بازگشت

عاشورا يا روز سرنوشت براي اسلام و آزادي


مردم سست پيمان و عهدشكن كوفه كه حسين (ع) را براي پذيرش امامت و رهبري خويش دعوت كرده بودند اكنون با شمشيرها و نيزه ها از آن حضرت استقبال كردند. آن هم در بياباني كه با كوفه فرسنگها فاصله دارد، اين ميزبانان بي حميت و مكار در كربلا گرد آمدند تا ميهمان عزيز خود را بين دو كار مخير سازند، يا در برابر يزيد تسليم گردد و يا او را به قتل برسانند اما حسين (ع) كه از ابتدا تصميم مقدس خويش را گرفته بود و شهادت را بر ذلت و ننگ بيعت با يزيد ترجيح داد با صراحت فرمود:

«لا واللَّه لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا اقر، قرار العبيد [1] .

نه به خدا قسم من ست ذلت به اين ناپاكان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسليم نمي گردم».

با اين حساب تباه كاران بدنهاد و حاميان زاده ي معاويه تنها يك راه در پيش دارند و آن هم كشتن فرزند رسالت و اسارت خاندان وحي و نبوت


است- يزيد مي خواهد اكنون كه حسين در برابر وي سر سختي نشان داد از او انتقام بگيرد و آتش خشم و كينه ي خويش را از اين راه خاموش سازد، غافل از آنكه حسين (ع) اگر كشته گردد قطرات خون پاكش آنچنان طوفاني خمشگين در افكار جامعه و امت عليه دودمان ننگ آل اميه به وجود آورد و آنگونه اساس بيدادگري و ستم را به رسوائي و فضيحت بكشد كه گذشت زمان نتواند آن را كهنه كند و از خاطره ها محو سازد.

حسين (ع) كشته مي شود، اما پيش از شهادت بايد پرده ها را بالا بزند و عواملي كه ضرورت قيام و نهضت مقدس او را ايجاب كرد آشكارا بيان كند تا اجتماع در جريان پيش آمدهاي تلخ كشور و خودسريهاي حكومت قرار گيرد.

حسين (ع) بايد از عاشورا كه آخرين فرصت اوست حداكثر استفاده را ببرد و نداي آسماني خويش را بگوش آن مردم و جهانيان برساند تا رسالت اسلامي و انساني خود را به انجام برساند حسين (ع) مي خواهد در آن سرزمين و در ميان آتش و خون خطبه بخواند، خطبه اي كه در آن فضيحت و فساد حكومت و شرائط دردناك اجتماع اسلامي را شرح دهد، از اين نظر در برابر آن مردم قرار گرفت و از حلقومي كه تشنگي سخت آنرا رنج مي داد اينگونه شروع به سخن كرد:

«تبا لكم ايتها الجماعة و ترحاحين استصر ختمونا والهين فاصر خناكم موجفين سللتم علينا سيفا لنا في ايمانكم وحششتم علينا ناراً اقتد حناها علي عدونا و عدو كم.


اي گروهي كه در اينجا براي كشتن من گرد آمديد مرگ و هلاكت بر شما باد شما سرگشته و حيرت زده به ما پناهنده گشته ايد و فرياد برآورديد كه ما امام و رهبر نداريم، ما بسوي شما آمديم و نداي شما را اجابت كرديم اكنون به رخ ما شمشير مي كشيد؟! با همان شمشيري كه ما به دست شما داديم، شما آتشي را براي سوزاندن ما شعله ور ساختيد كه ما آنرا براي دشمنان خود و شما برافروخته ايم؟!

«فاصبحتم البا لاعدائكم علي اوليائكم بغير عدل افشوه فيكم و لا آمل اصبح لكم فيهم فهلا لكم الويلات تركتمونا والسيف مشيم والجاش طامن والرأي لما يستحصف ولكن اسرعتم اليها كطيرة الدباء و تداعيتم اليها كتهافت الفراش.

شما مردم اكنون بر پيكار دوستانتان اجتماع كرديد و بر حمايت از دشمنان خود اتفاق نموديد بي آنكه عدل و دادي را در بين شما اجراء كنند و يا به آرزوهاي خود در حكومت آنان دست يابيد!! آيا ننگ و عذاب بر شما نباشد با آنكه شما ما را رها كرديد و با دشمنان ما پيوند نموديد؟! در حاليكه شمشيرها در نيام بود و آتش جنگ برافروخته نشده بود و رأي ها محكم بود با اينحال شما براي برافروختن آتش جنگ و افكندن خود در آن شتاب نموديد چون پروانگاني كه خود را به آتش مي زنند و در ميان آن مي سوزند.

