بازگشت

راهي كه اسيران پيروز در مدينه در پيش گرفت


اكنون كه كاروان اسيران از سفر كوفه و شام با پيروزي كامل و نفوذ و اعتبار معنوي برمي گردند آيا ديگر در مدينه هيچگونه وظيفه اي برعهده ندارند؟! آيا آنها در اين شهر بكار و زندگي معمولي خود مي پردازند و گذشته هاي دردناك و تلخ را يكباره فراموش مي كنند؟! آيا آن زنان و كودكان درباره ي فاجعه ي خونين طف و كشتارها و وحشيگريهائي كه در آن بيابان دوردست انجام شد سكوت اختيار مي كنند و ديگر از آن همه مصائب دم نمي زنند؟! نه. قطعاً اينچنين نيست. آنها هر چند اكنون به وطن برگشتند اما وظيفه ي مهم و عظيمي بر عهده دارند كه شايد سبكتر از وظائفي كه در كوفه و شام انجام داده اند نباشد، آنها نه تنها بايد نسل حاضر و سراسر كشور را از درندگيها و غارتگريها و جنايتهاي حكومت آل ابوسفيان مطلع سازند بلكه بايد اين حقايق جانسوز و خونين را با حفظ صورت اصلي آن به نسلهاي آينده اسلامي و به تاريخ بشريت تحويل دهند.

آنها بخوبي مي دانند كه سكوت درباره ي اين حادثه چيزي جز امكان دادن به فرزند معاويه نيست تا از فرصت «گذشت زمان» استفاده كرده و آن حقايق تكان دهنده را دچار تحريف و دگرگوني سازد، با اين ترتيب به خوبي روشن است كه رسالتي كه خاندان حسين (ع) در مدينه از نظر حفظ


و پاسداري نهضت بر عهده دارند بسيار مهم و حساس اما است بايد ديد اين وظيفه ي بزرگ را در گوشه ي مدينه و در آن شرائط سخت و خفقان آوري كه بر سراسر كشور حكومت مي كرد چگونه مي توانند انجام دهند و حكومت دودمان بني اميه را از چه راهي مي توانند رسوا سازند؟!

آيا براي رسيدن به اين هدف و زنده نگه داشتن خاطره هاي جانسوز نينوا راهي جز استفاده از سوگواري و عزاداري وجود دارد؟! آيا جز به بهانه ي اشك ريختن راه ديگري براي شرح رسوائيها و جنايتهاي بني اميه هست؟! قطعاً نه. از اينجا است كه مي بينيم اين داغديدگان آزاده پس از ورود به مدينه همواره به سوگواري و عزاداري مشغول بودند و هر يك سعي مي كرد به نحوي خاطره ي دردناكي را از مصائب طف زنده گرداند و در بين اجتماع نشر دهد تا از اين راه فضيحت هاي حكومت آل بي سفيان را آشكار سازد.

رباب بانوي بزرگ كربلا در ميان آفتاب مي نشست و در زير سقف و سايه نمي رفت تا با اين كار به امت اسلامي اعلام كند كه آن ناپاكان بي شرم پس از كشتن، بدن فرزند پيغمبر را در ميان آفتاب بجاي گذاردند و آن را حتي دفن نكردند!!! امام زين العابدين (ع) هنگامي كه آب و غذا مي ديد گريه مي كرد و مكرر مي فرمود:

قتل ابن رسول اللَّه جائعاً، قتل ابن رسول اللَّه عطشاناً.

يعني پسر پيغمبر را گرسنه و تشنه كشتند، حضرت سجاد (ع)


هيچ منظره اي را مشاهده نمي كردند مگر آنكه خاطره ي دردناكي را از كربلا يادآور مي گشت و مي گريست.

حضرت ابوالفضل (ع) يعني فرمانده سپاه فضيلت و پرورش يافته ي دامان علي (ع)- آن رادمردي كه براي حسين (ع) آنگونه بود كه علي (ع) براي پيامبر خدا بوده است- اين پيكره ي فضيلت و شجاعت كه با سه برادر رشيدش در حادثه طف به شهادت رسيدند مادر پيري دارند كه در حال حيات است و به «ام البنين» مكني است اين بانوي داغديده به قبرستان بقيع مي آمد- همان گورستاني كه به علت قداست و در برداشتن قبور پاكان اسلام مورد احترام و محل رفت و آمد مردم مدينه و زائران قبر پيغمبر بوده است- در حالي كه جمعي از زنان و بانوان بزرگ مدينه در گرد آن مخدره بودند آنگاه در آنجا به ياد فرزندانش آنچنان جانسوز ناله مي زد كه دل سخت ترين دشمنان خاندان وحي (مانند مروان بن حكم) را تكان مي داد و دچار تأثر مي ساخت، مرثيه ي اين بانو درباره ي جوانانش معروف و مشهور است.

