشتند بني اميه صلاح را در اين ديدند كه در سايه ي پيروي از اسلام مقاصد خويش را عملي سازند، همين كه در دستگاه حكومت و خلافت وارد شدند و يا به جاه و جلال خويش را محكم نمودند علناً به مخالفت اسلام برخاستند و اسلام را به باد سخريه گرفتند.

بني هاشم كه كار را بدين منوال ديدند و از خيالات بني اميه واقف شدند سكوت را جايز ندانسته و حركات عثمان را به مردم نشان دادند و مسلمانان كه اين حركات را مشاهده كردند بر عثمان شوريدند و او را به قتل رسانيدند و اكثريت آراء خلافت علي (ع) را تصويب كرد و علي به خلافت رسيد، پس از اين واقعه بني اميه يقين كردند كه باز بني هاشم داراي سيادت و عظمت اوليه مي شوند اين بود كه دوباره حكومتهاي سابق بني اميه كه موقعيت خود را در خطر ديدند دست به تظاهرات شديدي زدند و حاكم شام (معاويه) كه يك جرثومه شيطنت بود به بهانه ي قتل عثمان و به ادعاي اينكه كشته شدن عثمان با اشاره ي علي بوده علم مخالفت را برافراشت و اختلاف شديدي بين مسلمانان بروز كرد و مانند عهد جاهليت شمشيرها بين اعراب به كار افتاد و جنگهاي متعددي به وقوع پيوست تا اينكه علي (ع) را در محراب مسجد شهيد كردند از آن به بعد كاملا معاويه غالب و حسن فرزند علي (ع) و برادر بزرگ حسين (ع) با وي صلح كرد و جانشيني محمد (ص)


دوباره به دست بني اميه افتاد. [3] .

معاويه از يكطرف اقتدار مي يافت و از طرف ديگر با تدابير عملي در نابودي بني هاشم مي كوشيد و در نابودي و محو ابدي آنان دقيقه اي فروگذار نمي نمود.


پاورقي

[1] انتخاب دوازده جانشين (علي و فرزندانش) براي پيغمبر در اعتقاد شيعه و طبق مدارک قطعي و علمي از جانب خداوند بوده است نه به خواست و اراه‏ي پيامبر.

[2] انتخاب ابي‏بکر بنا به ادعاي برادران سني مذهب با اکثريت آراء و يا «اجماع» بوده در حاليکه بررسي بي‏طرفانه شواهد بخوبي نشان مي‏دهد که درباره‏ي ابي‏بکر هيچگونه اجماعي در ابتداي امر در کار نبود و انتخاب دومي هم بنا به وصيت و تعيين ابي‏بکر بوده و سومي هم با انتخاب شوراي شش نفري روي کار آمد.

[3] درباره‏ي اسرار صلح امام حسن «ع» و عواملي که ضرورت آنرا ايجاب مي‏نمود به بحث ما در اين کتاب مراجعه نمائيد.