بازگشت

حسين از شهادت مسلم آگاه مي گردد


از هنگام حركت امام از مكه تا ورود به كربلا حوادث و پيش آمدهائي رخ داد كه براي يك انسان متزلزل و بي تصميم و يا فردي كه فريب وعده هاي دروغ مردم را خورده باشد كافي بود كه مسير فكر و مقصد سفر وي را يكباره عوض كند، اما اين حوادث براي مانند حسين (ع) كه هدف حساب شده و مشخصي دارد و از همان ابتدا پايان كار وي براي او به خوبي روشن است


كوچكترين اثر و كمترن نقشي نداشت، يكي از اين حوادث آگاهي آن حضرت «از نظر ظاهر» از شهادت مسلم و هاني بوده است.

هنگامي كه حسين (ع) در منزل «زباله» فرود آمد دو نفر بنام عبداللَّه و منذر نزد او آمدند و گفتند پيش ما خبري است در آشكارا بگوئيم يا پنهان؟ آن بزرگوار فرمود من چيزي از ياران و جمعيت خويش پوشيده نمي دارم، گفتند ما سواري را كه از كوفه مي آمد ديدار كرديم و اخبار آنجا را از وي جويا شديم او در پاسخ گفت كه من از كوفه بيرون آمدم در حالي كه مسلم و هاني را كشته ديدم،حسين (ع) فرمود: «انا للَّه و انا اليه راجعون... آنگاه گفت از اين پس تن آسائي در زندگي نيست».

در اينجا اگر حركت حسين (ع) يك امر عادي بود و يا آن بزرگوار با وعده هاي دروغ مردم كوفه مغرور شده بود مي بايست در تصميم خود تجديدنظر كند، اما براي آن حضرت امروز و آن روزي كه نامه ي مسلم در مكه به وي رسيده بود و در آنجا نوشته بود كه هيجده هزار تن با او بيعت كردند بي تفاوت است، حسين در آن روزهم كه ظواهر كار به نفع وي بود از مرگ و شهادت خود سخن گفت و امروز هم باز همان سخن را تكرار مي كند و در پاسخ فرزدق (كه گفت پس از شهادت مسلم ديگر كوفه مورد اعتماد نيست) با صراحت فرمود:

«رحم اللَّه مسلماً فلقد صار الي روح اللَّه و ريحانه و تحيته و رضوانه اما انه قد قضي ما عليه و بقي ما علينا [1] .

يعني خداوند رحمت كند مسلم را، او بسوي روح و ريحان خداوند


شتافت و مأموريت خدائي خود را انجام داد اما مأموريتي كه بر عهده ي ما است هنوز باقي است و بايد آن را به پايان برسانيم»

در همان منزل «زباله» خبر شهادت دردناك عبداللَّه بن يقطر هم به حسين (ع) رسيد، اما اين اخبار رعب انگيز نه تنها كمترين اثر در اراده و تصميم آن بزرگوار نداشت بلكه با صراحت و بدون پرده پوشي و اختفاء در برابر تمام ياران خود برخاست و به آنها چنين فرمود:

«اما بعد فقد اتاني خبر فظيع قتل مسلم بن عقيل و هاني بن عروة و عبداللَّه بن يقطر و قد خدلنا شيعتنا فمن أحب منكم الانصراف فلينصرف في غير خرج و ليس عليه ذمام [2] .

يعني به من خبر دردناكي رسيد، مسلم بن عقيل و هاني و عبداللَّه ابن يقطر را كشتند و شيعيان مان از ياري ما دست برداشتند اكنون من پيمان خود را از ذمه ي شما برداشتم و هر كس مي خواهد از من دست بشويد و به سراغ كار خود برود»

فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام خود چشم بسته تسليم حوادث نگرديد و مي خواهد ياران او چشم بسته نباشند و در جريان تمام حوادث و پيش آمدها قرار گيرند زيرا فداكاري تنها آن صورت ارزش دارد كه انسان داراي هدف باشد و بداند چه مي كند، حسين (ع) از شهادت خود خبر داد و از مرگ و كشته شدن دم زد و اكنون هم (ضمن اعلام جز شهادت مسلم و هاني و عبداللَّه) دورنماي آينده را در برابر انصارش به خوبي مجسم مي كند و از آنها مي خواهد اگر مايلند از حضرت وي جدا گردند، اگر فردي براي


رسيدن به جاه، مقام، ثروت، مال، شهرت و امثال آنها به گرد آن بزرگوار آمده راه خود را از صف آن حضرت جدا سازد و بداند كه در اينراه از اينگونه مسائل خبري نيست، اينجا آزادي مي خواهد و بذل جان، لغت مرگ چندش آور است و دلها را از وحشت پر مي كند، اما نه براي حسين و ياران آزاده ي وي، شنيدن نام مرگ مردم آن روز را از آن حضرت گريزان ساخت اما هنگامي كه از حسين (ع) در يكي از منازل بين راه شنيده شد كه فرمود: «گويا شنيدم منادي ندا مي داد كه اين كاروان مي رود و مرگ هم پشت سر آنان در حركت است».

همانجا فرزند رشيدش كه هدف پدر را بخوبي درك كرده گفت مگر ما بر حق نيستيم؟!حسين فرمود چرا فرزندم ما بر حقيم، علي اكبر گفت: «پس از مرگ چه باكي داريم».

آري همين مرگ رعب انگيز و ترس آور چون در راه حق و براي بدست آوردن هدف انساني است از نظر فرزند حسين اينگونه مورد استقبال قرار مي گيرد!


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ ج 2 حالات سيدالشهداء صفحه‏ي 146 چاپ جديد.

[2] ناسخ التواريخ ج 2 حالات سيدالشهداء (ع) صفحه‏ي 147 چاپ جديد.