بازگشت

زمامداري علي يا عاليترين جلوه هاي عدل انساني


هدف ما در اين فصل شرح تاريخ پر افتخار حكومت اميرالمؤمنين علي عليه السلام نيست زيرا اينكار برتر از وسعت انديشه ها و بالاتر از استعداد انسانها است بلكه مقصود تنها تعقيب از هدف كتاب و بررسي شرائط نامساعدي است كه فرزند بوطالب در آن شرائط زمام امر را در دست گرفت.

ما مي خواهيم اين واقعيت را اثبات كنيم كه قدرتهاي گذشته آنچنان انگلهاي تباهي و فساد را در جامعه جا داده و روح حق طلبي و عدالت خواهي امت را كشته بودند كه حتي شخصيتي آسماني همانند علي عليه السلام نتوانست با زمامداري خود محيط جامعه را يكباره گندزدائي نموده و ريشه هاي اصلي فساد را از بيخ و بن بر كند- ريشه هائي كه تدريجا بارور گرديد تا بالاخره در حادثه ي شوم كربلا ميوه تلخ خود را داد و زهر خويش را در كام بشريت فروريخت- آري، علي عليه السلام وارث حكومتهاي گذشته و آن وضع آشفته اي بود كه خويشان خليفه و فرومايگان متملق


در برابر رضاي عثمان و مقدم داشتن هوسهاي او بر همه چيز بر بيت المال مسلط گرديده و از اين راه ثروتهاي كلان و افسانه اي براي خود گرد آورده بودند، اميرالمؤمنين وارث اجتماعي بود كه معاويه در آن، قدرت و نفوذ كافي و اقتصادي نيرومند براي خويش بوجود آورده بود، بديهي است كه در چنان شرائط آن بزرگوار در هر مورد كه بخواهد دست به اصلاحي بزند و قدمي برجسته بردارد و بوضع بي سر و سامان و شرب الهيود بيت المال و حكومت سر و ساماني بخشد مواجه با كارشكني هاي كوبنده مي گردد، كسانيكه تا ديروز عملا اموال عمومي را در اختيار داشتند چگونه مي توانند حكومت عدلي را بپذيرند كه بين آنان و پائين ترين طبقات اجتماع امتيازي قائل نيست؟! حكومتي كه در آن همه ي امتيازات غير منطقي لغو شده و تنها قانون بر همه كس حكمفرما است؟! اما با اينحال اين مشكلات چيزي نيست كه علي عليه السلام را از انجام وظيفه ي خاص مذهبي و تبليغ آن رسالت بزرگ جهاني كه اسلام بر عهده ي وي نهاده بود. باز دارد. اميرالمؤمنين آن كس نبود كه هدفش از زعامت تنها حكومت بر مردم در دست گرفتن قدرت باشد. اگر آن حضرت حكومت ظاهري بر مردم را پذيرفت تنها به منظور حمايت از مظلومان و مبارزه با ستمگران و نظارت بر اجراي دقيق قانون و مقررات اسلامي بود. همانگونه كه خود مي فرمايد:

«أما والذي فلق الحبة و برء النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما أخذ اللَّه علي العلماء ان لا يقار و اعلي


كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيب حبلها علي غابرها و لسقيت آخرها بكأس اولها [1] .

يعني قسم به خدائي كه دانه را شكافته و روح را آفريده است اگر نبود كه مردم براي بيعت با من حاضر و آماده شدند و با وجود ناصر و ياران حجت بر من تمام شد و اگر نبود آن پيماني كه خداوند از دانشمندان گرفت كه (با سكوت خود) تجاوز ستمگران و از بين رفتن حقوق ستمديدگان را امضاء ننمايند هر آينه ريسمان خلافت را همچنان رها مي كردم و آخر آن را از همان آبشخور اول سيرآب مي نمودم».

مردي كه در هنگام زمامداري خويش كفش خود را با دست خود وصله مي زند و در آنجا به ابن عباس مي گويد. اين تعليق چقدر قيمت دارد؟ در جواب گفت يك درهم، حضرت فرمود بخدا سوگند كه حكومت بر مردم از نظر من از اين كفش كم بهاءتر است مگر آنكه بتوانم در پرتو آن از مظلومي حمايت كنم و دست ستمگري را از دامان ستمديده اي كوتاه سازم.

آري علي عليه السلام اينگونه بود اما نه تنها در گفتار، زيرا اي چه بسيار بيدادگران خون آشام و ديو و ددهائي كه با داشتن ننگين ترين نوع ستم زيباترين شعارها و جمله ها را در حمايت از مظلومين بر زبان دارند! امتياز فرزند بوطالب علي عليه السلام در كردار او است و حكومت پنج ساله اش و عملكرد وي در آن عصر به خوبي بر صداقت گفتارش گواهي داد، حكومتي كه نه توانست بر عرض و طول خانه خشت و گلي اش بيفزايد و نه سفره اش را از آنچه كه در گذشته داشت يعني نان و جو و نمك رنگين تر


سازد و نه در لباس كرباسيش اثر بنهد و آنرا قدري ظريفتر و لطيفتر نمايد و نه خويشان و نزديكانش توانستند به قدر يك درهم- آري حتي به قدر يك درهم- براي خود امتيازي بدست آورند، اكنون چنين مردي در رأس قدرت است و از وي جز اين انتظاري نيست كه سخت به حمايت از طبقات محروم برخيزد و دست ستم پيشه گان و يغماگران را كه استانداران فاسد در رأس آنها بودند از دامان مردم ستمديده كوتاه نمايد، اميرالمؤمنين عليه السلام (همانگونه كه اميد مي رفت) برنامه ي داخلي حكومت خويش و مبارزه با فساد را در دو جبهه شروع كرد.

يك- حفظ اموال عمومي و حمايت از حقوق طبقات محروم.

دو- كوتاه كردن دست جباران و افراد آلوده اي كه بر مردم حكومت مي كردند.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه شرح محمد عبده جزء اول صفحه‏ي 31.