بازگشت

چهره ي كفرآلود يزيد


از موارد صريح و روشني كه يزيد اصولي ترين معتقدات اسلامي را يكباره انكار مي كند و بغض و عناد خويش را نسبت به پيامبر عاليقدر اسلام صلي اللَّه عليه و آله علني مي سازد اشعاري است كه وي پس از شهادت حضرت حسين بن علي عليهماالسلام، هنگام ورود اسراء به شام در مجمع عمومي سروده است در آن روز كه فرزند معاويه در فكر كوتاه و ضعيفش خود را از هر نظر پيروز مي ديد و تنها رقيب سرسخت و تسليم ناشدني خويش را كشته و خاندان مقدس آن حضرت را در برابر خود اسير مشاهده مي نمود آنچنان غرور و نخوت بر مغز پليدش غلبه كرد و قدرت كاذب او وي را سرمست ساخت كه به غلط تصور كرد كارها ديگر به پايان رسيده و تمام هدفهاي شيطاني او و پدرش انجام شده و ديگر از اسلام و خاندان پيغمبر اسمي باقي نخواهد ماند!!!.

در آنجا بود كه پرده از روي عقايد باطني خويش برداشت و افكار جهنمي خود را صريحاً در آن مجلس بزرگ و عظيمي كه بوجود آورده بود روشن ساخت وي ضمن اشعاري گفت:



ليت أشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل



لست من خندف ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل



قد اخذنا من علي ثارنا

و قتلنا الفارس اللّيث البطل



و قتلنا القرن من ساداتهم

و عدلناه ببدر فانعدل



فجزيناهم ببدر مثلها

و باحد يوم احد فاعتدل



لو رأوه لاستهلوا فرحاً

ثم قالوا يا يزيد لا تشل






و كذاك الشيخ اوصاني به

فاتبعت الشيخ فيما قد سئل



[1] .

يعني اي كاش پدران من، آنهائي كه در جنگ بدر كشته شدند مي بودند و ناله هاي خزرج را از فرود آمدن نيزه ها مي شنيدند- محمد (ص) با ملك و حكومت بازي كرد نه وحي بر او نازل شده بود و نه از آسمان خبري داشت- من از قبيله ي خود نيستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگيرم آنچه كه او درباره ي پدران من انجام داد- ما خوني از علي طلب داشتيم گرفتيم و سوار دلاور چون شير را كشتيم- ما در زمان خود بزرگان آنها (بني هاشم) را كشتيم و اين كار مساوي بود با آنچه كه آنها در بدر نسبت به قبيله ي ما انجام دادند. ما آنها را به آنچه كه در بدر نسبت بما انجام داده بودند مجازات نموديم و در رزو احد هم آنها را پاداش داديم.

اگر پدران من مي ديدند آنچه كه من نسبت به فرزندان احمد در كربلا انجام دادم هر آينه از كثرت شادي و سرور فرياد برمي آوردند و مي گفتند اي يزيد دست تو شل مباد- اين انتقامي كه من از بني هاشم گرفتم همان وصيتي است كه پدرم بمن نمود و من فرمان او را متابعت كردم و خواسته ي او را انجام دادم».

در اين اشعار يزيد ديگر چيزي در دل نگه نداشت و آنچه كه در نهاد وي پنهان بود صريحاً بيان كرد. فرزند معاويه در اينجا با صراحت


داستان وحي و نبوت را انكار كرده و ادعاي آنرا از جانب حضرت محمد (ص) تنها براي بدست آوردن حكومت و قبضه كردن قدرت مي داند، يزيد در اين گفتار علناً از مشركين و كفار قريش كه در جنگ بدر شركت داشتند حمايت مي كند و بر مصائب آنان تأسف مي خورد!!

اين فرزند زاده ي هند از حادثه ي كربلا و شهادت فرزند رسول خدا سخت مسرور است و آنرا به حساب انتقامي از كشته شدگان بني اميه و مشركين در جنگ بدر مي گذارد،نوه ي ابوسفيان در اين اشعار آرزو مي كند كه اي كاش پدران وي و دشمنان پيغمبر مي بودند و حادثه ي خونين طف را مي ديدند و آنگاه از خوشحالي و سرور نعره مي كشيدند و به او مي گفتند اي يزيد دست تو شل مباد!!! آري اينست حامي دين و پناهگاه اسلام آن كسي كه مسئوليت مستقيم حفظ قرآن و آئين و مصالح ملت اسلامي را بر عهده گرفته است!!!.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ حالات حضرت سيد الشهداء جزء سوم صفحه‏ي 136 چاپ تهران سال 1336 شمسي- الغدير ج 3 صفحه‏ي 260 چاپ تهران.