بازگشت

كاروان اسيران شام را ترك مي گويند


خاندان پيغمبر (ع) پس از آنكه سه روز مجلس سوگواري خود را در خانه ي يزيد را انجام رساندند فرزند معاويه آنانرا نزد خود خواست و به امام سجاد زين العابدين (ع) گفت:

«اگر مايليد در شتم نزد ما بمانيد و اگر نمي خواهيد بسوي مدينه باز گرديد؟ حضرت فرمود مي خواهيم به مدينه برگرديم» [1] .

نويسنده معتقدات است كه يزيد هر چند در اينجا حضرت سجاد (ع) را بين اقامت در شام و يا رفتن به مدينه مخير ساخت اما در باطن هيچگونه علاقه اي به ماندن اهلبيت در شام نداشت، او مي خواست هر چه زودتر آنها شام را ترك گويند زيرا اقامت آنان در شام موجب مي شد كه مردم حادثه ي


كربلا و جنايتهاي يزيد را از ياد نبرند و آنرا فراموش ننمايند و بودن آن زنان و كودكان در شام هر چه بيشتر به طول مي انجاميد به آتش خشم و نفرت عمومي عليه حكومت آل ابي سفيان بيشتر دامن مي زد، شور و هيجاني كه با خطابه هاي آتشين و جانسوز خاندان پيغمبر (ع) در مردم بوجود آمده بود آنقدر ريشه دار و عميق بود كه فرزند معاويه بر تسكين آنها و تبرئه خود مجبور شد سران سپاه كوفه را بخواهد و در برابر شاميان و آنان گناه كشتن حسين (ع) را بر عهده ي ديگري قرار دهد (هر چند خوشبختانه اين مجلس بزيان يزيد پايان يافت و قيس بن ربيع صريحاً به او گفت كه كشنده ي حسين (ع) كسي جز تو نيست) در چنين وضع آشفته و آماده ي انفجار آيا قابل قبول است كه يزيد به اقامت اهلبيت در شام راضي باشد و راستي آنها را بين اقامت در شام يا رفتن به مدينه مخير سازد؟! قطعا اين چنين نيست، حكومت دمشق مايل بود كه هر چه زودتر آنها شام را ترك گويند تا او بتواند آن آتشهائي را كه در دلهاي مردم مي رفت تا شعله ور گردد خاموش گرداند.

فرزند معاويه از يك سوي به زين العابدين (ع) مي گويد: «اگر مايليد در شام بمانيد و ما به شما نيكي مي كنيم» و از سوي ديگر هنگامي كه خاندان وحي گفتند ما به مدينه برمي گرديم نمك بر جراحت هاي قلب آنان پاشيده و با بي شرمي اموالي را حاضر مي سازد و به آنها مي گويد:

«اين مال را بگيريد در برابر آن مصيبت هائي كه به شما رسيده»


ام كلثوم در پاسخ فرمود:

«ما اقل حيائك و اصلب وجهك! تقتل اخي و اهل بيتي و تعطيني عوضهم؟! [2] .

يعني اي يزيد! چقدر حياي تو كم است و بي شرمي! برادر و اهلبيت مرا مي كشي و در عوض به ما مال مي دهي»؟!

آري اين شجره ي خبيثه و اين خاندان منفور، كينه موروثي نسبت بدودمان پيغمبر دارند و زهر آن كينه ي شيطاني را آن ناپاك اكنون اينگونه بر قلب فرزندان داغديده ي پيغمبر فرو مي ريزد كه مي گويد اين مال را عوض كشته شدگان خود بگيريد!!

يزيد حق دارد الآن در سوز و التهاب بسر ببرد و در خود نسبت به همين زنان و كودكان اسير بدترين دشمنها را احساس كند، زيرا همين زنان و كودكان بودند كه با سلاحهاي انساني و غيرقابل رقابت خود يعني با بازوهاي به ريسمان بسته و با اندامهاي لاغر و ضعيفي كه فشار سنگين غل ها و زنجيرها سخت آنها را رنج مي داد و- مهمتر از آن- با مطنق رسا و ختابه هاي كوبنده و صريح خود- بزودي توانستند پايتخت كشور او را به سختي دچار هيجان و اضطراب سازند و همه چيز را يكباره به نفع خويش عوض نمايند.

آري همين زنان و كودكان اسير در مدتي كوتاه توانستند آنچنان افكار و احساسات مردم را بسوي خود متوجه سازند كه فرزند معاويه مجبور


شود هنگام خارج شدن آنان از شام با آنها نوعي رفتار كند كه درست نقطه ي مخالف آن رفتاري است كه زمان ورود آنها به شام انجام داد، در آن روزي كه اين كاروان را به دمشق وارد مي ساختند شهر را زينت كرده بودند و مردم لباس نو بر تن داشتند و شام يكپارچه در شادي و سرور غرق بود، آنروز موقعيت يزيد بسيار ثابت و نفوذ و اعتبار او در بين اجتماع فراوان بود، ولي دودمان پيغمبر خاندان خارجي معرفي شده بودند و مردم از شكست!!! و اسارت آنها مسرور و شادان بودند، اما امروز كه همان اسيران بال و پر شكسته مي خواهند دمشق را ترك گويند آنچنان اوضاع و شرائط عوض گرديد كه يزيد ناچار است از آنان استمالت كند، امروز (به عكس آنروز) دلهاي مردم از عشق و علاقه ي به آنها سرشار و لبريز است، ولي يزيد نفوذ و اعتبار معنوي خود را از دست داده و مورد تنفر و انزجار جامعه قرار گرفته است، مردم او را لعن مي كنند و آشكارا از وي بيزاري مي جويند.

آنروز اسراء در محاصره ي شديد نظاميان و مأمورين خشن و سنگدل يزيد وارد شام شده بودند و هيچگونه مورد رحم و شفقت نبودند، اما امروز فرزند معاويه نعمان بن بشر را كه در شمار اصحاب رسول خداي بود خواست و به او گفت تمام وسائل سفر را آماده گردان و از نظر خوراكي و آذوقه و آشاميدني آنچه سزاوار است با خود بردار و از مردم شام مردي امين و پارسا با جماعتي از لشكر به ملازمت خدمت ايشان بر گمار، آنگاه يزيد به كساني كه براي ملازمت ركاب كاروان آماده حركت بودند دستور


داد كه همه جا در جلوي قافله باشند و اگر در بين راه يكي از آنان براي حاجتي پياده شود همگان توقف كنند تا حاجت خود را بپردازد و در هر منزلي كه كاروان فرود آمدند نگهبانان از نزديك آنها دورتر فرود آيند و چنان كنند كه خدمتكاران و محافظين انجام مي دهند تا هنگامي كه وارد مدينه گردند [3] .

آري اينگونه حقيقت و عدالت بر ظلم و استبداد پيروز و با حربه هاي مؤثر و معنوي خود قواي اهرمني و شيطاني آنرا دچار شكست مي سازد.



پاورقي

[1] تذکره‏ي ابن‏جوزي صفحه‏ي 150.

[2] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 3 صفحه‏ي 173 چاپ جديد.

[3] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 3 صفحه‏ي 173 چاپ جديد.