بازگشت

زندگي با ستمگران چيزي جز ننگ نيست


هنگامي كه بالاخره حسين (ع) در برابر سماجت و پافشاري حر قرار گرفت و قيافه ي اهرمني جنگ را آشكارا ديدار كرد در مقابل ياران آزاده و شجاع خويش ايستاد و خطبه اي سوزان و آتشين ايراد فرمود كه تا اعماق جان هر انسان زنده و بيدار اثر مي گذارد، در آنجا فرمود:

«... انه قد نزل بنا من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و لم يبق منها الاصبابة كصبابة لاناء و خسيس عيش كالمرعي الوبيل الاترون الي الحق لايعمل به والي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المومن في لقاء ربّه حقاً حقاً فاني لا اري الموت الاسعادةً والحيوة مع الظالمين الا برماً. [1] .

يعني اي ياران من، مي بينيد كه چگونه بلا و شدت بر ما وارد گرديد، همانا راه و رسم روزگار وارونه شد و صورت كريه و زشت آن ديدار گرديد و از نيكوئي و معروف چيزي بجاي نماند مگر بسيار ناچيز و فريبنده و زيستن در اين روزگار سخت ناگوار است، آيا نمي نگريد


كه كس بسوي حق نرود و از باطل روي نگرداند؟! در اين روزگار ناچار يك مرد خدا بايد طالب مرگ باشد و بدون ترديد لقاي پروردگار خود را آرزو كند و من در اين شرائط مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران و ناپاكان را جز ذلت و ننگ نمي بينم».

در اين خطبه سوزناك و آتشين فرزند اميرالمؤمنين شرائط دردناك اجتماع را آشكارا بيان كرده و صريحاً اعلام مي كند كه منكر و گناه شايع گرديده و از حق و معروف چيزي جز اندك به جاي نمانده.

اجتماع به سوي باطل در حركت است و از حق روي گردان ولي در اين شرائط دردناك-شرائطي كه از كسي كاري ساخته نيست و يك انسان بيدار بايد بنشيند و همچنان تماشاگر اوضاع باشد- مرگ از نظر فرزند پيغمبر جز سعادت و زندگي جز نكبت، ذلت و ننگ نيست در اين وضع دردناك كه همه چيز از مسير اصلي خود منحرف گرديده و ستمگراني نالايق بر مسند حكومت تكيه زده اند زندگي تنها براي كساني آرزو است كه يا از ديوانگان و بي دركان اجتماع هستند و يا آنكه خود هم رنگ جماعتند، اما از نظر آزاد مردان امت آنهائي كه نمي خواهند سفره شان از خون دل دردمندان و طبقات محروم رنگين باشد، كساني كه نمي خواهند پايه هاي سعادت خويش را بر اسكلت هاي بي جان و بي رمق بي پناهان بنا نهند، آنهائي كه نمي خواهند لبخندشان بر اشكهاي ريزان و چهره هاي زرد و افسرده يتيمان، بيوه زنان و تهيدستان باشد و بالاخره آنان كه نخواسته اند بقيمت محو و نابود ساختن حق و عدالت چند روزي همانند


حيوانات بخورند و بياشامند و نام آنرا زندگي بگذارند از نظر اين جمع زيستن جز ننگ و نكبت نيست آري اينجاست كه حسين (ع) آن پرورش يافته ي دامنهاي پاك و انسان پرور مي گويد: «... ان لا أري الموت الاسعادة والحيوة مع الظالمين الا برماً» اين منطق بزرگ و انساني حسين اگر چه براي بسياري از مردم عصر وي قابل درك نيست- آنهائي كه مي گويند بايد زندگي كرد در هر شرائط و بهر قيمت كه باشد!!!- اما براي ياران با وفاي وي يعني آن شير مردان اسلام و ديانت. اين منطق مقدس بخوبي درك مي شود از اين نظر هنگامي كه آن بزرگوار سخنان خود را به پايان رساند هر يك از آن مردان آزاده برخاستند و در پاسخ آن حضرت سخناني گفتند و پايداري خويش را در راهي كه حسين (ع) در پيش دارد آشكارا اعلام داشتند، زهير بن قين بپاي خاست و گفت:

«قد سمعنا هداك اللَّه يابن رسول اللَّه مقالتك و لو كانت الدنيا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها-

يعني اي پسر پيغمبر ما سخنان شما را شنيديم خداوند همواره در مشكلات راهنماي شما باشد، اگر دنيا براي ما پايدار و زندگي ما در آن هميشگي بود با اينحال ما ترجيح مي داديم كه با شما كشته شويم و از زندگي چشم بپوشيم.

در اين گفتار كوتاه زهير نيك بنگريد كه چگونه اين صحابي بزرگ منطق مقدس امام عليه السلام را درك كرده و مي گويد اگر زندگي


اين جهان ابدي و هميشگي بود با اين حال من با شما قيام مي كردم و در راه اهداف مقدست جان مي باختم!!! زهير بن قين نه تنها زندگي كوتاه اين جهان را با ستمگران ناچيز مي شمرد بلكه حيات ابدي را هم كه با بيدادگران بگذرد و در حكومت سفله هائي مانند يزيد باشد ذلت و ننگ مي داند. هلال بن نافع پس از زهير سخن گفت:

«واللَّه ما كرهنا لقاء ربنا و انا علي نيانا و بصائر نانو الي من والاك و نعادي من عاداك.

يعني ما از لقاي پروردگار خويش كراهت نداريم و مرگ را ناگوار نمي دانيم، ما در اين راه چشم بسته نيامديم بلكه داراي هدف هستيم و بر اين هدف مقدس بصيرت داريم، ما با دوستان شما دوستيم و با خصم ستمگرتان دشمني مي ورزيم».

آنگاه برير سخن گفت:

«واللَّه يابن رسول اللَّه لقد من اللَّه بك علينا ان نقاتل بين يديك فينقطع منا اعضائنا ثم يكون جدك: شفيعنا يوم القيمة. [2] .

يعني اي پسر پيغمبر بخدا قسم كه خداوند به وسيله ي تو بر ما منت نهاد و به ما توفيق داد تا در راه تو پيكار كنيم تا اعضاي ما از هم جدا گردد، آنگاه جدت در قيات از ما شفاعت كند».

اينان كساني بودند كه در آن روزي كه قدرت شوم يزيد دلها را سخت مرعوب ساخته بود و آرزوي رسيدن به جاه و مقام بسياري از كسان را آبستن


آن حكومت و در زمره چاكران و جان نثاران زاده ي فرزند هند قرار داده بود آنها در برابر حسين (ع) و در آن درياي مواج مصيبت و بلا اينگونه از خطر استقبال كردند و اعلام وفاداري نمودند!!!، آيا ممكن است تاريخ اين آزاد مردان و فداكاريهاي آنان را فراموش كند؟!.

كساني كه جز براي خدا و راه خدا ارزشي قائل نبودند زيرا مي دانستند كه حقيقتي و راي آن وجود ندارد.


پاورقي

[1] لهوف سيد بن طاوس صفحه‏ي 34 چاپ نجف.

[2] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 2 صفحه‏ي 167 چاپ جديد.