بازگشت

اباذر تبعيد مي گردد


اباذر آن بزرگ مردي كه سخت مورد علاقه و احترام پيغمبر اسلام بوده و درباره ي فرموده بود: ما اظلت الخضراء و لا اقلت الغبراء علي ذي لهجة اصدق من ابي ذر [1] يعني آسمان سايه نيفكنده و زمين بر بالاي خود نديده كسي را كه راستگوتر از ابي ذر باشد، اين صحابي با فضيلت، تنها بجرم اعتراض و مخالفت در برابر قانون شكنيهاي صريح عثمان و تجاوز او و همدستانش اموال عمومي، دچار انواع شكنجه و


زجر و محروميت گرديد. ابتدا خليفه دستور داد او را به شام تبعيد كردند تا در مدينه نباشد و با اعتراضات و مخالفتهاي قانوني و صريح خود خاطر خليفه را رنجيده نسازد!! ولي ابي ذر مردي نبود كه مهر سكوت بر لب زند و وظيفه ي مذهبي «نهي از منكر» خويش را فراموش نمايد. ابي ذر از مدينه بشام تبعيد شد اما بالاخره اين شام جزء همان كشور پهناور اسلامي است كه عثمان بر آن حكومت مي كند و استاندار آنجا معاويه است كه همكار نزديك و از خويشان خليفه مي باشد.در كشوري كه خليفه ي وقت با بيت المال مسلمين و اموال عمومي آنگونه معامله كند طبعاً روش استاندار او هم اگر به مراتب ننگين تر از روش خليفه نباشد. بهتر از آن نخواهد بود، با اين حساب ابي ذر در شام هم در برابر قانون شكنيهاي معاويه و تجاوزات صريح و آشكار او نسبت به اموال عمومي و حقوق طبقات محروم قرار مي گيرد و طبعاً راهي را در پيش خواهد گرفت كه در مدينه در پيش داشت.

از اينجا است كه مي بينيم در شام اعتراضات ابي ذر به معاويه شروع مي شود و اين اعتراضات منطقي و قانوني گاهي در برابر شخص معاويه و گاهي در برابر مردم انجام مي شد. پيدا است كه اين روش ابي ذر براي استاندار شام غير قابل تحمل است! (چنانكه براي خليفه قابل تحمل نبود)، معاويه جريان شام و اعتراضات ابي ذر را نسبت به خليفه و استاندار وي به عثمان نوشت و از او خواست كه ابي ذر را به مدينه فراخواند. عثمان در پاسخ معاويه چنين نگاشت: «ابي ذر را با شتري تندرو و مردي بدخو


و خشن كه شب و روز او را براند. به مدينه نزد من فرست» معاويه فرمان خليفه را درباره ي ابي ذر اجراء كرد و او را بر شتري بي جامه و تندرو، به اتفاق مردي خشن و بدخو بسوي مدينه فرستاد. ابي ذر كه مردي لاغر اندام بود تعب و رنج فراواني در بين راه تحمل كرد و هنگامي كه به مدينه رسيد پاهاي وي مجروح گرديده و گوشت رانهاي او از بين رفته بود. ولي با اين حال ابي ذر همان مرد خدا است و اينگونه مشكلات او را از انجام وظايف مذهبيش باز نمي دارد، او همانند گذشته اعتراضات خود را عليه خليفه شروع كرد، خليفه كه ديد، نه تهديد و نه تطميع و پولهاي سرشاري كه او براي ابي ذر فرستاد و ابي ذر آنها را نپذيرفت هيچيك در وي و اراده ي خدائي او اثر نگذارد، تصميم گرفت كه براي هميشه خود را از اعتراضات او آسوده سازد از اين نظر دستور داد وي را به ربذه (كه محيط بسيار نامساعدي بود) تبعيد كردند و فرمان داد تا كسي از ابي ذر مشايعت نكند. اما علي بن ابي طالب و حسنين عليهم السلام و جمعي از بني هاشم از ابي ذر مشايعت نمودند و در هنگام وداع. اميرالمؤمنين (ع) مطالبي را خطاب به ابي ذر بيان فرمود كه از اين جمله شروع مي شود:

يا اباذر انك غضبت للَّه. فارج من غضبت له ان القوم خافوك علي دنياهم و خفتهم علي دينك... [2] .

يعني اي اباذر تو براي خدا غضب كردي. پس به آنكس اميدوار باش كه براي رضاي او خشم نمودي. اين قوم (عثمان و همكارانش) از تو بر دنيا و حكومت و قدرت خويش


ترسيدند ولي تو از آنان بر دين خود ترسيدي.... بالاخره ابي ذر به ربذه تبعيد شد ولي آن مرد خدا و آن صحابي عاليقدر آنقدر در آنجا با مشكلات دست بگريبان بود تا بالاخره در اثر گرسنگي در آن وادي جان سپرد. در حالي كه تنها فرزند او كه يك دختر بود بر بالين وي حضور داشت و وضع رقت بار آن پيرمرد با فضيلت را با چشم خود نظاره مي كرد و بر حال او اشك مي ريخت [3] .

آري، در كشوري كه دلقكهاي متملق و ناپاكان اجتماع به خاطر خويشاوندي با عثمان و خوش خدمتي به وي آزادانه دست يغماگرشان به سوي بيت المال دراز است و از اموال عمومي سفره هايشان رنگين و غرق در درهم و دينارند صحابي بزرگواري همانند بوذر بايد در بيابان ربذه در برابر ديدگان اشكبار دختر خوردسال خويش گرسنه جان بدهد!!! اما اباذر مسلمان با اين گذشت بهت آور نشان داد كه انسانهاي آزاده و با شرف مرگ با گرسنگي را استقبال مي كنند اما ننگ بردگي و ذلت تسليم در برابر ستمگران را بر خويش هموار نمي سازند و زانو به زانوي بيدادگران كنار سفره ي بيت المال قرار نمي گيرند.


پاورقي

[1] ناسخ التواريخ جلد خلفاء صفحه‏ي 502.

[2] نهج‏البلاغه شرح شيخ محمد عبده جزء دوم صفحه 17.

[3] الغدير ج 8 صفحه‏ي 293 چاپ تهران.