بازگشت

معاويه يا جرثومه نيرنگ و فريب


دومين عاملي كه در بررسي اسرار صلح حضرت حسن عليه السلام بايد مورد توجه قرار گيرد، بودن يك جرثومه ي نيرنگ و فريب همانند معاويه در برابر آن امام است، مردي كه نيرنگ بازي و فريب كاري او تا آنجاست كه تواند حكومت خويش را در حساسترين لحظاتي كه در معرض سقوط حتمي قرار داشت با يك عمل ساده و كوچك نجات بخشد. يعني در جنگ صفين در آن هنگام كه تا پايان حكومت ننگين او چند روز بيشتر باقي نمانده بود در آنجا معاويه با يك عمل شيطاني و بلند كردن قرآن ها بر بالاي نيزه اختلاف عميقي در لشگر علي عليه السلام بوجود آورد و در نتيجه خود را از يك شكست سخت نظامي رهائي داد. معاويه فردي بود كه نه تنها افكار پليد و ضد اسلامي


خود را كاملا در پشت پرده قرار مي داد بلكه تظاهر او به حمايت از اسلام و اجراي مقررات دين تا جايي بود كه بسياري از مسلمانان ساده دل و سطحي را در جنگ با وي دچار ترديد مي نمود.

نصر بن مزاحم كوفي درباره ي ربيع بن خيثم كه از زهاد ثمانيه است مي نويسد [1] . «جمعي از اصحاب عبداللَّه بن مسعود كه ربيع بن خيثم هم يكي از آنان بود نزد علي بن ابيطالب عليه السلام آمدند و تعداد آنان در آن روز چهارصد نفر بود و به آن حضرت گفتند يا اميرالمؤمنين ما در اين جنگ (صفين) دچار ترديد شديم (!!!) با آنكه به فضل شما آشنائي داريم، نه ما و نه شما و نه مسلمين از كساني كه با دشمن (كفار) مبارزه و پيكار كنند بي نياز نيستيم پس ما را بسوي يكي از اين سرحدات و مرزها بفرست تا در آنجا باشيم و با كفار جنگ كنيم». در اينجا ربيع بن خيثم و ياران او با آنكه بعظمت مقام علي عليه السلام اعتراف دارند با اين حال به علت تظاهر معاويه در حمايت از اسلام در جنگ با وي دچار ترديد مي گردند. باز نصر بن مزاحم نقل مي كند كه مردي از ياران اميرالمؤمنين در جنگ صفين نزد عمار ياسر آمد و به وي گفت كه من هنگام خروج از كوفه تا ديشب در باطل بودن معاويه و لزوم جنگ با وي ترديد نداشتم، اما اكنون دچار ترديد شدم زيرا مي بينم ما اذان مي گوئيم آنها هم اذان مي گويند، ما نماز مي گذاريم آنها هم نماز مي گذارند.... [2] .

آري معاويه نه تنها ظواهر اسلام را تا آن حد


رعايت مي نمود كه توانست قشر سطحي و كم درس اجتماع را در جنگ با خود دچار ترديد سازد بلكه امكان يافت با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتي خود سب و لعن به علي بن ابيطالب عليه السلام را در بين مردم شايع ساخته و خود را حامي و دلسوز اسلام ولي آن حضرت را دشمن دين و دور از اسلام معرفي نمايد!!!.

خواننده ي عزيز- با توجه به وضع خاص معاويه نيرنگ بازيهائي كه او در دوران مختلف حكومت خود انجام داد اين حققت بخوبي آشكار مي شود كه اگر امام مجتبي عليه السلام بعد از آن همه پيمان شكنيهاي كوبنده ي ياران خود و شرائط تلخ و ناگواري كه تا هنگام صلح براي آن حضرت پيش آمده بود باز هم با معاويه پيكار مي كرد نه تنها او و همه ي نزديكانش بدون ترديد كشته مي شدند. بلكه آن شهادت در آن روز بي اثر مي شد و معاويه اجازه نمي داد تا از آن در راه حفظ قرآن و مصالح واقعي جهان اسلام بهره اي بردارند، اگر در آن روز امام دوم و بني هاشم كشته مي شدند معاويه مي توانست با فريبكاريهاي خاصي كه داشت و تظاهرات شديدي كه در حمايت از اسلام مي نمود و با استفاده از دستگاه وسيع تبليغاتي كه از راويان حديث گرفته تا محراب و منبر همه را در آن روز در اختيار داشت شهادت آن خاندان فضيلت را يكباره بي اثر سازد و در اين صورت ميدان تنها براي يكه تازيهاي زاده ي هند و اجراي هدفهاي حقيقي و واقعي او كه تا آنروز سخت در استتار و در زير پرده بود كاملا آماده مي گرديد، امام مجتبي عليه السلام خود به اين نكته بخوبي توجه داشت كه نبايد با شهادت خود و نزديكانش در آن شرائط ميدان اجتماع را براي


معاويه و بني اميه براي محو و نابودي اسلام و تسلط استبداد و ستم بر آزادي و عدالت آزاد بگذارد، اگر ما ديديم كه حضرت حسين عليه السلام با شهادت و جانبازي خود و يارانش توانست حكومت استبداد و ستم بني اميه را به آتش رسوائي و فضيحت بكشد و آن دودمان كثيف و پليد را به سقوط حتمي و قطعي برساند اين به علت آمادگي صدها شرائط و از آن جمله ناپختگي و بي تجربگي خاصي بود كه در زاده فرزند هند يزيد وجود داشت، شرائطي كه هيچيك از آنها در عصر معاويه به چشم نمي خورد.

بي جهت نيست كه مي بينيم حضرت حسين عليه السلام يعني همان مردي كه در اولين روزهاي قدرت يزيد در قيام خونين و انقلاب سرخ خويش عليه آن ديكتاتور هيچگونه ترديد به خود راه نمي دهد هنگامي كه با حكومت معاويه مواجه مي گردد و در تمام مدت آن ده سالي كه در عصر امامتش با آن جبار حيله گر بسر مي برد هيچگونه قيام و نهضتي انجام نمي دهد بلكه همان مي كند كه برادر بزرگوارش حسن بن علي عليهماالسلام كرده بود يعني معاويه را ترك مي گويد و متعرض وي نمي شود.

آري اينجا است كه مي توان گفت (با صرف نظر از معتقدات مذهبي) اگر ما تنها با ديد يك انسان بي طرف- ولي بيدار و روشن- به آنچه كه در عصر حضرت حسن عليه السلام گذشته بنگريم مي بينيم كه جز به آنچه كه آن بزرگوار عمل كرده بود راهي نيست و مصالح اجتماع و اسلام همان را ايجاب مي نمود كه آن سبط اكبر عملي ساخت آري شرائط امام حسن عليه السلام آنگونه بود كه چهره جنگ و پيكار و مقاومت يعني حسين عليه السلام هم


در آن شرائط و در هنگام برخورد با زاده ي هند معاويه راهي را برمي گزيند كه برادر بزرگش پيش از او بالاخره و به ناچار آنرا برگزيده بود و اين خود براي انعكاس وضع نامساعد آن عصر براي جنگ و پيكار كافي است.


پاورقي

[1] سفينةالبحار ج 1 صفحه‏ي 506.

[2] کتاب صفين تاليف نصر بن مزاحم کوفي صفحه‏ي 166 چاپ تهران سال 1301 هجري.