بازگشت

فرستاده ي حسين از هدف حسين سخن مي گويد


مسلم بن عقيل (ع) كه نماينده ي خاص حسين و نشان دهنده افكار


و اهداف او است، راه و روشي را در پيش گرفت كه پيشواي معصومش حسين (ع) در برابر يزيد آنرا برگزيده بود. اكنون به مكالمات مسلم با زاده ي زياد بنگريد كه چگونه نه تنها آن بزرگوار آن همه قدرت و نيرومندي را در اختيار آن خون آشام سفاك است ناديده مي گيرد بلكه در برابر وي با شهامت و فصاحتي خاص از هدف مقدس و انساني امام و رهبر معصوم خويش حسين (ع) سخن مي گويد، هنگاميكه مسلم با جراحات فراوان بر پسر زياد وارد گرديد كه درباني ناپاك به او گفت:

«سلم علي الامير، فقال له اسكت و يحك واللَّه ما هولي به امير

بر امير سلام كن، حضرت فرمود ساكت باش واي بر تو سوگند بخدا كه او امير بر من نيست، عبيداللَّه گفت چه سلام بكني يا نكني هم اكنون كشته خواهي شد حضرت فرمود:

«ان قتلتني فلقد قتل من هو شرمنك من هو خير مني-

«اگر مرا بكشي (عجيب نيست زيرا) كسي كه بدتر از تو بود بهتر از مرا بقتل رساند، پسر زياد گفت: «مسلم چرا به اينجا آمدي تا اجتماع مسلمين را درهم بريزي و فتنه خفته را بيدار نمائي و خون مسلمانان را تباه سازي؟!» آن بزرگوار فرمود:

«كذبت يا بن زياد انما شق عصا المسلمين معاوية و ابنه يزيد و اما الفتنة فانما الحقها انت و ابوك زياد بن عيبد عبد بني علاج من ثقيف و أنا أرجو ان يرزقني اللَّه الشهادة علي يدي شر بريته.

يعني اي پسر زياد دروغ گفتي. اجتماع مسلمين را معاويه و فرزند


او يزيد متفرق كردند و اما فتنه و فساد پس آنرا هم تو و پدرت ايجاد نموديد و من آرزومندم كه به دست بدترين مردم جهان شربت شهادت نوشم».

زاده ي زياد گفت: اي مسلم آيا گمان مي كني كه شما را در خلافت بهره اي است؟! آن بزرگوار فرمود گمان نمي كنم بلكه به اين حقيقت ايمان دارم، عبيداللَّه گفت مسلم چرا به اين شهر آمدي و اختلاف كلمه در بين مردم آن افكندي؟! آن حضرت فرمود:

«ما لهذا أتيت ولكنكم اظهرتم المنكر و دفنتم المعروف و تأمر تم علي الناس بغير رضي و حملتموهم علي غير ما أمركم اللَّه به و عملتم فيهم باعمال كسري و قيصر فاتيناهم لنأمر فيهم بالمعروف و ننهي عن المنكر و ندعوهم علي حكم الكتاب والسنة و كنا اهل ذلك [1] .

يعني اي پسر زياد من به كوفه نيامدم تا بين مردم اختلاف كلمه ايجاد كنم (آمدن من براي اين بود كه) شما منكر و گناه را در بين مردم شايع ساختيد و معروف را در اجتماع يكباره دفن كرديد و بر مردم حكومت يافتيد بدون آنكه آنها راضي باشند و آراء و نظريات خويش را كه بر خلاف رضاي خدا بوده است بر امت اسلامي تحميل نموديد و در بين آنان مانند جبابره و ستمگراني چون كسري و قيصر رفتار كرديد در اين شرائط دردناك ما خاندان پيغمبر آمديم تا معروف را در بين امت زنده گردانيم و از منكر و انحرافات نهي نمائيم، ما آمده ايم تا اجتماع اسلامي


را بر طبق قوانين و مقررات آسماني كتاب و سنت دعوت كنيم، اين بود هدفهاي ما و اين ما هستيم كه براي انجام اين هدفها شايسته ايم».

در اين سخنان كوبنده و قاطعي كه مسلم بن عقيل (ع) در برابر خونخوارترين و بي شرمترين استانداران يزيد ايراد فرمود درست همانند حسين بن علي (ع) از هدفهاي بزرگ و اسلامي آن حضرت سخن گفت و انحرافات شديد اجتماع را در موضوع حياتي و مهم حكومت ياد آور گرديد و تمام بدبختيها، انحرافات، آلودگيها،ستمها و بيدادگريها را در همان مسئله ي حكومت خلاصه نمود.

