بازگشت

نفرت و انزجار عمومي در شام


خطابه هاي آتشين و هيجان انگيزي كه در شام بوسيله امام زين العابدين (ع) و زينب كبري ايراد گرديد و مناظر رقت آوري كه از كودكان و فرزندان اسير حسين (ع) در برابر چشم مردم قرار داشت به زودي توانست خشم و نفرت عمومي را عليه فرزندان معاويه تحريك كرده و عواطف و احساسات اجتماع را بسوي قافله ي اسيران و سالار شهيدان جلب نمايد، كاروان اسراء در مدتي كوتاه توانستند آنچنان تمام شرائط را به نفع خود دگرگون سازند كه براي حكومت دمشق كاملا غير منتظره بود.

ما براي نشان دادن وضع عمومي شام و عكس العمل شديدي كه آن خطابه ها و مناظر رقت انگيز خاندان اسير در پايتخت كشور و مركز حكومت آل اميه بوجود آورده بود تنها به نقل مورخين اهل سنت اكتفا مي كنيم تا از هرگونه اعمال تعصب به دور باشد.

ابن اثير مورخ معروف مي نويسد:

هنگامي كه سر حسين (ع) را براي يزيد به شام بردند از پسر زياد مسرور گشت و صله و عطاي او را افزون ساخت و از عمل او خشنود


گرديد، اما زماني بسيار كوتاه بيشتر نگذشت كه از خشم و غضب مردم و سبب و لعن آنها نسبت به خود آگاه گشت، آنگاه از كشتن حسين اظهار ندامت و پشيماني نمود (!!!) و مي گفت چه خوب بود كه من اين رنج و مصيبت را تحمل مي كردم و حسين را به خانه خود مي خواندم و خواسته هاي او را اجابت مي كردم؟!

اين كار هر چند با شئون حكومت و قدرت من سازش نداشت، اما براي رعايت پيغمبر (!!!) و حفظ حق او و خويشاوندي با وي شايسته بود، خداوند پسر مرجانه را لعنت كند زيرا او حسين را مجبور ساخت تا شهادت را به پذيرد، حسين از او خواسته بود كه يا اجازه دهد تا او به بعضي از سرحدات برود و در آنجا زندگي كند و يا آنكه دست او را زنده در دست من بگذارد، اما پسر مرجانه نپذيرفت و او را كشت و با اين كار مرا مورد خشم و غضب امت قرار داد و دشمني با مرا در دلهاي مردم كاشت و در نتيجه مرا در نزد خوب و بد مردم منفور ساخت زيرا كشتن حسين در نظر آنان عظيم جلوه كرد. مرا با پسر مرجانه چكار بود خداوند او را لعنت كند و مورد غضب خويش قرار دهد» [1] .

ابن جوزي مي نويسد:

«به خدا قسم در بين مردم كسي نبود مگر آنكه براي كشتن حسين به يزيد ناسزا مي گفت و او را توبيخ كرده و از او فاصله گرفت» [2] .


نامبرده تنفر و انزجار عمومي را از يزيد از قول وي اينگونه نقل مي كند:

«خداوند فرزند مرجانه را لعنت كند، او بود كه حسين را به كشته شدن مجبور ساخت، حسين از او خواسته بود وي را رها سازد تا به يكي از سرحدات را در پيش گيرد اما عبيداللَّه نپذيرفت، حسين را كشت و در نتيجه تخم دشمني با من در دلهاي مردم خوب و بد كاشت» [3] .


پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 45.

[2] تذکره ابن‏جوزي صفحه‏ي 149 و صفحه‏ي 148.

[3] تذکره ابن‏جوزي صفحه 149 و صفحه‏ي 148.