بازگشت

يزيد الحاد مي ورزد و تكفير مي شود


يزيد بن معاويه در پرده دري و بي اعتنائي نسبت به اسلام و معتقدات مذهبي تا آنجا پيش رفت كه در يكي از اشعارش صريحا الحاد مي ورزد و عقايد كثيف و شيطاني خويش را آشكارا بيان مي كند، در اين گفتار


آنچنان بي پرده سخن گفت كه يكي از علماي اهل سنت تنها همان اشعار را براي اثبات كفر و زندقه ي وي كافي مي داند.

ابن جوزي حنبلي مورخ مشهور اسلامي پيش از آنكه به نقل اين قسمت از اشعار وي بپردازد استنباط خود را از آن درباره ي عقايد يزيد اينگونه مي نويسد:

«از شواهدي كه بر كفر و زندقه ي يزيد گواهي مي دهد چه رسد به سب و لعن او- اشعاري است كه بخوبي از الحاد وي سخن مي گويد و از خبث طينت و سوء اعتقاد او (نسبت به اسلام و معتقدات آسماني آن) پرده برمي دارد.

قصيده اي است از وي كه از اينجا شروع مي شود: اي عليه [1] نزد من بيا و به من شراب بده و نغمه بخوان زيرا من مناجات (با خدا) را دوست نمي دارم، (اي عليه) داستان جدم ابوسفيان را كه بلند منزلت بود براي من بخوان آن هنگاميكه (براي جنگ با مسلمين) به احد رفته بود (و آنچنان در برابر محمد (ص) مقاومت نمود و از مسلمين كشت) تا آنكه گريه كنندگان و نوحه گراني اقامه كرد (كه بركشته گان مسلمانان گريه كنند)اي عليه- بيا نزد من و به من خمر بنوشان، خمري كه تشنه گان آنرا اختيار كنند-خمري كه از انگورهاي شام به دست آمده باشد- اي عليه، هنگاميكه ما به گذشته (در دوارن جاهليت) نگاه مي كنيم مي بينيم


نوشيدن شراب پي درپي حلال بوده است، اي ام احيم [2] پس از مرگم شوهر اختيار كن و آرزوي ملاقات مرا (در قيامت) در دل مدار زيرا آنچه كه درباره ي قيامت و روز رستاخيز گفته اند سخنان تاريك و باطلي است كه براي دل فراموشي مي آورد، من بايد به زيارت محمد (ص) بروم اما در حاليكه خمر نوشيده باشم- خمري كه استخوانهاي مرا سيراب كند!!! [3] .

يزيد در اينجا بي شرمانه ترين سخنان كفرآميز را بيان كرده و كثيف ترين پندارهاي پليد خود را صريحاً آشكار ساخت، در اين اشعار فرزند معاويه نه تنها سخن از مي و خمر به ميان مي آورد و از آن پياله هاي پي درپي مي مي طلبد بلكه مي گويد من راز و نياز با خدا را دوست ندارم و به نغمه ها و ترنمات معشوقه ي خود «عليه» دل بسته ام. يزيد در اينجا از ابوسفيان و جنگهاي وي عليه اسلام سخن به ميان مي آورد و از اينكه او جمع زيادي از مسلمين را در (احد) به شهادت رساند و زنان مسلمان بر آنها گريه كردند احساس لذت مي كند و از سوگلي خود مي خواهد آن داستان را براي وي ترنم كند!!

آنگاه دامنه ي اشعار را به قيامت و روز رستاخيز مي كشاند و با صراحت آنرا پنداري باطل و اعتقادي تاريك و ظلماني مي نامد و بالاخره در پايان اين قصيده ي شوم زشت ترين تعبيرات و اهانتها را بر زبان آورده و مي گويد من بايد مست و مخمور و سيرآب از خمر به زيارت محمد


(ص) بروم!!!

اينست رهبر جهان اسلام!!! و زمامدار حكومت اسلامي كه به جانشيني از پيغمبر قدرت را در دست گرفته است!!!


پاورقي

[1] نام يکي از معشوقه‏هاي او بوده است.

[2] ام‏احيم کنيه‏ي همان عليه بوده است.

[3] تذکره ابن‏جوزي صفحه‏ي 164.