بازگشت

مدينه از حقايقي دردناك آگاه مي شود


مردم مدينه از فاجعه ي خونين طف هر چند كم و بيش اطلاعي


داشتند، اما اين خبر وحشتناك بسيار گنگ و مبهم بوسيله ي سعيد بن عاص فرماندار مدينه به آنها رسيده بود از اين نظر جنايتها و كشتارها و وحشيگريهائي كه با دست حكومت شام نسبت به پاكترين مردان اسلام انجام شده بود كاملا از نظر آنها پوشيده بود و اكنون كه كاروان اسارت به مدينه باز مي گردد مردم آن شهر مصيبتهاي جانسوز نينوا را از زبان صاحبان مصيبت مي شنوند،هنگامي كه آن قافله به نزديك مدينه رسيد، امام سجاد (ع) براي آنكه مدينه را براي يك جنبش و انقلاب فكري در راه بهره برداري از نهضت آماده سازد بشير بن جذلم را كه در ركاب آن حضرت بود بحضور طلبيد و فرمود يا بشير:

رحم اللَّه أباك لقد كان شاعراً فهل تقدر علي شيئي منه؟ فقال بلي يابن رسول اللَّه اني شاعر فقال ادخل المدينة و انع اباعبداللَّه قال بشير فركبت فرسي و ركضت صوتي بالبكاء و انشأت اقول:



يا اهل يثرب لا مقام لكم بها

قتل الحسين فادمعي مدرار



الجسم منه بكر بلاء مضرج

والراس منه علي القناة يدار



[1] .

يعني اي بشير! خداي پدرت را رحمت كند، او مردي شاعر بود آيا تو هم مي تواني شعر بگوئي عرضه داشت بلي يابن رسول اللَّه من هم شاعرم فرمود پس داخل مدينه شو و مردم را از شهادت حسين (ع) آگاه ساز بشير مي گويد بر اسب خود سوار شدم و با چشم گريان گفتم اي اهل مدينه ديگر در اينجا نمانيد زيرا حسين (ع) كشته شد و در شهادت او است كه من اينگونه مي گريم، بدن مقدس او را در كربلا بخون آغشته كردند و سر او را بر بالاي نيزه در شهرها گرداندند».


آنگاه گفتم اي اهل مدينه! اينك علي بن الحسين است كه با عمه ها و خواهران خود نزديك شماست و پشت ديوار شهر جاي دارد و من فرستاده ي او هستم كه جايگاه او را به شما نشان دهم، بشير مي گويد: «هنگامي كه مردم مدينه صداي مرا شنيدند و از مراجعت زنان و فرزندان داغديده حسين (ع) آگاهي يافتند نه تنها مردان بلكه هيچ زن مستوره اي باقي نماند مگر آنكه ضجه ي زنان از خانه بيرون آمد و به خارج شهر رهسپار گرديد. آنروز فريادها و ناله هائي در فضاي مدينه طنين انداخت كه مانند آن ديده نشده بود.

با اين ترتيب زين العابدين (ع) زمينه ي دلها و افكار اجتماع را براي يك بهره برداري عظيم در راه هدف مقدس خود آماده ساخت، اكنون جمعيت از زن و مرد در اطراف خيمه ي آن بزرگوار موج مي زند و بايد آن حضرت از اين فرصت استفاده كند و جنايتهاي و وحشيگريهاي حكومت شام را كه در يك بيابان دور دست نسبت به خاندان پيغمبر و پاك مردان بزرگ اسلام انجام شده آشكارا و برملاء سازند.

