بازگشت

علي با ستمگران همكاري نمي كند


دومين قدم مهم اصلاحي كه علي عليه السلام در همان روزهاي اول خلافت خود برداشت فرماني بود كه براي عزل ستمگران و افراد آلوده اي كه از عمال حكومت و در شمار همكاران خلفاي گذشته بودند، صادر كرد. مغيرة بن شعبه مي گويد من در اوائل خلافت نزد آن حضرت رفتم و بوي گفتم ترا نصيحت مي كنم كه عمال عثمان را عوض نكنيد و آنها را همچنان بر پست هايشاي ابقاء نمائيد. آن بزرگوار نپذيرفت و فرمود: واللَّه لا اداهن في ديني. يعني بخدا قسم من در اجراي وظائف مذهبي خود دوروئي نمي كنم». مي گويد، به وي گفتم پس معاويه را از استانداري شام بر كنار مساز زيرا او هم در زمان عثمان و هم در زمان خلافت


عمر در آنجا حكومت داشت در پاسخم گفت: لا واللَّه لا استعمل معاوية يومين ابداً [1] يعني نه بخدا. من هيچگاه براي دو روز هم با معاويه همكاري نمي كنم. يكي از مورخين مي نويسد علي عليه السلام در پاسخ مغيرة فرمود: أتضمن لي عمري يا مغيرة فيما بين توليه الي خلعه؟ يعني اگر امروز من معاويه را در پست وي ابقاء كنم آيا ضمانت مي كني كه من زنده بمانم تا بتوانم در آينده او را از اين مقام بركنار سازم؟سپس گفت و ما كنت متخذي المضلين عضداً [2] .

اين بود آن دو قسمت مهم از برنامه ي داخلي حكومت علي عليه السلام. اما پيدا است كه اجراي اين دو اصل با چه مخالفتهاي سخت و كوبنده اي مواجه خواهد شد.

حكومتي كه از يك طرف نه تنها بخواهد اموال عمومي را بشدت از حيف و ميل شدن حفظ كند بلكه با صراحت اعلام دارد اموالي كه حكومت عثمان بدون جهت و بر خلاف قانون به افراد داده است آنها را به بيت المال برمي گردانم و از سوي ديگر بخواهد دست ستمگران و فرمانرواياني كه با زمانداران گذشته همكاري مي كردند از دامان مردم و حكومت اسلامي براي هميشه كوتاه سازد. طبيعي است كه اين حكومت مشكلات فراواني را در پيش خواهد داشت. مشكلاتي كه اجازه نخواهد داد وي دست بكار شود تا حداقل بتواند ناهمواريهاي خطرناكي كه در اجتماع اسلامي از نظر تجاوز به قانون و به اموال عمومي و مسلط گشتن جمعي افراد كثيف آلوده بر همه چيز مردم بوجود آمده بود از بين برده و راه را


براي پيشرفت امت و حكومت به طور صحيح هموار سازد.

آري با توجه به اين قسمتها است كه پاسخ اين پرسش به خوبي روشن مي شود. كه چرا علي عليه السلام در مدت كوتاه خلافت خود مواجه با مخالفت هاي سخت دشمنان داخلي گرديده و بيشتر اوقات خويش را در جبهه هاي جنگ با آنان گذرانده است؟ رمز اين مخالفتها و شورشها را بايد در روش عدل حكومت آن حضرت جستجو كرد، طلحه و زبير كه گمان مي كردند با رسيدن علي بن ابيطالب به مقام خلافت، مي توانند دو استان مهم كشور (مصر و بصره) را در اختيار گرفته و براي مدتها طولاني با خاطري آسوده از مقام و اموال عمومي حداكثر بهره را بردارند، اما هنگامي كه سختگيري بجا و مراقبت شديد آن حضرت را در حفظ بيت المال و رعايت حقوق مردم مشاهده كردند و از رسيدن به آمال و آرزوهاي خويش مأيوس گشتند درصدد شورش برآمدند و با تحريك عايشه و دستياري او جنگ جمل را در (بصره) بوجود آوردند.

