بازگشت

كاروان حسين مكه را ترك مي گويد


ما در فصل گذشته درباره ي آمدن حسين (ع) به مكه و آن هدف بزرگ و مهمي كه آن بزرگوار از انجام اين كار در نظر داشت بطور تفصيل بحث كرديم، اكنون همان هنگام خاص فرارسيده و آن حضرت بايد از اين فرصت بزرگ (در راه نشر هدف مقدس خود و اعلام خطر به علت وضع فوق العاده و دردناك اجتماع و حكومت اسلامي به سراسر كشور) حداكثر بهره برداري را بنمايد از اين نظر دست به انجام يك عمل بي سابقه و غير عادي زد تا از اين راه افكار همگان را بسوي خويش و هدف مقدس و آسماني خود جلب سازد، يعني صبح روز هشتم (همان روزي كه هر فرد عقب مانده سعي مي كند حتماً در آنروز خود را به شهر مكه برساند تا در مراسم حج شركت جويد درست در همان روز) حسين (ع) با كاروان خود از آن شهر خارج گرديد، اما روز قبل يعني هفتم ذي الحجه ضمن بياني كوتاه (ولي بسيار قاطع و روشن) مقصد خدائي و پايان كار خويش را با صراحت در برابر جمعي اعلام داشت، فرزند اميرالمؤمنين در اين خطبه ي دلنشين و تكان


دهنده چنين مي گويد:

«الحمدللَّه و ما شاء اللَّه و لا حول و لا قوة الا باللَّه و صلي اللَّه علي رسوله و سلم خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة و ما او لهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع انا لا قيه كاني باوصالي تتقطعها عسلان الفلوات بين النو او يس و كربلا فيملأن مني اكراشاً جوفاً و اجربةً سغباً لا محيص عن يوم خط بالقلم رضي اللَّه رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه و يوفّينا اجور الصابرين لن تشذ عن رسول اللَّه لحمته و هي مجموعة له في حظيرة القدس تقربهم عينه و ينجزلهم و عده و من كان باذلا فينا مهجته موطناً علي لقاء اللَّه نفسه فليرحل معنا فاني راجل مصبحاً انشاء اللَّه [1] .

يعني مرگ بر همگان حتم است و من سخت مشتاق ديدار گذشتگان خود هستم مانند اشتياق يعقوب به يوسف. (با اراده و خواست من) براي من قتلگاهي اختيار شده كه من آنرا ديدار خواهم كرد، گويا هم اكنون مي بينم كه اعضاء و جوارح مرا گرگان كوفه پاره پاره مي كنند و از من شكمهاي آمال و آرزوهاي خويش را پر مي سازند، چاره اي جز انجام اينكار نيست.

ما به رضاي خداوند راضي هستيم و بر آزمايشهاي او صبر مي كنيم و خداوند پاداش صابرين را به ما عنايت مي كند (من پاره ي تن پيغمبرم) و پاره ي تن آن حضرت از وي جدا نمي گردد و چشم پيغمبر در بهشت با ديدار


او روشن مي شود و وعده هاي آن حضرت (با شهادت فرزندش) عملي مي گردد، اكنون آنكس كه از بذل جان در راه ما مضايقه ندارد و براي لقاي پروردگار، خود را آماده نمود با من كوچ دهد و من صبح فردا از مكه كوچ خواهم داد.

در اين گفتار هيجان انگيز و كوتاه حسين بن علي عليه السلام از همان ابتدا، سخن از مرگ به ميان مي آورد و از كشته شدن و شهادت دم مي زند و سپس مآل كار و پايان حركت خويش را صريحاً بيان كرده و مي فرمايد: «گويا مي بينم كه گرگان كوفه بدن مرا پاره پاره مي كنند».

حسين (ع) با اين جمله نشان داد كه چشم بسته تسليم حوادث نگرديد و غفلت زده در برابر عمل انجام شده واقع نشد، عظمت بيان صريح امام هنگامي روشن مي شود كه ما در نظر بگيريم اين خطبه در چه شرائطي ايراد گرديد، اين گفتار و خطبه هنگامي ايراد شد كه ظواهر كار موفقيت قطعي حسين و پشتيباني كامل مردم كوفه را از وي نشان مي داد، حسين (ع) هنگامي از شهادت خود آشكارا دم مي زد كه مسلم بن عقيل (ع) به وي نامه نوشت و در آنجا آماگي هيجده هزار شمشير زن را در حمايت از وي به آن حضرت ابلاغ نمود.

ابن اثير مي نويسد: «و كان سبب مسيره من مكة كتاب مسلم اليه يخبره انه بايعه ثمانية عشر ألفا و يستحثه للقدوم [2] .

يعني علت حركت حسين از مكه اين بود كه مسلم براي او نامه


نوشت و براي حركت به كوفه وي را تشويق كرد و به اطلاعش رساند كه هيجده هزار نفر با او بيعت كردند».

مسعودي پس از آنكه تعداد بيعت كنندگان با مسلم بن عقيل را مي نويسد اضافه مي كند: «فكتب بالخبر الي الحسين و سأله القدوم اليه [3] .

