بازگشت

عشق بازيهاي يزيد


فرزند معاويه آنچنان به مصالح اجتماع و ملت اسلامي بي اعتنا است كه دردناكترين حادثه و پيش آمدها براي آنان (اگر به عشقبازي هاي او لطمه اي نزند) كوچكترين تأسف و تأثر براي وي بوجود نمي آورد، يزدي مي خواهد خوش باشد و با سوگلي هاي خود سرگرم، خواه ملت در آسايش باشد يا در بدبختي، سعادتمند باشد يا تيره بخت!!!

مورخين بزرگ داستانهاي فراواني در عشقبازيهاي يزيد و رسوائيهاي او نقل كرده اند و از آن جمله قضيه اي كه در آن بي اعتنائي نوه ي ابوسفيان به مصالح عمومي و سرنوشت ديگران بخوبي مجسم و آشكار است، ابن اثير و ديگران مي نويسند.

«در سال چهل و نه هجري معاويه جمع زيادي از مسلمين را براي جنگ به سوي روم فرستاد و سفيان ابن عوف را فرمانده آنان قرار داد و به يزيد فرزند خود هم گفت تا با آنها در جنگ شركت جويد، يزيد


كوتاهي كرد و تمارض نمود و بسوي روم حركت نكرد، معاويه هم او را معذور داشت و از وي چشم پوشيد. اتفاقاً در آن جنگ گرسنگي، تب و سينه درد شديدي به مردم مسلمان روي آورد. هنگامي كه اين خبر به يزيد رسيد وي در «ديرمران» با يكي از معشوقه ها و سوگلي هايش معروف به ام كلثوم به عياشي سرگرم بود در آنجا اين اشعار را سرود:

«مرا باك نيست اگر در فرقد و نه مسلمين دچار تب و سينه درد شديد شدند در اين هنگام كه در ديرمران بر بالشها تكيه زدم و نزد من ام كلثوم است». [1] .

در اين اشعار يزيد صريحاً مي گويد اگر ام كلثوم در آغوش من باشد هيچ غمي ندارم از اينكه مردم مسلمان در يك نقطه ي دور دست دچار تب و مرض گردند و گرسنگي آنها را رنج دهد!!!

آري اينست دورنماي فكري آن مردي كه حكومت اسلامي را پس از معاويه در دست مي گيرد!!!


پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير ج 3 صفحه‏ي 18 چاپ مصر سال 1301- تاريخ يعقوبي ج 2 صفحه‏ي 204 چاپ نجف سال 1358 هجري.