«فسحقاً لكم يا عبيد الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و محرفي الكلم و عصبة الانام و نفثة الشيطان و مطفي السنن أهولاء تعضدون و عنا تتخاذلون.


ننگ بر شما باد. شما از بزرگان گمراهان اين امت و از شاذهاي اين اجتماعيد شما كتاب خدا را بدور انداختيد و آن را تحريف نموديد؟! شما از گروه گناهكاران و پيروان شيطانيد، شمائيد كه سنت پيغمبر و مقررات آسماني آن حضرت را محو ساختيد، آيا از ستمگران و بني اميه حمايت مي كنيد ولي ما را رها نموده و مخذول مي سازيد؟!

«اجل واللَّه غدر فيكم قديم و شجت اليه اصولكم و تأزرت عليه فروعكم فكنتم اخبث ثمرٍ شجي للناظر و اكلة للغاصب.

آري بخدا قسم نيرنگ و فريب در شما بسيار با سابقه است و اين صفت زشت اصول و فروع شما را فراگرفته شما خبيث ترين ثمري هستيد كه چشم بيننده و ناظر را تعب مي دهيد و گلوي خورنده را به رنج مي آوريد.

«الا و ان الدعي ابن الدعي قدر كزني بين السلة والذلة و هيهات منا الذلة يأبي اللَّه ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ابية من ان تؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام الا و اني زاحف بهذه الاسرة مع قلة العدد و خذلان الناصر [2] .

آگاه باشيد! كه اين بي پدر و ناپاك فرزند بي پدر (يعني زاده ي زياد) مرا بين دو كار مخير گردانيد يا شمشير را برگزينم و كشته گردم، يا آنكه تن زير بار ذلت بدهم، اما من اهل ذلت و خواري نيستم و اينها از خاندان پيغمبر به دور است، نه خدا راضي است كه ما ذليل گرديم، و نه پيغمبر خدا رضايت مي دهد و نه مؤمنين بدين ننگ راضي مي گردند و هم دامنهاي


پاك مادراني كه ما را تربيت كردند و همچنين اين مردان آزاده اي كه با من هستند راضي نمي شوند كه تن به خواري بدهند و اجازت نمي دهند كه اطاعت از مردم پست و فرومايه را بپذيرند اكنون آگاه باشيد كه من با اين ياران و جمعيت اندك با شما جنگ خواهم كرد.

در اين خطبه ي شورانگيز حسين (ع) بسياري از حقايق را بي پرده بيان كرد، خطبه اي كه در شرائطي تلخ و دردناك ايراد گرديد در حاليكه تشنگي به شدت حلقوم مقدس امام (ع) را رنج مي داد و مرگ ياران و عزيزانش روح لطيف و آسمان او را به سختي تحت فشار قرار داده بود، مردي كه خود در آستانه شهادت است و تا چند ساعت ديگر خون پاك و شريفش صحنه ي كربلا را رنگين مي سازد، مردي كه اكنون در برابرش هزاران تن دشمناني خونخوار و سفاكاني بي شرم با نگاههاي اهرمني خود كه از آنها آتش خشم و غضب مي باريد صف كشيده اند و تشنه ي خون وي هستند با اينحال آن افتخار آزادي و شرف آنگونه با شهامت در آنجا سخن گفت كه درسي براي انسانها در طول تاريخ است، در اين خطبه آن بزرگوار سخن از بيعت با يزيد بميان مي آرود و آنرا ذلت و ننگ مي شمرد- ننگي كه خود فرمود «از خاندان پيغمبر به دور است»- حسين (ع) در آنجا راه برگزيده ي خويش را كه چيزي جز يك مرگ شرافتمندانه و خونين نيست اعلام داشت، او بخوبي مي داند كه اكنون سرنوشت اسلام و عدالت، شرف و آزادي به تصميم وي بستگي دارد و اگر او تسليم شود و بيعت با يزيد را بپذيرد با اينكار اسلام و عدالت را در برابر كفر و بيدادگري


تسليم نموده است و راه سرشكستگي و خواري را به روي انساها و امت گشوده است.


پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 26 چاپ مصر سال 1303.

[2] لهوف صفحه‏ي 57 چاپ قم.