يعني مسلم اقبال مردم كوفه و تعداد بيعت كنندگان آنها را ضمن نامه اي به اطلاع حسين رساند و از او خواست كه به سوي كوفه حركت كند».

در چنين شرائطي كه ظواهر كار بطور كامل به نفع آنه حضرت است حسين عليه السلام با آن ديد واقع بينانه خود حوادث آينده را بخوبي مشاهده كرده و آشكارا از شهادتش در سرزميني به نام كربلا خبر داد.

فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام نه تنها به منظور اخبار از آينده و اطلاع دادن از پايان كار و سرانجام امر خود اين خطبه را ايراد فرمود بلكه هدف ديگري هم در نظر بود و آن هدف دعوت اجتماع به نبرد و پيكار عليه آن حكومتي است كه حسين به مبارزه عليه وي برخاست، فرزند پيغمبر به هدف خود فوق حد تصور ايمان دارد و از مردم هم مي خواهد كه او را در رسيدن به آن هدف ياري كنند.

اما نوع كمك و ياري كه حسين عليه السلام در پيكار با حكومت استبدادي يزيد از مردم مي خواست چيزي دان خون و جان نبود و مي گفت: «من كان باذلا فينا مهجته و موطناً علي لقاء اللَّه نفسه فليرحل معنا».

يعني آزادمردان اجتماع، آنهائي كه آماده اند تا جان خويش


را در راه حفظ موجوديت اسلام و فضيلت و عدالت فدا سازند؛ آنهائي كه درك مي كنند در چه شرائط نكبت بار بسر برده و چه ناپاكان و سفله هائي بر آنان و مقدراتشان حكومت مي كنند، اين نمونه از انسانها را حسين (ع) دعوت مي كند تا با وي بسوي آن مقصد بزرگ و انساني حركت كنند و از مكه كوچ نمايند.

فرزند اميرالمؤمنين عليه السلام اين گفتار كوتاه اما آتشين و جانبخش را در عصر هفتم ذي الحجه ايراد فرمود و سرانجام كار خويش را بي پرده بيان داشت.

اين خبر با سرعت در همه جا انتشار يافت و همگان از تصميم حسين (ع) كه چيزي جز يك انقلاب خونين و استقبال از خطر مرگ نيست با خبر گشتند، در اين هنگام ابن عباس با شتاب نزد آن بزرگوار آمد و به وي عرضه داشت.

«عمو زاده ام! به من خبر دادند كه شما عازم عراق هستيد در حالي كه مردم آنجا اهل مكر و فريبند و از شما دعوت كردند تا با شما جنگ كنند، مصلحت در اين است كه در رفتن به عراق عجله ننمائيد و اگر هم نمي خواهيد در مكه بمانيد و تصميم قطعي داريد با اين ستمگر به جنگ برخيزيد يمن را انتخاب كنيد زيرا آنجا در گوشه اي از كشور قرار گرفته و ياران و دوستاني در آن براي شما يافت مي شود» [4] .

حسين عليه السلام به پيشنهاد ابن عباس پاسخ داد و پس از مكالماتي


كه بين آن دو رد و بدل شد فرمود: «به خدا قسم من در عراق كشته شوم بهتر است از اينكه خون مرا در مكه بريزند و در اينجا مرا به قتل برسانند» فرزند عباس با شنيدن اين پاسخ قاطع از اينكه بتواند در تصميم آن بزرگوار اثر بگذارد مأيوس گرديد و سراغ كار خود رفت، پس از وي محمد حنفيه برادر آن بزرگوار خود را با عجله به امام رسانيد و با او سخناني گفت تا شايد وي را از حركت به عراق باز دارد، عرضه داشت:

«يا أخي ان اهل الكوفة من قد عرفت غدرهم به ابيك و به اخيك و قد خفت ان يكون حالك كحال مسن مضي فان رأيت ان تقيم فانك اعز من في الحرم و امنعه فقال يا اخي قد خفت ان يغتالني يزيد بن معاوية في الحرم فاكون الذي يستباح به حرمة هذا البيت [5] .

يعني برادرم تو مي داني كه مردم كوفه با پدر و برادرت مكر كردند و من مي ترسم با تو هم مانند آنان رفتار كنند و اگر بخواهي در مكه بماني تو محترم ترين و محفوظترين كسان آن خواهي بود، حضرت فرمود برادر مي ترسم بفرمان يزيد مرا در اينجا ترور كنند و بقتل برساند آنگاه احترام خانه ي خدا از ميان برود».

محمد گفت پس اگر عازم سفر هستي بسوي يمن برو يا در بيابانها و كوهها باش تا كسي را به تو دسترسي نباشد، حسين (ع) فرمود: «أنظر فيما قلت يعني. درباره ي گفتار تو مطالعه مي كنم» با اين پاسخ محمد حنفيه آرامشي يافت و به سراي خويش شتافت.



پاورقي

[1] لهوف سيد بن طاوس صفحه‏ي 26 چاپ نجف.

[2] کامل ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 17 چاپ مصر سال 1301.

[3] مروج الذهب ج 2 صفحه‏ي 62 چاپ مصر سال 1303.

[4] مروج الذهب ج 2 صفحه‏ي 62 چاپ مصر سال 1303 هجري.

[5] لهوف صفحه‏ي 27 چاپ نجف.