بازگشت

آيا حسين مي دانست كشته مي شود


اين پرسش ممكن است براي بسياري از خوانندگان پيش آيد كه آيا حسين (ع) مي دانست كشته مي شود؟ اگر مي دانست پس چرا از مدينه خارج شد و بسوي مكه و بالاخره عراق رهسپار گرديد؟. در پاسخ پرسش اول جمعي كه بسيار سطحي و ناپخته فكر مي كنند مي گويند فرزند فاطمه سلام اللَّه عليها نمي دانست كه مآل كار او شهادت و كشته شدن است! او با شك و ترديد از مدينه خارج گرديد و مكه را هم انتخاب كرد به اين علت كه آنجا بهترين مكانها براي نجات از حكومت استبدادي يزيد و مصون ماندن از تعرض وي بوده است! اما با صراحت بايد گفت كه اين پاسخ با واقعيت هيچگونه تماسي ندارد. مطالعه ي دقيق حوادث و پيش آمدهائي كه از همان اولين برخورد آن حضرت با فرماندار مدينه روي داد و مكالمات و


گفتارها و نوشته هائي كه از آن بزرگوار از همان هنگام بجاي ماند بخوبي نشان مي دهد كه حسين بن علي (ع) نه تنها از شهادت و مآل كار خود كاملا آگاهي داشت،بلكه هدف و مقصد آن حضرت و سياست خاصي كه براي رسيدن به آن هدف داشت بايد تعقيب شود از همان ابتداي كار مشخص و روشن بود حسين (ع) با قاطعيت و تصميم (نه با شك و ترديد) بسوي آن هدف در حركت بود و هر عملي كه انجام مي داد يا هر سخني كه ايراد مي فرمود در تعقيب از همان هدف و به پيروي از همان سياست مشخص بوده است، چگونه حسين (ع) از شهادت خود آگاه نبود با آنكه خود به خاندان ابيطالب فرمود كه پيغمبر خدا به خوابم آمد و بمن گفت: «گويا ترا مي بينم كه به زودي در خون خود غوطه ور هستي و در سرزميني بنام كرب وبلا سرت را از پيكر شريفت جدا مي سازند».

چگونه زاده ي زهرا از پايان كار آگاهي نداشت در حالي كه خود هنگام خروج از مدينه به ام سلمه فرمود: «من مي دانم بكجا مي روم و در چه نقطه اي به شهادت مي رسم؟!»

دانشمندان بزرگ اسلامي نوشته اند كه هنگام خروج از مدينه، ام سلمه نزد وي آمد و عرضه داشت:

يا بني لا تحزني بخروجك الي العراق فانّي سمعت جدك يقول يقتل ولدي الحسين بارض العراق في ارض يقال لها كربلا فقال لها يا اُماه و انا واللَّه أعلم ذلك و انّي مقتول لامحالة و ليس لي من هذا بد و اني واللَّه لا عرف اليوم الذي اقتل فيه و اعرف


من يقتلني اعرف البقعة التي ادفن فيها و اني اعرف من يقتل من اهل بيتي و قرابتي و شيعتي.... [1] .

يعني فرزندم با رفتن بسوي عراق مرا غمناك مساز زيرا من از جدت شنيدم كه مي فرمود فرزند من حسين در سرزمين عراق كشته مي شود- در محلي كه نام آن كربلا است حسين (ع) در پاسخ فرمود مادرم بخدا قسم من اين حقيقت را مي دانم و من حتماً كشته مي شود (و از نظر مصالح حياتي اسلام) براي من چاره اي جز انجام اين كار نيست و سوگند بخدا مي دانم در چه روز و به دست چه كسي كشته مي شوم و بخوبي مي شناسم آن مكاني را كه در آن دفن مي گردم و مي شناسم كساني از دوستان و نزديكانم كه با من به شهادت مي رسند».

آري اين شواهد قطعي و محكم سندهاي زنده است براي اثبات اين حقيقت كه حسين (ع) به خوبي از شهادت خود آگاه بود و پايان كار خويش را مي دانست، راستي بسيار شگفت انگيز است!! چگونه به آن حضرت نسبت مي دهند كه در انتخاب هدف و مقصد دچار ترديد بوده!!! در حاليكه آن بزرگوار در همان اولين برخوردي كه با فرماندار مدينه داشت صريحاً به وي فرمود «كسي مانند من با فردي مانند يزيد بيعت نخواهد كرد» و در پاسخ برادرش محمد حنفيه اظهار داشت:

«برادرم بخدا قسم اگر در جهان هيچ پناهگاه و مأمني براي من نباشد باز هم با فرزند معاويه بيعت نمي كنم»،


آري حسين بن علي عليهماالسلام علت حركت و هدف مشخص خويش را بطور هم آهنگ در چند مورد روشن ساخت، هنگامي كه با مروان سخن مي گويد و به حرفهاي ياوه اي او كه وي را به بيعت با يزيد دعوت مي كند پاسخ مي دهد و مي فرمايد: «بر اسلام ديگر سلام باد و بايد با آن وداع نمود زيرا امت به زمامداري مانند يزيد دچار گرديده».

و آنجا كه كنار قبر رسول خدا است، و ضمن مناجات با خداوند و استمداد از حضرتش عرضه مي دارد «خدايا من امر بمعروف را دوست دارم و منكر را انكار مي كنم با آن به نبرد برمي خيزم».

و باز در وصيت پر مغز و دل نشيني كه براي برادر ارجمندش محمد حنفيه- هنگام خروج از مدنيه- مي نگارد، و در آنجا نوشته «... من از مدينه خارج مي شوم به منظور اصلاح امت جدم، مي خواهم امر بمعروف كنم و نهي از منكر نمايم....».

با توجه به اين گفتارهاي صريح آيا بازهم در اين واقعيت مي توان ترديد كرد كه حسين (ع) از شهادت و پايان كار خود بخوبي آگاهي داشت و هم داراي هدفي مشخص و سياستي روشن بوده است؟!


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 10 صفحه‏ي 175 چاپ سنگي تهران سال 1301.