اين شورش اگر چه بزودي پايان يافت ولي هنوز علي عليه السلام از خستگي جنگ جمل نياسوده بود كه معاويه از شام سر برداشت و به بهانه ي خونخواهي عثمان جنگ صفين را بوجود آورد. جنگ صفين نزديك بود به نفع آن حضرت خاتمه پيدا كند و براي هميشه قدرت خاندان بني اميه و حكومت بيدادگري و ستم ريشه كن شود كه معاويه دست به نيرنگ عجيبي زد، نيرنگي كه تنها حماقت بسياري از لشكريان علي آنرا به ثمر رساند. معاويه در آن لحظات حساس كه تا پايان حكومت رسوا و شكست قطعي او


چند روزي بيشتر باقي نمانده بود، دستور داد تمام قرآنهائي كه در بين لشكر يافت مي شد بر بالاي نيزه كنند و لشكر علي عليه السلام را به آن دعوت نمايند. دستور معاويه اجراء شد و بنا به نقل مسعودي پانصد قرآن بر بالاي نيزه بلند گرديد [3] ، در اينجا ناداني و حماقت جمع زيادي از لشكريان اميرالمؤمنين كار خود را كرد و به نيرنگ معاويه ثمر بخشيد همان ناداني و حماقتي كه همواره پشتوانه نيرومندي براي شيادان و شرخواهان جامعه بوده است! علي عليه السلام آنچه فرمود: اين عمل خدعه است و به منظور جلوگيري از شكست حتمي اوست در آن جمع مؤثر واقع نشد.

و در نتيجه كار به حكميت رسيد، ولي در انتخاب فردي كه از طرف اميرالمؤمنين بايد، به حكميت برود باز فرمان آن حضرت را نپذيرفتند و خلاصه بعد از آن همه رنج و تحمل تلفات و مشكلات جنگ، آن بزرگوار به كوفه بازگشتند. اما باز چند روزي بيشتر از جنگ صفين نگذشت كه همان ابلهان كه از داخل لشكر به مخالفت با آن حضرت برخاسته بودند- مخالفتي كه موجب پيروزي و نجات معاويه و حكومت وي گرديده بود، همان جمع به نام خوارج قيام كردند و جنگ سومي را در برابر اميرالمؤمنين بوجود آوردند. اين جنگ هم هر چند بزودي به نفع علي (ع) پايان يافت ولي باز هم آن حضرت نتوانست برنامه هاي اصلاحي وسيع خويش را اجراء كرده و ناهمواريهاي هولناك حكومت هاي گذشته را هموار سازد.

زيرا معاويه با يك قدرت و نفوذ كافي در شام همچنان حكومت


مي كرد و همواره در صدد خرابكاري و ايجاد شورش در برابر علي بن ابيطالب (ع) بوده است.

گاهي ارتش غارتگر خود را به شهرهاي دور افتاده اي كه در تحت تسلط آن بزرگوار بود مي فرستاد و آنها پس از غارت بيت المال و دستبردهائي كه به اموال مردم مي زدند و كشتن فرماندار آن حضرت و به قتل رساندن جمع زيادي از مسلمين بسوي شام برمي گشتند. اينگونه اخبار ناگوار و كوبنده يكي بعد از ديگري به آن حضرت مي رسيد. در آن لحظات آن بزرگوار مردم كوفه را جمع مي كرد و آن خبرهاي ناراحت كننده را به اطلاع آنها مي رساند. و از آنان مي خواست كه در برابر اين اعمال ننگين و تجاوزات، عكس العمل نشان دهند و با يك جنبش عمومي اساس حكومت شيطاني معاويه و خاندان بني اميه را براي هميشه درهم بريزند، اما متأسفانه هيچگونه جواب مثبت از جانب مردم نمي شنيد.

اين حوادث در روزهاي آخر حكومت علي عليه السلام انجام مي گرفت در آن زمان كه ديگر عمار ياسر و مالك اشتر و محمد بن ابي بكر و شخصيتهاي بزرگي مانند آنان در بين مردم نبودند و ياران با وفاي آن حضرت يكي بعد از ديگري در جنگ صفين و يا با نيرنگ معاويه كشته شده و از دست رفته بودند.

در يكي از خطبه هاي هيجان انگيز خود علي عليه السلام ناراحتي شديد خويش را از سكوت مرگبار پيروان خود در برابر ستمگريها و بيدادگريهاي معاويه با صراحت بيان مي كند، اين خطبه هنگامي ايراد


گرديد كه به آن حضرت اطلاع دادند معاويه، سفيان بن عوف را براي غارتگري و كشتار شهر انبار (كه در تحت حكومت اميرالمؤمنين بود) فرستاد و آن مرد ناپاك فرمان معاويه را با موفقيت اجراء كرد و مصائب ناگواري را در آن شهر بوجود آورد. در اين هنگام علي عليه السلام ضمن رساندن اين خبر اسف بار به مردم و تهييج آنان بمنظور پيكار با فرزند بوسفيان و درهم كوبيدن اساس حكومت وي چنين مي فرمايد...»

فقبحاً لكم و ترحاحين صرتم عرضاً يرمي يغار عليكم و لا تغيرون و تغزون و لا تغزون و يعصي اللَّه و ترضون فاذا أمرتكم بالسير اليهم في ايام الصيف قلتم هذه حمارة القيظ أمهلنا يسبخ عنا الحر و اذا أمرتكم بالسير اليهم في الشتاء قلتم هذه صارة القر أمهلنا ينسلخ عنا البرد. كل هذا فراراً من الحر والقر فأنتم واللَّه من السيف افر.

