بازگشت

آيا حسين مي توانست تسليم گردد؟


خوانندگان عزيز- اكنون شما قضاوت كنيد، آيا در آن شرائط و موقعيت حساس كه حيات سياسي و اجتماعي اسلام به موئي بستگي داشت حسين (ع) مي توانست تسليم گردد؟!

آيا در آن هنگام جز دست زدن به يك قيام و نهضت خونين چاره اي وجود داشت؟!

معاويه كار را بجائي رسانده بود كه اگر چند سال ديگر به همان گونه مي گذشت ديگر مردم از اسلام چيزي نمي دانستند جز همان مسائلي كه خاندان بني اميه به آنها تعليم مي دادند و طبيعي است كه با اين ترتيب بزودي اسلام و زحمات پيغمبر و علي و خاندان معصومشان در دودمان بني اميه و افكار پليد آنان خلاصه مي شد. اسلامي كه بيان كننده مسائل و حامي آن بني اميه و خاندان بوسفيان يعني دشمنان واقعي همان اسلام باشند پيداست كه با اسلام واقعي و آن آئين آسماني هيچگونه شباهتي نخواهد داشت بلكه تنها حربه اي است در دست جباران كه از آن در راه تخدير هر چه بيشتر نيروي انسانها و استثمار دسترنج آنان بهره بر مي دارند.

اين تصوير بر آن فرض است كه ما بگوئيم يزيد بن معاويه هم مانند


پدر در علاقه و دلبستگي بدين تظاهر مي نمود، و چهره ي اسلام پناهي بخود مي گرفت اما حتي چنين فرضي هم تحقق نيافت زيرا فرزند معاويه علناً تمام اصول و معتقدات اسلامي را انكار كرد و مخالفت خويش را با اساس اسلام و با آورنده ي آن آشكارا اعلام نمود.

آيا در چنين شرائط حسين عليه السلام مي توانست د برابر آن ديكتاتور خونخوار تسليم شود و دست در دست او نهد؟!

آيا اين عمل بمنزله ي تسليم نمودن اسلام و انسانيت در برابر كفر والحاد و بيدادگري نبوده است؟!.

آيا امكان داشت كه يزيد بن معاويه پيغمبر عزيز اسلام را جاه طلب و خواهان قدرت و حكومت بخواند و نزول وحي را بر آن حضرت يكباره انكار كند و با اينحال حسين بن علي (ع) دست در دست او بنهد و با او سازش نمايد؟!

بيعت نمودن و حتي صلح حسين بن علي عليهماالسلام در آنروز نه تنها بدون ترديد زحمات پيغمبر و اساس اسلام را يكباره بخطر مي افكند بلكه موجب اضمحلال و نابودي مكتب انبياء و رنجهاي طاقت فرساي همه ي پيامبران قبل از اسلام هم مي گرديد.

من تصور مي كنم براي هر انسان هوشيار كه كمترين اطلاع درباره ي حوادث و تاريخ سياسي و اجتماعي اسلام از هنگام رحلت پيامبر عزيز تا عصر يزيد و دوران حكومت وي داشه باشد اين حقيقت (كه حسين (ع)) نمي توانست آن روز در برابر فرزند معاويه بي تفاوت باشد) تا آن حد آشكار


است كه براي وي هيچگونه جاي ترديد باقي نمي ماند.

حسين بن علي عليهماالسلام بخوبي مي داند كه اكنون سرنوشت اسلام و اديان آسماني مكتب عدالت و آزادي و خونهائي كه در راه حمايت از آنها به زمين ريخته شد همگي در دست اوست.

زاده ي زهراء سلام اللَّه عليها كاملا توجه دارد كه لحظات زندگي او از نظر شرائط تا آنجا حساس و حياتي است كه بقاي دين و آزادي و شرف و عدالت، يا محو و نابودي آنها به قيام و نهضت خونين او بستگي مستقيم دارد، آن بزرگوار براي اولين بار كه خبر زمامداري و تسلط يزيد را بر اجتماع مي شنود با صراحت تمام خطر نهائي و بزرگ آن حكومت را به مروان بن حكم اعلام كرده و مي فرمايد: «انا للَّه و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد.... [1] .

يعني ديگر بر اسلام سلام باد زيرا امت به زمامدار و فرمانگذاري مانند يزيد دچار گرديده».

اكنون آيا براي حسين عليه السلام امكان دارد كه با چنين زمامدار و فرمانگذاري كنار آيد تا او به اسلام و آورنده ي بزرگش ناسزا گويد در حالي كه فرزند همان پيغمبر در كنار سفره ي وي باشد؟! او از مي و غنا سخن بگويد و قماربازي و سگ بازي كند و داستان قيامت و بهشت و حور را علناً افسانه و خرافات بخواند و با اين حال فرزند علي حكومت او را


به رسميت بشناسد و دست در دست او بنهد؟!

