بازگشت

بيعت معاويه با زبير


چهارمين مورد كه معاويه بازي گريهاي خود را براي رسيدن به حكومت و در هم كوبيدن خصم خود (علي عليه السلام) آشكار مي سازد نامه ايست كه وي پس از كشته شدن عثمان به زبير مي نويسد و در آن او را به لقب اميرالمؤمنين خطاب مي كند! چرا؟ زاده ي هند مي داند كه علي ابن ابي طالب يعني مرد كه پس از قتل عثمان به حكومت رسيد فردي نيست كه با او همكاري كند و وي را در پست خود ابقاء نمايد، معاويه اطمينان دارد كه علي عليه السلام دست ستمگران و ناپاكان را از دامن اجتماع و حكومت اسلامي كوتاه خواهد ساخت و اجازه نخواهد داد، انگلهائي مانند وي بر همه چيز مردم مسلط گردند. بنابراين بايد چاره بيانديشد تا بتوان سالياني دراز همچنان در رأس قدرت شامات بماند اكنون مي بيند كه تنها راه دست يافتن به اين آرزو اينست كه عليه حكومت علي (ع) دست به خرابكاري زند و شورشهاي داخلي ايجاد نمايد تا از اين راه به آن بزرگوار فرصت ندهد برنامه هاي اسلام، و اصلاحي خويش را براي


ريشه كن ساختن ماده هاي فساد كه در اجتماع با دست حكومتهاي گذشته بوجود آمده بود اجراء سازد، به اين منظور معاويه بايد از زبير و طلحه استفاده كند زيرا اين دو نفر كه خود را در حكومت علي عليه السلام كامياب نمي بينند و مطمئنند كه اميرالمؤمنين آن كس نيست كه بشود در خلافت وي قدرت و ثروتي بي حساب اندوخته ساخت درصدد برمي آيند در برابر آن حضرت به مخالفت برخيزند پس چه بهتر كه معاويه هم (كه اكنون با آنها هدف مشترك دارد) از اين فرصت استفاده كند و نامه اي فريبكارانه به آنها بنويسد. متن نامه چنين است:

«به بنده ي خدا زبير اميرالمؤمنين از معاويه فرزند ابي سفيان سلام بر تو. بعد پس بدرستي كه من از اهل شام براي تو بيعت گرفتم. و آنها پذيرفتند و (بر خلافت تو) اجتماع كردند همانگونه كه شير دوشيده جمع مي شود، پس همت خود را بگمار براي (تصرف) كوفه و بصره مبادا فرزند ابي طالب بسوي اين دو شهر بر شما پيشي گيرد زيرا (اگر علي اين دو را متصرف شود) ديگر چيزي بعد از كوفه و بصره نيست. و من بيعت كردم با طلحة بن عبيداللَّه بعد از تو پس خونخواهي عثمان را آشكار سازيد و مردم را بسوي آن بخوانيد و بايد شما (در اين راه) كوشش كنيد و با سرعت و شتاب عمل انجام دهيد...» [1] .

در اين نامه معاويه زبير را اميرالمؤمنين مي خواند! و به او مي نويسد كه من از اهل شام براي تو بيعت گرفتم و همه ي آنها بر خلافت تو اجتماع كرده اند!!


با آنكه در هيچيك از تواريخ جهان ننوشته اند كه در شام چنين حادثه اي واقع شده باشد و معاويه از مردم آنجا براي زبير بيعت گرفته باشد!! آيا ممكن است تصور شود كه معاويه به راستي خود با زبير به عنوان خلافت بيعت كرده بود؟! آيا كسي هست كه نداند اين نامه تنها يك سرچشمه دارد و آن هم تحريك زبير و طلحه به ايجاد شورش در برابر علي عليه السلام و در نتيجه محفوظ ماندن وي در رأس قدرت شامات تا هنگامي كه زمنيه ي خلافت براي او آماده گردد؟!

معاويه نه به زبير و طلحه عقيده دارد و نه باصل خلافت به معناي اسلامي آن، او مي خواهد از وجود اين دو ناراضي و جاه طلب در راه رسيدن به هدفهاي شيطاني خود بهره بردارد، شاهد اين مدعا متن نامه ي او است در آنجا پس از آنكه داستان ساختگي بيعت گرفتن از مردم شام را براي زبير مي نگارد بلافصله از اين مقدمه مي گذرد و عجولانه به ذي المقدمه مي رسد و او را راهنمائي مي كند كه بصره و كوفه را متصرف شود! و خون خواهي عثمان را بهانه سازد و بدين وسيله مردم را عليه علي بن ابي طالب (ع) تحريك نمايد و بشوراند و از آنها مي خواهد در اينراه كوشش و سرعت كنند تا مبادا فرصت از دست برود!! با توجه به اين متن آيا باز هم مي توان در هدف اصلي معاويه كه چيزي جز نيرنگ بازي و فريبكاري براي رسيدن به قدرت نبود ترديد كرد؟! آيا تنها همين نوشته كافي نيست تا اثبات كند وي به اصول و مقررات اسلامي تا آنجا بي اعتنا است كه حاضر مي شود به زبير اميرالمؤمنين خطاب كند و به دروغ به او بنويسد كه من از مردم شام


براي تو بيعت گرفتم تا بدين وسيله آن بيچاره را آلت اجراي مقاصد شوم خود سازد و براي ايجاد شورش در برابر علي عليه السلام از او استفاده نمايد؟!


پاورقي

[1] الغدير ج 10 صفحه‏ي 327 چاپ تهران.