بازماندگان شهداي طف و اسيران راه كوفه و شام كه اكنون به مدنيه بازگشتند با اين ترتيب جنايتها و رسوائيهاي حكومت آل ابي سفيان را بي پرده شرح مي دهند و در نتيجه محيط مدينه آنچنان ماتم زده شده بود كه گويا ابري سياه از مصيبت و غم همواره بر آن سايه افكنده است به طوريكه نه تنها ساكنين آنجا بلكه براي هر زائر و تازه وارد كه تعداد آن بخصوص در ايام حج بي شمار و فراوان بود) بخوبي احساس مي شد كه اين شهر در


مرگ عزيزان اسلام در غم و اندوهي دردناك و كشنده فرورفته است! آن اجتماع عظيمي كه براي زيارت قبر پاك پيغمبر (ص) وارد مدينه مي گرديد هر چند بيشتر آنها از فاجعه ي خونين و بيدادگريهائي كه حكومت دمشق در بيابان كربلا نسبت به عزيزترين خاندان اسلام انجام داده بود بيخبر بودند، اما محيط پر هيجان مدينه و خاطره هاي سوزناكي كه به صورت «سوگواري» زنان و كودكان مصيبت ديده ي حسين (ع) از كربلا مجسم مي ساختند به زودي همه ي مردم را در جريان فاجعه ي نينوا قرار مي داد و طبعاً با مراجعت آنان به شهرها و وطنهاي خود سراسر كشور از آدم كشيها و جنايتها و وحشي گريهاي دودمان بني اميه آگاه مي گشت عمل خاندان پيغمبر در مدينه به ظاهر سوگواري و عزاداري بود اما در باطن تبليغات وسيع و مؤثري بود كه عليه دودمان بني اميه و براي تثبيت موقعيت خاندان وحي انجام مي گرديد و نفرت و انزجار شديدي در دلهاي مردم نسبت به آل سفيان ايجاد مي نمود،اين سوگواريها و اشك و ناله ها اولين اثر خود را در همان مدينه ظاهر ساخت و از بازگشت خاندان حسين (ع) چند روزي بيشتر نگذشته بود كه مردم آن شهر به رهبري عبداللَّه بن حنظله قيام كردند، اين جنبش و قيام كه به منظور درهم ريختن شالوده ي حكومت يزيد و خوانخواهي حسين بن علي (ع) انجام گرديده بود هر چند با دست يكي از ناپاكترين ياران و فرماندهان ارتش پسر معاويه با وضع ننگين و رسوائي درهم شكسته شد، اما حكومت دمشق نتوانست با انجام اين كار پيروزي مهي در راه تثبيت وضع متزلزل خويش بدست آورد زيرا در آن هنگام سراسر كشور مانند آتشهاي گداخته اي


بود كه براي مشتعل ساختن و سوزاندن ريشه هاي حيات دودمان بني اميه آماده بود ولي در زير خاكستر پنهان بود.

يزيد هر چند قيام مردم مدينه را با انجام جنايتها و گناهاني كه در تاريخ بشر كم سابقه است درهم شكست، اما بر فضيحت و ننگ خويش افزود و خود را رسواتر ساخت و نفرت و انزجار مردم را از حكومت خود شديدتر نمود، آن نيروي معنوي و نفوذ و اعتبار نامحدود حسين (ع) كه در اثر «مظلوميت» كسب شده بود بالاخره توانست طوفاني عظيم در سراسر كشور ايجاد كند و با پس كردن آن خاكسترها آتش هاي آماده را شعله ور سازد.

آري به اتكاء همين قدرت بود كه بني العباس توانستند بنام حمايت از خاندان پيغمبر و خونخواهي حسين (ع) به زودي به دوران عزت و قدرت آل اميه براي هميشه خاتمه داده و نام و نشان آنها را محو سازند