آيا اگر سيدالشهداء چنين عملي را انجام مي داد با دست خود حكم محو و نابودي اسلام را امضاء نمي كرد و اجتماع را بدوران كفر و شرك، بگناه و آلودگي و انسانيت را به بردگي و تسليم در برابر ظلم و بيدادگري سوق نمي داد؟!

فرزند معاويه كه همه ي منابع قدرت و نيرو را در اختيار دارد و با نيرنگها و حيله گريهاي بابش از ارتش و اقتصاد گرفته تا محرابها و منبرها، راويان حديث و خطباء همه و همه را در خدمت به خود استخدام كرده.

اگر زاده ي پيغمبر و جگر گوشه ي رسول خدا هم با او كنار آيد و در برابرش تسليم گردد راستي بنا بفرموده ي آن حضرت مي بايست ديگر فاتحه ي اسلام و قرآن عدالت و آزادي را براي هميشه خواند و با تمام مكتب هاي آسماني و پيامبران الهي براي ابد وداع نمود، در اينجا ممكن است پرسش شود كه چرا حسين عليه السلام حقايق تلخ و گذشته و شرائط دردناك آن روز را با اجتماع اسلامي در ميان نگذاشت و آنها را با گفتار و سخن از آن خواب مرگبار كه به فنا و سقوط هميشگي آنها مي پيوست بيدار نكرد؟ در پاسخ گوئيم:

اولا- با در نظر گرفتن شرائط و امكانات زندگي آنروز امكان دسترسي براي حسين بن علي عليهماالسلام به مردم مسلمان وجود نداشت، حسين (ع) چگونه مي توانست در آن عصر و با آن شرائط حقايق گفتني را بگوش همه ي مردم برساند؟! آن حضرت حداكثر امكان داشت تا با


مردم مدينه سخن بگويد (هر چند با تسلطي كه بني اميه در آنروز بر سراسر كشور داشتند چنين امكاني حتي در آنجا هم براي او وجود نداشت).

و ثانياً- مگر فساد و انحرافات ريشه دار را كه طي دهها سال با پشت هم اندازي و حيله گريهاي حكومتها بطور عميق در اجتماعي رسوخ يافت مي توان تنها با سخن از ميان برداشت و آثار آنرا يكباره محو ساخت؟!.

آيا ممكن است يك فساد اساسي و همگاني را كه از دستگاه رهبري و قدرت گرفته تا داخل محرابها و منبرها بر همه جا حكومت مي كند فقط با حرف زدن و صحبت كردن ريشه كن ساخت.

حسين بن علي عليهماالسلام بخوبي درك كرد كه فريادها و نعره هائي كه از لابلاي سخن و گفتار در آن شرائط بگوش مردم برسد كمترين اثر را در بيداري آن خفتگان تيره بخت نخواهد داشت، زاده ي پيغمبر ديد تنها وسيله براي بيدار نمودن آن اجتماع يك انقلاب و قيام خونين است، انقلابي كه سيلاب خون بوجود آورد تا آن خفتگان افسون شده را از جاي بر كند و كاخ بيدادگران را بلرزه اندازد.

آري حسين عليه السلام براي حفظ اسلام و قرآن عدالت و انسانيت چاره نداشت جز آنكه در برابر آن فرعون خونخوار تسليم نشود و مخالفت خويش را با وي آشكار سازد هر چند اين عمل به قيمت كشته گشتن وي و ياران عزيز او و اسارت خاندان پاكش تمام گردد.

حسين بن علي (ع) از گفتار و سخن صرف نظر نكرد اما ديد اين


كار در ابتدا مؤثر نيست زيرا قدرت در دست رقيب است و او با استفاده ي از زورمندي خويش مي تواند اثر سخن را خنثي كند و آنرا بي خاصيت سازد.

حسن عليه السلام با امت اسلامي سخن گفت و حقايق گفتني را بيان كرد، اما نه شخصاً و در اول كار، او ديد در ابتدا بايد آن قيام سرخ و نهضت خويش را بوجود آورد تا افكار آن مرده دلان را بيدار كند و آنها را براي پذيرش حقايق آماده سازد. آنگاه وسيله ي زبانهاي گوياي خود كه در حال اسارت و در غل و زنجير بودند تا بشريت را از اسارت و بردگي نجات بخشند.

آري با زبان آنان نداي انساني خويش را به گوش جهانيان رساند و هدفهاي اسلامي و انساني خود را به همگان تفهيم كرد.

خواهران و فرزندان اسير او پس از شهادت وي سخن گفتند و حقايق گفتني را بيان كردند، اما سخني كه پشتوانه ي آن خونهاي پاك و مقدس گلگون كفنان كربلا بوده است و در نتيجه تا اعماق قلوب جهانيان و انسانيت اثر گذارد و اسلام و عدالت،آزادي و فضيلت را از سقوط و نابودي حتمي نجات بخشيد.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ حالات سيدالشهداء (ع) جزء اول چاپ جديد صفحه‏ي 388.