بازگشت

دختر علي خطابه اي آتشين ايراد مي كند


جنود شيطان و دست ياران ناپاك يزيد پس از آنكه از كشتار و غارت فارغ گشتند و دست خود را با خون شريفترين انسانهاي عصر خويش آغشته ساختند دودمان وحي را اسير كرده و در يازدهم محرم آنان را بسوي كوفه حركت دادند، كوفه اي كه چندي قبل با نامه هاي فراوان از حسين (ع) دعوت كرده بود تا به آن سوي روند و با ياري و حمايتشان رهبري امت را در دست گيرند اكنون همان مردم پس از شهادت حضرتش خاندان او را در حالت اسارت در خود مي پذيرد!! ما پيش از آنكه درباره ي اولين قدم تبليغي مؤثر و عميق اهل بيت در كوفه بحث كنيم بايد موقعيت خاص آن شهر را از نظر دودمان وحي و حكومت فرزند زياد شرح دهيم.

كوفه كه به منزله ي قلب عراق بود در مدت پنج سال پايتخت حكومت اميرالمؤمنين علي (ع) بوده و همواره مركز شيعيان آن حضرت و پايگاه دوستان آن بزرگوار بوده است، زينب كبري و فرزندان علي تا چند سال قبل با احترام در آنجا بسر مي بردند، اكنون همان زينب مي خواهد وارد


آن شهر گردد، اما در حاليكه اسير است و در ميان محملي بي روپوش جاي دارد و فرزندان برادرش در حال اسارت در برابر چشم او قرار دارند.

كوفه اي كه ديروز زينب كبري را با احترام در خود جاي داده بود اكنون آن قهرمانه ايمان و فضيلت را در اين حال مي پذيرد!!

موقعيت خاص آن شهر از نظر خاندان علي و شيعيان آن حضرت بر حكومت زاده زياد هم پوشيده نيست او با آنكه اكنون كاملا بر اوضاع مسلط است و با نيرنگهاي شيطاني و جنايتهاي غيرانساني خود توانست دلها را در برابر قدرت كاذب خود خاضع كرده و آنها را در برابر خويش مرعوب سازد با اينحال از آوردن خاندان اسير حسين (ع) به كوفه ترس دارد، ترس از آنكه مبادا آن مردم از خواب مرگبار خويش بيدار گردند و جنبشي انساني و اصيل براي تباه ساختن ريشه هاي حيات ننگين او انجام گيرد. از اين نظر شديداً مراقب اوضاع است و حكومت نظامي سختي اعلام نمود؛ سپس دستور داد هيچ يك از مردان كوفه در روز ورود اهلبيت سلاح جنگ بر ندارد و با اسلحه از خانه خارج نشود آنگاه فرمان داد تا ده هزار تن مرد مسلح از ارتشيان او در قسمتهاي حساس شهر و مسير اسراء گمارده شوند تا به شدت مراقب حوادث باشند [1] و با اين ترتيب فرزند زياد حداكثر احتياط را از نظر نظامي و ايجاد محيط رعب و وحشت انجام داده.

آنگاه دستور داد خاندان فضيلت را (در حاليكه سرهاي شهداء


و آزادمردان بشر بر بالاي نيزه پيشاپيش آنها بود) وارد كوفه گردانند.

قافله ي اسيران در اين شرائط به كوفه درآمدند در حاليكه اجتماع عظيم و بي سابقه اي از طبقات مختلف در خيابانها و كوچه ها گرد آمده و آنها را نظاره مي كردند.

دختر علي (ع) زينب كبري در ميان محمل خويش جاي گرفته و به آن منظره و مردم افسون شده كوفه مي نگرد، ناگاه گذشته ي زندگي وي آن شهر در خاطرش مجسم مي گردد،با خود فكر مي كند كه: آيا اينجا كوفه است؟! همان كوفه اي كه پدرم در آن حكومت مي كرد و من با احترام در آن زندگي مي كردم. اما اكنون در ميان محمل بي روپوش جاي گرفته ام؟! آيا اينان همان مردمند كه شريفترين انسانهاي عصر خويش را كشتند و اكنون بي تفاوت براي تماشاي اسيران فضيلت جمع شده اند؟!. اين افكار زجر دهنده پياپي از برابر زينب مي گذرد.

اينجا بود كه آن بانو تصميم گرفت از آن اجتماع عظيم استفاده كند و اولين قدم را در راه بيان حقايق كربلا و رسوا كردن حكومت آل بوسفيان بردارد، تصميم گرفت خطابه اي جانسوز ايراد كند و مردم را از عظمت جنايتي كه حكومت زياد با دست آنان انجام داد با خير سازد و آنها را به آزادي و شرف، به انسانيت و فضيلت، به نجات از زير بار ستمگران و بردگي دعوت نمايد.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 32 صفحه‏ي 35 چاپ جديد.