بازگشت

مؤثرترين ضربه بر حكومت يزيد


خطابات گرم و آتشين زينب عليهاسلام كه در آن شديدترين تحقيرها و توبيخ ها نسبت به يزيد انجام شد زمينه ي فكري اجتماع را براي بيداري از آن خواب سنگين و مرگبار به خوبي آماده ساخت و حكومت دمشق را دچار مشكلات سختي نمود، اما تنها اين ضربه براي از پاي درآوردن رقيب نيرومند كافي نبود و او همچنان به انجام كينه توزي و رنج و آزار نسبت به خاندان وحي و رسالت سرگرم بود، آخرين و مؤثرترين ضربه اي كه توانست نفوذ و اعتبار يزيد را به طور محسوس متزلزل سازد وسيله ي امام زين العابدين (ع) بر آن حكومت وارد آمد، يزيد بن معاويه براي ريختن زهرهاي تازه اي از عداوت و بغض موروثي خويش بر خاندان علي (ع) امام سجاد را در مسجد بزرگ و جامع دمشق در روز جمعه حاضر ساخت تا


خطيب كثيف و بي شرم وي در حضور آن سلاله ي نبوت نسبت به سر سلسله ي مردان و دودمان وي ناسزا گويد و از آل بوسفيان مدح كند، اما در اين مسجد كه (بر خلاف مجلس يزيد) تنها چاپلوسان و متملقين و اشراف و بزرگان شام نبودند بلكه قشر صحيح و حقيقي اجتماع و طبقات اصيل امت هم در آن فراوان يافت مي شدند فرزند معصوم حسين (ع) ضربه ي مؤثر و كاري خود را آنچنان كوبنده و قاطع بر نفوذ و اعتبار يزيد وارد آورد كه موقعيت او را سخت متزلزل ساخت، وضع تازه اي كه با خطابه ي آن امام در مسجد بزرگ شام بوجود آمده بود فرزندم معاويه را سخت نگران ساخت و او را نسبت به سرنوشت خود و حكومتش شديداً دچار وحشت نمود، يزيد بن معاويه هنگامي كه اجتماع عظيم مردم را در جامع دمشق مشاهده كرد به خطيب بي ايمان و جيره خوار خود دستور داد بر بالاي منبر رود تا آل بوسفيان را مدح كند و خاندان علي (ع) را ناسزا گويد!!!

آن مرد بي خبر از خدا و آن گوينده ي پست طينت و فرومايه هم تا آن حد كه توانائي داشت نسبت به دودمان پاك بزرگ مرد اسلام اميرالمؤمنين (ع) سب و لعن كرده و اسائه ي ادب نمود آنگاه سخت از بوسفيان و نسل ملعون و منفور وي به ميان آورد و دروغهاي فراوان در مدح و ثناي آنان گفت، اينجا بود كه زاده ي حسين (ع) و فرزند سالار شهيدان ناگاه از جاي برخاست و با ندائي قاطع بانگ بر خطيب زد و فرمود:

«و يلك أيها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق فتبوء مقعدك من النّار.


واي بر تو اي خطيب! خشنودي مخلوق را بر خشم خداي اختيار كردي؟! جايگاه تو در آتش باد».

آنگاه به يزيد روي كرده فرمود:

«أذن حتي اصعد هذا الاعواد فاكّلم بكلمات للَّه فيه رضي و لهؤلاء الجلساء اجر.

بگذار تا من بر بالاي ان چوبه ها روم و سخناني گويم كه موجب خشنودي خداوند و سعادت اين مردم باشد؟».

اما پيدا است كه يزيد چنين اجازه اي را نخواهد داد و خواست امام (ع) را نمي پذيرد زيرا او به خوبي مي داند كه در آن هنگام حقايق را مي توان بر اجتماع مشتبه ساخت خيانتها و جنايات را به حساب خدمت گذاشت و به خورد مردم داد كه زبان حقگوي مردان راستين بسته گردد و اجازه سخن به آنان داده نشود اما در برابر دستگاه تبليغاتي و خطيبان استخدام شده ي حكومت بي قيد و شرط آزاد باشند،اما چون بانگ اعتراض زين العابدين بر خطيب سپس اجازه سخن خواستن، توجه مردم را بسوي آن حضرت جلب كرده بود از اين نظر همگان بر يزيد اعتراض كرده و خواستند سخنان آن جواني را بشنوند، گفتند «اي اميرالمؤمنين! چه زيان دارد؟! فرمان كن تا بر منبر برآيد و هنر خويش بنمايد؟.

ولي پاسخ يزيد به مردم شام هم منفي بود زيرا او مي دانست كه اگر آن باقي مانده دودمان نبوت بر منبر رود و فرصت سخن پيدا كند بسياري از حقايق را با مردم در ميان مي نهد كه حكومت شام از آشكار گشتن آنها


سخت در وحشت است، اما خوشبختانه فشار افكار عمومي خواست اجتماع كار خود را كرده و فرزند معاويه بالاخره تسليم گرديد و اجازه داد تا زين العابدين (ع) سخن بگويد.

اكنون فرصتي است بسيار حساس و مهم كه در اختيار سلاله ي اطهار قرار گرفته است، مسجد بزرگ شام، در برابر قشر واقعي و صحيح اجتماع و امت، آنهم در مجلسي كه فرزند معاويه، آن كس كه بناحق بر سرير خلافت اسلامي تكيه زده در آن حاضر است!! اين عاليترين فرصتي است كه در اختيار حجت خدا و فرزند داغديده ي زهرا (ع) قرار گرفته است، اين فرصت مهمي است كه يكي از اصيل ترين فرزندان آن دودماني به دست آورده كه سالياني دراز افكار اجتماع عليه احقاق حق كرده و ماهيت كثيف و ننگين اين حكومت را كه براي مردم سخت در پرده و در استتار بود آشكار و روشن سازد.

زين العابدين (ع) براي رسيدن به اين هدف بزرگ و مقدس كافي است كه تنها خود و دودمان خويش را معرفي كند و درباره ي آل اميه و جنايات و رسوائيها كه يزيد در سرزمين آزادي و عدالت يعني كربلا انجام گيرد خود كافي است كه شديدترين شور و هيجان را در مردم عليه دودمان بني اميه و به نفع خاندان علي (ع) بوجود آورد، هيجاني كه براي حكومت شام دردناك و مرگبار باشد و موقعيت آنرا سخت دچار اضطراب و تزلزل سازد. به خاطر همين جهات بود كه يزيد حاضر نبود در آن شرائط حساس و حياتي آن كس با مردم سخن بگويد كه پدر و همه ي خويشان او را چند


روز قبل به وحشيانه ترين صورت به قتل رسانده و زنان و كودكان آنان را به اسارت گرفته است، اما خوشبختانه پافشاري مردم كارگر شد و حق در جاي خود قرار گرفت.