بازگشت

بندگان خدا يا آزاد مردان امت


در اجتماعي ننگين كه از خدا بي خبران و شيفتگان جاه و مقام آنگونه دامن خويش را به كثيف ترين ننگ و گناه آلوده ساختند در همان اجتماع منحط و همان جاه و مقام و ثروت با آن همه ظواهر فريبنده خود نتوانستند در آزادمردان امت و ياران پاك حسين (ع) كمترين اثر بگذارند. آنها از احرار و آزادگان بودند نه بردگان دنيا و مظاهر فريبنده ي آن، اينان با آنكه در شب عاشوراء و در ساعتهاي حساس زندگي كه مرگ از هر سوي چهره ي كريه و رعب انگيز خود را نشان مي داد. آن بزرگوار براي آنها خطبه خواند و از آنان حل بيعت كرد و به آنها فرمود: «از تاريكي شب استفاده كنيد و هر يك بسوي شهر و ديار خود برويد زيرا هدف اين گرگان تنها من هستم و اگر به من دست بيابند از ديگران چشم مي پوشند».


با اينحال آنها حسين را رها نساختند بلكه برخاسته و در استقامت و پايداري خويش در راه حمايت از آن حضرت هر يك به نحوي سخن گفتند، سخني كه از اعمال جان آنها برمي خواست و تاريخ جهان را براي هميشه به خضوع و تحسين در برابر آنان واداشت.

ابتدا فرمانده سپاه فرزند رشيد اميرالمؤمنين عباس بن علي عليهماالسلام شروع به سخن كرد و در استقامت و پايداري: خويش حقايقي عظيم بيان داشت، آنگاه نوبت به صحابه رسيد، آنان هر يك به نحوي در دنباله ي كلمات درباره ابوالفضل (ع) مطالبي ايراد نمودند در اين هنگام حسين (ع) فرزندان عقيل و برادران مسلم را مخاطب قررا داده و به آنان فرمود:

«يا بني عقيل حسبكم من القتل به مسلم اذهبو افقد آذنت لكم قالو او ما نقول للناس، نقول تركنا شيخنا و سيدنا و بني عمومتنا خير الاعمام و لم نرم معهم بسهم و لم نطعن معهم برمح و لم نضرب بسيف و لا ندري ما صنعوا!؟! لا واللَّه لا نفعل ولكنا نفد يك بانفسنا و اموالنا و اهلينا و نقاتل معك حتي نرد موردك فقبح اللَّه العيش بعدك. [1] .

يعني اي فرزندان عقيل شما را شهادت مسلم كافي است، اكنون از اين بيابان برويد من به شما اجازت دادم. در پاسخ گفت اي فرزند پيغمبر اگر شما را در اينجا رها سازيم به مردم چه بگوئيم!! به آنها بگوئيم كه ما


آقايمان و بزرگ قبيله مان و بهترين پسر عموهاي خود را در بين دشمن رها كرديم بدون آنكه در ياري وي تيري بكار بريم و يا نيزه اي به حركت درآوريم و يا شمشيري بزنيم؟!

نه، بخدا قسم ما چنين نخواهيم كرد بلكه جانها و مالها و آنچه كه در اختيار داريم در راه حضرت فدا مي كنيم و در زير لواي تو مي جنگيم تا آنچه كه بر شما وارد شود بر ما هم وارد آيد، ما زندگي را بدون شما نمي خواهيم واي نكبت و ننگ بر آن زندگي باد».

زهير بن قين در رزو عاشوراء بر اسب خود سوار شد و در برابر آن جمعيت تبهكار آمد تا قدري آنها را پند دهند و براه سعادت رهبري كند. در آنجا بين او و شمر مكالماتي شد تا بالاخره شمر باو گفت:

«ان اللَّه قاتلك و صاحبك عن ساعة فقال أبالموت تخوفني واللَّه للوت معه أحب الي من الخلد معكم... [2] .

يعني خداوند به زودي تو و رفيقت (حسين) را خواهد كشت، زهير گفت آيا مرا به مرگ مي ترساني؟! بخدا سوگند كه مردن با حسين از زندگي براي هميشه با شما ناپاكان نزد من عزيزتر است».