امام (ع) بخوبي مي دادند كه اگر يك انقلاب فكري و هيجان عمومي بنفع خاندان پيغمبر و طرد و لعن دودمان بني اميه در شهر مدينه بوجود آيد به علت موقعيت خاصي كه آن شهر دارا است خواه و ناخواه در سراسر كشور اثر عميقي خواهد گذاشت امام سجاد (ع) بايد اين انقلاب را از هم اكنون پايه گذاري كند و ماهيت اهرمني بني اميه و دشمنان واقعي اسلام را آشكار سازد، از اين نظر از خيمه بيرون آمد در حالي كه دستمالي در


دست داشت تا اشكهاي چشم خود را (كه هر يك چون سيلي بنيان كن پايه هاي قدرت آل بوسفيان را تهديد مي نمود) پاك كند آنگاه در برابر آن جمعيت انبوه كه ضجه ها و فريادهاي خود را نمي توانستند كنترل كنند قرار گرفت و با اشاره ي دست مردم را به سكوت امر داد و اينگونه شروع به سخن فرمود:

«الحمدللَّه رب العالمين مالك يوم الدين باري ء الخلايق اجمعين...- ايها القوم ان اللَّه و له الحمد ابتلانا به مصائب جليلة و ثلمة في الاسلام عظيمة قتل ابوعبداللَّه الحسين و عترته و سبي نسائه و صبيته و دارو برأسه الي البلدان من فوق عامل السنان و هذه الرزية التي لامثلها رزيّة، ايّها الناس فاي رجالات منكم يسرون بعد قتله ام اي فؤاد لا يحزن من اجله ام أية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها.... يا ايها الناس اي قلب لا ينصدع لقتله ام اي فواد لا يحن اليه اي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام و لا يعصم ايها الناس اصبحنا مطرودين مشردين مذودين و شاسعين عن الامصار... من غير جرم اجترمناه و لا مكروه ارتكبناه و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا في آبائنا الاولين ان هذا الا اختلاق واللَّه لو ان النبي تقدم اليهم في قتالنا كما تقدم اليهم في الوصاية بنا لمازاد و اعلي ما فعلوا [2] .

يعني حمد خداي را كه پروردگار جهانيان و مالك روز جزا و آفريننده ي همه ي مخلوقات است... اي مردم سپاس خداي را كه ما را مورد آزمايش قرار داد به مصيبتهائي بزرگ و شكافي عظيم كه در اسلام واقع شده است


همانا حسين بن علي و ياران و جوانان او را كشتند و زنان و فرزندانش را اسير نمودند و سر نازنين او را بر بالاي نيزه در شهرها گرداندند و اين مصيبتي است كه مثل و مانند ندارد.

اي مردم! كدام يك از مردان شما پس از اين مصيبت دلشاد خواهد شد و كدام دلي است كه به خاطر آن دچار اندوه نگردد؟! و كدام چشمي است كه از ريختن اشك خودداري نمايد؟! اي مردم! كدام قلبي است كه شيفته ي آنه حضرت نشود؟! و كدام گوشي است كه بتواند اين مصيبت را بشنود؟!

اي مردم! ما را پراكنده ساختند و از شهرها دور نمودند.... بدون آنكه گناهي را مرتكب شويم يا عمل ناشايسته اي را انجام دهيم و يا رخنه اي را در اسلام ايجاد كرده باشيم بخدا سوگند كه اگر رسول خداي بجاي اينكه اين جماعت را به حمايت و حراست از ما وصيت مي فرمود به قتال و محاربه ي با ما دستور مي داد هر آينه بيش از آنچه كه تا كنون نسبت به ما كردند انجام نمي دادند».

امام (ع) در ميان شور و هيجان شديد مردم كه با اشك و آه آنها بدرقه مي شد خطابه ي خود را بپايان رساند، در اين گفتار زين العابدين (ع) براي اولين بار جنايات هولناك و وحشيگري هاي حكومت دمشق را بي پرده براي مردم مدينه روشن ساخت و دودمان بني اميه را رسوا نمود، هنگامي كه خطبه ي امام به پايان رسيد صعصعة بن سوحان كه از ياران با وفاي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) بود به پاي خواست و سخناني


ايراد نمود آنگاه كاروان حسيني در ميان اشك و آه مردم به شهر مدينه وارد گرديدند.


پاورقي

[1] لهوف سيد بن طاوس صفحه‏ي 119 چاپ قم.

[2] لهوف سيد بن طاوس صفحه‏ي 121 چاپ قم.