بازگشت

كوفه از حسين دعوت مي كند


خبر آمدن حسين (ع) به مكه و سرپيچي آن بزرگوار از بيعت با يزيد در شهرهاي بزرگ كشور با سرعت انتشار يافت و كوفه هم به زودي از آن مطلع گرديد و در صدد برآمد فرزند پيغمبر را به سوي خود بخواند و از آن بزرگوار در برابر حكومت زاده ي معاويه حمايت نمايد.

مسعودي مورخ بزرگ اسلامي مي نويسد:

«پس از مرگ معاويه مردم كوفه نامه ها براي حسين ابن علي (ع) فرستادند و در آنجا نوشتند كه ما خود را براي بيعت با حضرت مهيا ساختيم و براي فداكاري و جانبازي در راه شما آماده شديم و در نمازهاي جمعه و جماعت فرماندار كوفه حاضر نمي گرديم زيرا در انتظار مقدم شما هستيم» [1] .

بزرگان كوفه پس از اطلاع از ورود حسين (ع) به مكه، در منزل سليمان بن صرد خزاعي اجتماع كردند و گفتند كه «معاويه ستمكار به هلاكت رسيد و يزيد شرابخوار جاينشين وي گرديد، حسين بن علي با يزيد بيعت ننمود و وارد مكه شد اكنون چه بايد كرد و چه رأي بايد انديشيد؟»

سليمان در آنجا به پاي خواست و خطابه ي كوتاهي به دين صورت


ايراد نمود:

«ان معاوية قد هلك و ان حسينا قد نقض علي القوم بيعته و قد خرج الي مكة و أنتم شيعته و شيعة أبيه فان كنتم تعلمون انكم ناصروه و مجاهد و عدوه فاكتبوا اليه و ان خفتم الفشل والوهن فلا تغرّوا الرجل في نفسه [2] .

يعني معاويه به هلاكت رسيد و حسين با يزيد بيعت ننمود و در برابر وي تسليم نشد و از مدينه بسوي مكه خارج گرديد و شما شيعيان او و پدر او هستيد پس اگر مي دانيد كه آن حضرت را ياري مي كنيد و با دشمنان وي پيكار مينمائيد به آن بزرگوار بنويسد (تا بسوي شما حركت كند) و اگر مي ترسيد كه در هنگام جنگ جبن و وحشت كنيد و سستي و عهدشكني نمائيد در اين صورت فرزند پيغمبر را فريب ندهيد و آن حضرت را با وعده هاي دروغ مغرور نسازيد».

هنگامي كه سخن سليمان به پايان رسيد همگان گفتند: «ما در راه فرزند پيغمبر حسين عليه السلام از جان و مال خود مضايقه نداريم و حضرتش را در همه حال نصرت مي دهيم و با دشمنانش پيكار ميكنيم» پس از عهدها و پيمانهائي كه سليمان بن صرد از آنها گرفت نامه اي بدينگونه به امضاي جمعي بسوي حسين بن علي عليهماالسلام نگاشتند:

«اين نامه ايست از سليمان بن صرد و مسيب بن نجيه و رفاعة ابن شداد


و حبيب بن مظاهر و عموم شيعيان حسين بن علي (ع) كه بسوي آن حضرت نگاشتند، سلام بر تو باد، همانا سپاس مي گذاريم آن خداي يگانه اي كه دشمن تو را درهم شكست، آن جبار ستمكاري كه با زور خود را بر اين امت تحمل نموده و زمام كارهاي او را جبراً در دست گرفت و اموال او را غصب نمود و بدون رضاي او بر او حكومت يافته بود، آن ستمگري كه خوبان و آزادمردان اجتماع را كشت و ناپاكان و اشرار امت را بجاي گذاشت و بيت المال را در بين جباران و مال داران دست به دست گردانيد، خداوند او را از رحمت خود دور گرداند همانگونه كه قوم ثمود را دور ساخت.

اي پسر پيغمبر آگاه باش كه براي ما امروز امام و رهبري نيست (زيرا ما يزيد را نمي پذيريم و با وي بيعت نمي كنيم) پس بسوي ما روي آور و به جانب كوفه سفر كن باشد كه خداوند بوسيله ي حضرتت ما را در طريق هدايت گرد آورد.

در اينجا نعمان بن بشير استاندار كوفه در دارالاماره نشسته ولي ما او را امير نمي دانيم و در نماز جمعه و نماز عيد با وي حاضر نمي گرديم و اگر اطلاع برسد كه حضرت شما بسوي ما حركت فرموديد ما نعمان را از كوفه بيرون مي كنيم و او را تا بشام پيش مي رانيم» [3] .

اين نامه وسيله دو تن بنام عبداللَّه بن مسمع و عبداللَّه بن وال در دهم رمضان در مكه معظمه بدست حضرت حسين عليه السلام رسيد اما مردم


كوفه تنها به نوشتن آن قناعت نكردند و پي درپي به آنحضرت از جانب آنان نامه مي رسيد تا جائي كه تعداد نامه ها را جمعي از مورخين تا دوازده هزار ضبط كرده اند.



پاورقي

[1] مروج الذهب ج 2 صفحه‏ي 62 چاپ مصر سال 1303.

[2] ناسخ التواريخ حالات سيد الشهداء ج 2 صفحه‏ي 31 چاپ تهران سال 1336.

[3] کامل ابن‏اثير ج 4 صفحه‏ي 10 چاپ مصر سال 1301 هجري.