بازگشت

فرزند عمر به پيكار دعوت مي شود


هنگامي كه حسين بن علي (ع) وارد مكه شد عبداللَّه بن زبير در آنجا رحل اقامت افكند و مردم مكه را به گرد خود جمع كرده بود اما با آمدن آن بزرگوار اهل مكه به آن حضرت روي آوردند و از محضر پر فيض آن فرزند معصوم پيغمبر بهره مند مي گشتند، ابن عباس و عبداللَّه بن عمر روزي به نزد آن حضرت آمدند. فرزند عمر ابتداي به سخن كرد و به آن بزرگوار چنين گفت:

«مردم مكه با خاندان پيغمبر سابقه ي دشمني و عداوت دارند و اكنون هم با يزيد بيعت كرده اند، من مي ترسم آنها با شما مكر كنند و شما را دچار مصيبت و بلا سازند، صواب اينست كه شما هم با يزيد بيعت كنيد


و در برابر حكومت وي شكيبائي اختيار كنيد تا هنگامي كه خداوند فرجي عنايت فرمايد».

حسين (ع) در پاسخ فرمود اي عبداللَّه تو گمان مي كني كه من آنكس باشم كه با يزيد بيعت كنم و در برابر او تسليم گردم [1] .در اينجا زاده ي زهرا سلام اللَّه عليها تصميم قطعي خويش را باز آشكارا بيان كرد و صريحاً فرمود من با يزيد بيعت نمي كنم و در برابر وي تسليم نخواهم شد، حسين (ع) در اينجا نه تنها از سرپيچي خود در برابر حكومت يزيد سخن مي گويد بلكه هدف و مقصد آن بزرگوار تا آنجا مشخص و حساب شده است كه صريحاً به فرزند عمر مي گويد: «مرا نصرت كن و در راه رسيدن به اين هدف مرا ياري نما» اين كدام هدف است كه حسين (ع) براي رسيدن به آن از عبداللَّه بن عمر ياري مي خواهد و نصرت مي طلبد؟!

آيا اين هدف جز مبارزه با حكومت يزيد و قيام در برابر آن دستگاه فاسد و آن خاندان كثيف است؟! آري مقصد حسين مشخص است و هر عملي هم كه آن بزرگوار انجام مي دهد براي رسيدن به همان مقصد است، حركت از مدينه، آمدن به مكه، برخوردها، خطبه ها، مكالمات و گفتارها همه و همه به منظور دست يافتن به همان هدف و رسيدن به آن مقصد است با اين حساب جاي شگفت نيست كه حسين بن علي عليهماالسلام فرزند عمر (كه او را به بيعت با يزيد دعوت كرده بود! به ياري خود مي خواند و


از وي نصرت مي طلبد.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء (ع) ج 2 صفحه‏ي 22 چاپ تهران سال 1336 شمسي.