بازگشت

نقشه ترور خنثي مي شود


فرزند معاويه براي از ميان برداشتن تنها مانع نيرومند و غير قابل تسليمي كه در برابر خودسريها و اجراي طرحهاي ضداسلامي و ضداسلامي حكومت وي وجود داشت، يعني حسين بن علي عليه السلام، نقشه اي شيطاني طرح كرده بود، كه اگر با موفقيت اجراء مي گشت نه تنها او را از فكر حسين (ع) براي هميشه آسوده مي ساخت بلكه از ميان برداشتن آن بزرگوار با آن نقشه كوچكترين عكس العمل سوء هم در اجتماع ببار نمي آورد و خون آن حضرت يكباره پايمال مي گرديد، آن نقشه چيزي جز «ترور» حسين عليه السلام هنگام انجام عمل حج نبود، طريحي در


منتخب مي نويسد:

«يزيد بن معاويه سي تن از شياطين بني اميه را مأمور داشت كه با زائرين بيت اللَّه كوچ داده در مكه حسين را مأخوذ دارند و اگر نتوانند مقتول سازند» اما فرزند پيغمبر بخوبي از اين نقشه ي شوم آگاه است و خود ضمن پاسخي كه به محمد مي گويد صريحاً به آن اشاره مي كند.... قد خفت ان يغتالني يزيد بن معاوية بالحرم...»

حسين (ع) از كشته گشتن، وحشت و هراس ندارد و خود به اختيار و اراده، آن را پذيرفت. اما اين شهادت بايد در مكاني خاص و شرائطي معين انجام گيرد تا بتواند از آن بهره بردارد و نقشه هاي پنهاني و چندين ساله حكومت بني اميه را (كه به منظور محو هميشگي اسلام و مكتب آسماني آن طرح گرديده بود و تا رسيدن به هدف چند قدم ديگر بيشتر فاصله نداشت) يكباره نقش بر آب سازد و اسلام و حق و عدالت را از يك سقوط حتمي و هميشگي نجات بخشد، حسين (ع) بخاطر اين اهداف بزرگ و حياتي بسوي عراق حركت كرد و از مردم هم خواست با وي در اين راه حركت كنند و جانهاي خود را بخاطر آن فدا سازند، اما متأسفانه اين منطق ديگر براي آن اجتماع قابل درك نبود، اجتماعي كه حكومتهاي كثيف گذشته با افسونگريهاي خاص خود طي دهها سال آرام آرام آنها را بخوابي مرگبار فروبرده اند، مردمي كه براي زيارت خانه ي خدا با خيالي آرام به مكه آمده بودند غافل از آنكه آن حكومت فريبكار اكنون امت اسلامي را سرگرم زيارت خانه كرده تا آنها را از نظر مذهبي به خود و


به حكومت خويش مطمئن سازد ولي در پنهان مشغول اجراي طرحهاي خائنانه اي است كه بزودي ديگر نه از آن خانه اثري باقي مي ماند و نه از صاحب خانه اسمي، حسين (ع) بيدار است و از اين نقشه هاي كثيف و پنهاني هم آگاه و اگر اجتماع در آنروز قدري هوشيار بود كافي بود كه از سخنان حسين (ع) و كوچ كردن آن بزرگوار در روز هشتم ذي الحجه از مكه همه چيز را بخوبي درك كند و دريابد كه آزاد گذاردن راه مكه و مظاهر ديگر اسلامي از جانب حكومت دامي بيش نيست و مي خواهد در پناه آن مردم را از توجه به واقعيات منصرف سازد تا ضربه هاي كاري و مرگبار خويش را يكباره بر پيكر اسلامي واقعي و حاميان راستين آن وارد آورد خانه خدا محترم است و عمل حج يك فريضه اسلامي است. اما بايد در نظر داشت كه پسر پيغمبر و پرورش يافته ي دامان آن حضرت و امام واقعي اجتماع به اهميت معنوي خانه و اعمال حج بيش از همه آگاه است، با اين حال مي بينيم آن حضرت همين خانه و اعمال آن را رها مي كند و بسوي بيابانها حركت مي نمايد تا كاروان خويش را براي يك انقلاب سرخ و خونين در سرزميني بنام كرب وبلا فرود آورد!!!.

اين عمل حسين عليه السلام خود به تنهائي كافي بود كه يك اجتماع بيدار را از يك آينده ي شوم و دردناك با خبر سازد، اما متأسفانه اين چنين درك و فهم در آن روز بسيار كم و نادر بود، از اينجا است كه مي بينيم تنها اقليتي بسيار كم دعوت حسين (ع) را پذيرفته و نداي وي را انساني كه فرموده بود: «... من كان باذلا فينا مهجته.... فليرحل معنا» اجابت كرده و بدنبال او


از مكه كوچ دادند.