آري ياران حسين (ع) اينگونه بودند و مرگ با آن امام را از زندگي هميشگي با ناانسانها بهتر مي شمردند، در آنروزي كه براي رسيدن به جاه و مقام ناپاكاني مانند فرزند سعد خويش را براي انجام هر گناه و جنايت آماده مي كنند در آنروز و در همان شرائط جوانمرداني همانند


(حر) هم يافت مي شوند كه از جاه و مقام و همه چيز يكباره چشم مي پوشند و مي گويد:

«واللَّه اخير نفسي بين الجنة والنار فواللَّه لا اختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و احرقت.

يعني بخدا قسم من خود را بين بهشت و دوزخ مخير مي بينم اما به پروردگار سوگند كه هيچ چيز را بر بهشت اختيار نمي كنم هر چند در اين راه قطعه قطعه گردم و يا سوزانده شوم».

آنگاه به فرزند خود روي كرده فرمود:

«بني لا صبر لي علي النار فسر بنا الي الحسين لننصره و نقاتل بين يديه فلعل اللَّه يرزقنا الشهادة التي لا انقطاع لها. [3] .

يعني پسرم مرا طاقت عذاب خداوند نيست با من بيا تا به سوي حسين برويم، او را ياري كنيم با دشمنان او پيكار نمائيم، باشد خداوند شهادت را نصيب ما گرداند و ما را به سعادت و حيات ابدي برساند».

آري اينان نخبه هاي جهان انسانيت بودند و بشريت بايد به داشتن چنين فرزنداني افتخار كند، اينها از مظاهر فريبنده ي دنيا چشم پوشيدند زيرا در برابر بدست آوردن آنها مي بايست شرف، دين، انسانيت، آزادگي و همه چيز خود را از دست بدهند آنها حجت خداوند و فرزند


پيغمبر خويش را ياري كردند و از هدف مقدس و انساني وي حمايت نمودند در روزي كه ديگران با نهايت بي شرمي بدترين و ننگينترين جنايات را نسبت به آن حضرت روا داشتند.

در تاريخ جهان مردان فداكار و جانباز بسيار بودند، اما فداكاري در شرائطي كه ياران پاك حسين (ع) در آن به سر مي بردند كم نظير است، اينان فداكاري كردند در حالي كه شهادت براي آنها قطعي بود، پايداري نمودند در شرائطي كه هيچگونه اميدي براي زنده ماندن و نجات وجود نداشت، آنها با آنكه مي دانستند كشته مي شوند- آنهم با رنج گرسنگي و در التهابي سخت از عطش- با اينحال استقامت كرده و تا آخرين حد امكان پايدراي نمودند با آنكه نه تنها هيچگونه عامل مادي و فشاري پشت سر آنان وجود نداشت بلكه حسين (ع) بارها از آنان حل بيعت كرد و فرمود: «من به شما اذن دادم اكنون مي توانيد به ديار خود برويد» ولي آنان پايمردي و ثبات نشان دادند و سرور آزادگان را در ميان انبوهي خونخوار رها نساختند مرداني كه در اين پيكار هدف داشتند و بخاطر اصولي اسلامي و انساني با چشمي باز و به صيرت شمشير مي زدند.

انگيزه ي آنها خدا بوده و مبارزه با ستم و هدف آنها ريشه كن ساختن حكومت و قدرتي كه هستي اسلام و عدالت را به نيستي و سقوط تهديد مي نمود، آنها يك سرباز عادي نبودند كه ندانند چه مي كنند و به خاطر كي نبرد مي نمايند، چشمانشان باز و هدفهاي آنها بلند و عالي بود، آري وجود اينهمه شرائط است كه به جانبازيهاي آنها ارزش جهاني داد و به آنها زندگي ابدي بخشيد، درود فراوان به روان پاك آنها باد.



پاورقي

[1] کمل ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 24 چاپ مصر سال 1303- لهوف صفحه‏ي 39 چاپ نجف.

[2] کالم ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 26 چاپ مصر.

[3] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء (ع) ج 2 صفحه‏ي 255 چاپ جديد.