بازگشت

پيك حسين سرسختي نشان مي دهد


از حوادث برجسته اي كه در طول نهضت انجام شد و نشانه ي عظمت روح و شهامت خاص ياران حسين (ع) است واقعه ي عبداللَّه بن يقطر است، حسين بن علي (ع) پيش از آنكه «به حسب ظاهر» از شهادت مسلم آگاه گردد نامه اي در بين راه براي مردم كوفه نوشت و در آنجا آنان را از حركت خويش بسوي ديارشان آگاه ساخت و از آنها خواست كه براي حمايت از وي آماده گردند، اين نامه را به دست يك آزادمرد شيردل به نام عبداللَّه بن يقطر


داد تا براي كوفيان ببرد.

پيك حسين (ع) بسوي كوفه حركت نمود، اما متأسفانه پيش از آنكه به مقصد برسد مأمورين زاده ي زياد كه سخت راهها را تحت نظر داشتند او را بازداشت كردند عبداللَّه پيش از آنكه از او بازجوئي بدني به عمل آيد نامه ي حسين را آنچنان پاره كرد و قطعه قطعه نمود كه مورد استفاده ي حكومت قرار نگيرد، ولي پس از آن دستهاي او را بستند و وي را نزد زاده ي زياد بردند، آن ناپاك بي اصالت به او گفت تو كيستي و در اينجا چه مي كني؟ عبداللَّه گفت من يك تن از شيعيان اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و فرزند او حسينم، استاندار كوفه گفت: نامه اي كه با تو بود چرا پاره كردي؟!

پاسخ داد براي آنكه به دست تو نيفتد و تو نداني كه در آن چه نگاشته اند، ابن زياد گفت: نامه از چه كسي و براي چه كساني بود؟ گفت نويسنده ي نامه حسين (ع) بود و براي مردم كوفه نوشته بود. عبيداللَّه گفت آنهاي كه حسين براي آنان نامه نوشت كيانند؟ گفت نام آنها را نمي دانم استاندار كوفه گفت: بايد نام آن كسان را برشمري و بر علي و فرزندانش حسن و حسين لعن نمائي در غيراينصورت مي گويم تا تنت را با شمشير قطعه قطعه سازند.

پيك حسين (ع) در پاسخ گفت: اسامي كساني كه امام به آنها نامه نوشته نخواهم گفت و اما لعن آنچه بخواهي مي كنم با شنيدن اين پاسخ فرزند زياد شاد شد و دستور داد مردم در مسجد جمع شوند آنگاه علي بن يقطر


را به مسجد بردند، و بر بالاي منبر نشست، ولي بر خلاف تصور عبداللَّه زبان به مدح و ثناي پيغمبر و خاندان عزيزش به خصوص علي بن ابيطالب و فرزندانش گشود آنگاه عبيداللَّه و پدر او را سخت مورد لعن قرار داده و به يزيد و معاويه و خاندان بني اميه هم لعنت فرستاد، سپس گفت اي مردم من پيك حسين (ع) بسوي شما هستم و از آن بزرگوار در «بطن رمه» جدا گشتم بدانيد آن حضرت بسوي شما در حركت است، او را اجابت كنيد و براي نصرت وي آماده گرديد».

و به اين ترتيب علي بن يقطر آن انسان با شهامت و شجاع مأموريت خويش را بخوبي انجام داد و پيام حسين (ع) را به مردم كوفه ابلاغ نمود ولي فرزند زياد از عمل بزرگ و خداپسندانه ي او بسيار خشمگين گشت و دستور داد آن مرد خداي را از پشت بام دارالاماره! دست بسته به زمين پرتاب كردند و در نتيجه آن عنصر فضيلت با وضع فجيع و دلخراشي جان داد و نام گرامي او در شمار ياران شهيد حسين (ع) با افتخار ثبت گرديد.