يعني ننگ و نكبت بر شما باد، هدف قرار گرفته ايد و (معاويه) تيرهاي (سهمگين) خود را به سويتان رها مي كند، فرزند هند با شما نيرنگ مي كند و شما حيله اي در برابر او نمي انديشيد، با شما پيكار مي شود ولي شما نمي جنگيد؟ دستورات و فرامين الهي را ناديده مي گيرند و معصيت مي كنند و شما (عملا) به آن رضايت مي دهيد، آنگاه كه شما را امر كردم كه در تابستان (براي جنگ) بسوي آنان رهسپار شويد گفتيد كه گرماي هوا شديد است به ما مهلت بده تا ايام گرما سپري گردد و هنگاميكه به شما فرمان دادم در زمستان بسوي آنان بشتابيد گفتيد كه سرماي سختي است. بما مهلت بده تا سرما بگذرد. تمام اينها براي فرار از گرما و سرما


است؟ پس شما بخدا سوگند كه از شمشير بيشتر مي گريزيد.

سپس علي عليه السلام سخنان خود را در نكوهش شديد از آن مردم چنين ادامه مي دهد:

يا اشباه الرجال و لارجال حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال لوددت انّي لم أركم و لم اعرفكم معرفةً واللَّه جرت ندماً و اعقبت سدماً قاتلكم اللَّه لقد ملأتم قلبي قيحاً و شختم صدري غيظاً و جرعتموني تغب التهمام أنفاساً و افسدتم علي رأيي بالعصيان والخذلان [4] .

يعني اي كسانيكه به مردان شبيه هستيد ولي در حقيقت در شمار مردان قرار نداريد، بردباري شما مانند كودكان و عقلهاي شما مانند نوعروسان است. من دوست داشتم شما را نه بينم و شما را نشناسم، بخدا قسم كه (شناختن شما) به پشيماني كشيده و غصه و غم با خود آورد، خداوند شما را لعن كند و از رحمت خود دور سازد، هر آينه قلب مرا از جراحت پر كرديد و سينه ي من را از خشم و غضب مملو ساختيد و جرعه هائي پي درپي از غم و غصه به من خورانديد و آراء و نظريات مرا با عدم اطاعت و بكار نبستن تباه كرديد.

خواننده عزيز:

آنچه كه ما تا اينجا بسيار فشرده و كوتاه نقل كرديم حوادث حساسي بود كه در زمان حكومت علي عليه السلام رخ داده بود و با توجه به آنها اين حقيقت بخوبي روشن مي گردد كه چرا اميرالمؤمنين (ع) نتوانست عوامل


نيرومند و ريشه دار فساد را كه در زمان حكومت ديگران در اجتماع اسلامي بوجود آمده بود از ميان بردارد؟. و آثار شوم آن حكومت ها را ريشه كن سازد؟ اكنون پايان حكومت آن حضرت است در حالي كه از يكطرف معاويه كه در عصر عمر به استانداري شام نصب شده بود و در مدت 12 سال حكومت عثمان به حد كافي براي خود نفوذ و قدرت به دست آورده نه تنها همچنان در رأس قدرت شامات قرار دارد. بلكه گاهگاهي جسارت ورزيده و به نواحي و اطراف نقاطي كه در تحت حكومت علي عليه السلام بسر مي برند تجاوز كرده و دست به غارتگري و كشتار مردم بي گناه مي زند.

و از سوي ديگر اميرالمؤمنين (ع) ياران كاردان و با وفاي خود را يكي بعد از ديگري از دست داده و در باقي مانده از پيروان آن حضرت هم آنچنان روح سكوت و بي تفاوتي در برابر ستمگريهاي معاويه بوجود آمده بود كه آن حضرت براي نجات و رهائي از دست همان ياران!!! اشتياق شديد به مرگ مي نمود..

آري اي است شرائط دردناك اجتماع اسلامي تا هنگام شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام. اكنون ما اين شرائط را كه در آن روز بر اجتماع مسلمين حكومت مي كرد. باز هم مورد تعقيب قرار مي دهيم تا به هدف اصلي كتاب نزديك گرديم.



پاورقي

[1] مروج الذهب ج 2 صفحه‏ي 241.

[2] ناسخ التواريخ حالات علي عليه‏السلام صفحه‏ي 24.

[3] مروج الذهب ج 2 صفحه‏ي 271.

[4] نهج‏البلاغه شرح شيخ محمد عبده جزء اول صفحه‏ي 65.