مسلم بن عقيل عليه السلام در اين بيانات كوتاه كه در بدترين و دردناكترين لحظات زندگي خود آنرا با شهامت و صراحت كافي ايراد نمود تمام فتنه ها و فسادها و خون ريزيهائي كه در ميان امت اسلامي انجام گرديده همه را از آنجا ناشي مي داند كه افراد ناشايسته و ناپاك اجتماع مانند معاويه و يزيد رهبري جهان اسلام را در دست گرفتند و با زور و قدرت، خود و حكومت خود را بر امت تحميل ساختند «انما شق عصا المسلمين معاوية و ابنه يزيد»، «و تأمرتم علي الناس بغير رضي». نائب خاص حسين عليه السلام منطق كوبنده و قاطع خود را در برابر اشراف و بزرگان كوفه يعني همان اشباه الرجال و لارجال- كه در نزد پسر زياد گرد آمده بودند آشكارا بيان كرد، منطقي كه از فكر و اعتقاد امام، حسين بن علي عليه السلام سرچشمه مي گرفت، مسلم بن عقيل در آن شرائط بسيار بد و نامساعد وظيفه ي مقدس نيابت خود را بخوبي انجام داد.


اين بيانات كوتاه و تكان دهنده ي كه آنروز در دارالاماره در برابر يك درنده و خونخوار ايراد گرديد همچنان براي هميشه بصورت يك سند زنده براي نشان دادن شخصيت فوق انساني مسلم بن عقيل (ع) در تاريخ جهان ثبت خواهد بود و عظمت روح آن حضرت و ايمان و درك صحيح وي را نسبت به هدف مقدس امام عليه السلام بخوبي نشان مي دهد.

اين منطق آسماني تا آنجا كوبنده و غيرقابل انكار بود كه فرزند زياد ناچار در برابر آن بحربه ي ناپاكان و سفلهاي اجتماع دست زد و نسبت به آنحضرت فحش و ناسزا گفت، ولي آن بزرگوار اين قسمت از گفتارهاي عبيداللَّه را هم بي پاسخ نگذاشت، زاده ي زياد پس از آنكه خود را در برابر قدرت منطق و بيان رساي مسلم عاجز و بي چاره يافت نسبتهاي ناروائي به آن بزرگوار داد كه شايسته ي وي و امير ناپاك او بوده است.

به آن حضرت گفت: «اي فاسق تو در مدينه شرب خمر مي نمودي (!!!) آقا فرمود: انا أشرب الخمر؟!

«اما واللَّه ان اللَّه ليعلم انك تعلم انك غير صادق و انك قد قلت بغير علم و اني لست كما ذكرت و انك أحق بشرب الخمر منّي و أولي بها و من بلغ في دماء المسلمين و لعاً فيقتل النفس التي حرم اللَّه قتلها و يسفك الدم الذي حرم اللَّه علي الغضب والعداوة و سوء الظن و هو يلهو و يلعب كان لم يصنع شيئاً [2] .


يعني آيا به من نسبت شرب خمر مي دهي؟! به پرودگار سوگند كه خدا مي داند كه تو دانسته دروغ مي گوئي و تو خود مي داني كه چنان نيستم و تو به شرب خمر سزاوارتري و آن كسي كه در ريختن خون مسلمين حريص است و مي كشد كساني را كه خداوند از كشتن آنها نهي كرده و مي ريزد خونهائي را كه خداوند از ريختن آنها قدغن فرموده، اي پسر زياد تو از راه ستم و دشمني و عناد و سوءظن مسلمانان را مي كشي و سپس آنچنان بعيش و عشرت سرگرم مي شوي كه گويا اصلا گناهي را انجام نداده اي!!».

مسلم بن عقيل تا اينجا رسالت مقدسي كه حسين (ع) بر عهده ي وي نهاده بود با يك جهان افتخار و سرافرازي انجام داد و بخوبي نشان داد كه براستي شايستگي نيابت خاص از جانب حسين (ع) را دارا بود شجاعت و شهامت بي حد مسلم، فرزند زياد را آنچنان خشمگين و غضبناك ساخت كه با نهايت بيشرمي به علي (ع) و فرزندان عزيزش حسن و حسين ناسزا گفت و فحاشي نمود، مسلم بن عقيل فرمود:

«انت و ابوك أحق بالشتيمة فاقض ما انت قاض يا عدو اللَّه

يعني تو و پدرت به ناسزا و شتم سزاوارتريد، اكنون هر چه مي خواهي بكن اي دشمن خداوند».

در اينجا ديگر مأموريت خطير نيابت از امام (ع) كه بر عهده ي مسلم نهاده بود با موفقيت و افتخار پايان يافت و آن بزرگوار در اين


مأموريت خدائي خود نشان داد كه به راستي شايستگي داشت كه نيابت از حجت خدا و امام عصر خود حسين بن علي عليهماالسلام را بپذيرد و اين مسئوليت بزرگ را بر عهده بگيرد، رسالت مسلم بن عقيل عليه السلام پايان يافت، ولي با پايان اين رسالت زندگي پر افتخار آن حضرت به انجام رسيد و به دستور ابن زياد كشته شد و به مقام قرب خداوند نائل آمد، سلام اللَّه عليه و رضوانه و بركاته الدائمة و جزاه اللَّه عن الاسلام خير الجزاء.



پاورقي

[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 2 صفحه‏ي 97 -101 چاپ تهران سال 1336.

[2] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء ج 2 صفحه‏ي 101 چاپ تهران سال 1336.